دکتر منصور رستگار فسایی
استاد مدعو دانشگاه اریزونا
یادی از دکتر غلامرضا افراسیابی در سال روز درگذشت وی
بار بستی تو ،ز سر منزل من
آتشت ماند ولی د ر دل من
بعد ِعمری ، دل یاران بردن
دل ما سوختی از این مردن
شجر فضل و ادب ، بی بر شد
فلک دانش ، بی اختر شد
در عزای تو قلم خون بگر یست
نتوان گفت که او چون بگریست
رفت در مرگ تو قدرت ، زخیال
مزه از نکته و معنی ، ز امثال
رفتی و لذّت ِ دانش ، بردی
ذوقها را به دماغ ،افسردی
زیر ِ سر کن ز ره مهر و وفا
گوشـه یی ، بهرِ پذ یرا یی ما ( ملک الشعراء بهار)
متولد: هفدهم خرداد 1312 ـ دریمی فسا- مرگ شنبه17 مهرماه 1386
مدارک علمی :
دیپلم ادبی، فسا ـ پایان دوره: ۱۳۳۷
لیسانس، زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شیراز ـ پایان دوره: ۱۳۴۱
فوقلیسانس، زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران ـ پایان دوره: ۱۳۴۶
دکتری، زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران ـ پایان دوره: ۱۳۵۱
شادروانان دکتر افراسیابی و اسکندری
دکتر غلامرضا افراسیابی ،مردی خود ساخته بود که در "فسا" متولد شد ولی چون والدینش خیلی زود از فسا به شیراز کوچ کردند ، اوتحصیلاتش را درشیرازبه انجام رسانید و با رتبه ی ممتاز ، دانشسرا را تمام کردوبه آ موزگاری در روستاهای د ور دست فارس ،پرداخت و با استعداد فراوانی که داشت ،هم زمان با کار معلمی اش ، از دانشکده ی ادبیات شیراز، در دوره شبانه ،لیسانس زبان وادبیات فارسی گرفت و به عنوان یکی از بهترین فارغ التحصیلان این دوره ،شناخته شد وباز به اتکّا ء استعداد درخشان و اندوخته های علمی بسیار در عین تدریس در دبیرستان های شیراز ، فوق لیسانس و دکتری زبان و ادبیات فارسی را از دانشکده ی ادبیات تهران گرفت ورساله ی دکتریش را در باره ی آثار عین القضات نوشت که بعد ها آن را در سلسله انتشارات دانشگاه شیراز با نام "سلطان العشّاق " منتشر کرد و هنوز از رسله ی دکتریش دفاع نکرده بود که در سال 1349، شاد روان دکتر علی محمّد مژده که در آن هنگام رئیس بخش زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شیراز بود ، با شناخت دقیقی که از مراتب فضل وی داشت ،او را برای تدریس در بخش زبان وادبیات فارسی دانشگاه شیراز به کار ، دعوت کردو دکتر افراسیابی ، ازروز 15 شهریور 1349 تا هنگامی که باز نشسته شد ، حدود 35 سال ، در بخش زبان و ادبیات فارسی دانشکده ی ادبیات دانشگاه شیراز به تدریس و تحقیق و پرورش دانشجویان ،همت گماشت و چند گاهی نیز پس از انقلاب اسلامی ایران ،ریاست این بخش را بر عهده داشت ودر توسعه و رشد این بخش کوششهای فراوانی ا زخود بروز داد . او ،مجموعا ، بیش از پنجاه سال از عمر شریف خود را ،در سمت های آموزگاری و دبیری و استادی ،باشادابی و خستگی ناپذیری ، صرف تدریس کردو تا چند ماه پیش از درگذشت غم انگیزش ،در در دانشگاه شیراز ودانشگاههای آزاد فسا ،فیروز آباد ،جیرفت ،کرمان ،گچساران،به تربیت دانشجویان لیسانس و فوق لیسانس و دکتری مشغول بود .
دکتر رستگار - شادروان دکتر خانلری و شادروان دکتر افراسیابی
دکتر افراسیابی را من ازسال 1337 که هردو در دانشکده ی ادبیات شیراز درس می خواندیم ؛ شناختم ،مردی بود ریز اندام و چالاک ،شوخ طبع و نکته سنج ، با صمیمتی سرشار وخردمندی استوار که با اعتماد به نفسی تمام که زائیده علم و ادب و کمالاتش بود ،خوب میخواند و خوب می فهمید و خوب درس می داد و خوب می فهمانید ،خوب امتحان می کرد و خوب نتیجه می گرفت .
یک ذرّه تظاهر و خود نمایی ، در ذاتش نبود و متواضع و فروتن و خاکی بو و سعه ی صدر و بلند نظری کاملی داشت. اگرچه گاهی زود به خشم می آمد ،امّا یک ذرّه کینه ورزی و بد نهادی درذاتش نبود وبی درنگ ، پپش از خشم زودگذرش ، به خلق و خوی خوشش باز می گشت و مهربانی های بیدریغش را از سر می گرفت ،با همکارانش صمیمی و رئوف و بی ریا بود و سر و جان و زر و مالش ،از آن خودش نبود و سوخته ی رفیقان و دوستان و خانواده اش بود و سر وزرو جان و مالش را نثار دو ستان و فامیل و آشنایانش می کرد و در این راه ،چه زیانها که دیده بودولی هرگز از کرده هایش ،پشیمان نمی نمود .
دکتر رستگار و شادروانان دکتر شجیعی و دکتر افراسیابی سال 1350 شیراز - حافظیه
در محیط کار دانشگاهی ،تدریس را بر تحقیق ترجیح می داد و اعتقاد داشت که استاد با سواد وآینده نگر ،باید باتدریس صادقانه و دلسوزی مداوم ، دست دانشجویانش را بگیرد و قدم به قدم آنها را به کار خواندن و نوشتن و دانستن و باسوا د شدن ،بر انگیزد ،زیرا استاد در این راه چون مرشدی است که باید دستگیر مریدان خویش در دسترسی به کمال باشد و برا ی آنکه مخصوصا دانشجویان دکتری و فوق لیسانس را به کار وادارد ، سخت گیر و دقیق و پر حوصله بود ومعتقد بود که نتیجه یی که می توان از تربیت شاگردان خوب گرفت ، ،نه تنها کمتر ازارزش تحقیقات علمی و ادبی نیست، بلکه وسیله ی تحقق و رسیدن به آن هدف است .
دکتر افراسیابی ، با آنکه با شاگردانش بسیار سخت گیربود ولی پدر وار ،با آنان مهربان و دلسوز بود وبه همین دلیل، بسیاری از دانشجویانی که پایان نامه های خویش را با او می گرفتند ،در نتیجه ی سخت گیریهای وی،اگرچه ممکن بود اندکی دیرتر فارغ التحصیل شوند ، امّا سرانجام ، کاری پر و پیمان و با اعتبار ارائه می کردند که همیشه مایه ی آبرومندی و اعتبار علمی و ادبی آنان می شد و خیلی زود به دانشگاهها و مراکز علمی ،راه می یافتند وجذب می شدند ،آن چنان که بسیاری از آنها ،امروزه در دانشگاههای معتبرکشور ، به تدریس مشغولند .
دکتر افراسیابی ، حافظه یی قوی و ذوقی والا داشت ، خوب شعر می گفت ، اگرچه کم می نوشت ،امّا بسیار استوار و متین و خوب ،می نوشت و مصداق کامل محققانی بود که کم گوی و گزیده گوی هستند ،در نثر فارسی ،تبحر و تسلطی کم مانند داشت و به جرأت می توانم گفت که در تدریس کلیله و دمنه ،مرزبان نامه و مقامات فارسی و عربی ،نفثةالمصدور و متون نثر دشوار و فنّی زبان فارسی ،هیچ کس از معاصران را به تبحر و تسلط او ،سراغ ندارم ،عربی دان بود و ظرائف و دقایق ادب عرب را خوب می دانست و خوب می توانست ترجمه کند ،عاشق سیرت رسول الله بود و مقالات علمی و مستند و با ارزشی ، در زمینه ی زندگی رسول الله داشت که برخی از آنها منتشر شده و برخی باید در آینده انتشار یابد ؛ امثال سیدنا امیر المؤمنین علی (ع)، را ترجمه کرده بود.
علاوه بر مقالات علمی و ادبی متعددی که از وی ، در مجلات ادبی معتبر ،به زیور چا پ آراسته شد ،و کتاب " سلطان العشّاق" که دانشگاه شیراز آن را منتشر کرد ،کتاب تحقیقی " فرائد السّلوک " را که با همکاری شادروان دکتر عبدالوهّاب نورانی وصال ، توسط انتشارات پاژنگ به چاپ رسانیده بود ،برنده کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در رشته ی ادبیات فارسی شد.
دکتر افراسیابی ، رهبری بیش از ده رساله ی دکتری زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه شیراز و دهها رساله ی کارشناسی ارشد را در طول سالهای پر ثمر زندگیش ،بر عهده داشت ودر آخرین سالهای عمرش ,باعلاقه و عشق بسیار ، همکاری نزدیکی در تأسیس مؤسسّه آموزش عالی حافظ شیرازداشت وبا تدریس در این مرکز نوپا ی آموزشی و پژوهشی ،برگ زرین دیگری را بر کتاب خدمات علمی خویش افزود .
آثار دکتر افراسیابی عبارتند از:
دکتر افراسیابی با سرکار خانم پری زارع ،لیسانسه ی شیمی و دبیر دبیرستانهای شیراز ازدواج کرد و صاحب سه فرزند به نامهای روزبه ،رودابه و علی، شد که نخستین در دوره دکتری ،دومین در دوره کارشناسی ارشد و علی در دوره ی کارشناسی معماری به تحصیل مشغولند .
برای آن بزرگوا ر روانی شاد و علوّ درجات و لطف ایزدی ، آرزو میکنم و امیدوارم که فرزندان وی نیز چون پدر خود ،سربلند و سرافراز باشند و نام بلند آن مرد یگانه را بلند آوازه تر سازند ، بمنّه و کرمه
شعری از دکتر کاووس حسنلی استاد دانشگاه شیراز در سوک شادروان دکتر افراسیابی
خنده اش ، بوی آسمان می داد بوی دریای بیکران می داد
کهکشانی که در نگاهش بود سمت خورشید را نشان می داد
ماهتابی که در جبینش بود آینه ، دست این و آن می داد
یاد آن روزهای سبز به خیر روزهایی که درسمان می داد
می نشستیم رو به چشمانش می نشست و به ما امان می داد
از کلامش حیات می جوشید مثل این که به مرده جان می داد
سخنان امید افزایَش خاطر خسته را ، توان می داد
زیر بال و پر محّبت خویش هر که را بود آشیان می داد
بازهم آن سه شنبه هفده مهر آمد آنجا که درسمان می داد
آمد آنجا که سالها با شوق درّو گوهر به دوستان می داد
آمد آنجا ولی چه آمدنی کاش گریه، به ما امان می داد
تا بپرسیم ازاو چرا یک عمر این همه بوی ارغوان می داد
تا بپرسیم از او چگونه چنین تن به غارتگر خزان می داد
تا بپرسیم از او چرا بی ما دل به این کوچ ناگهان می داد
آمد آنجا ،ولی بزودی رفت رفت آنجا که بوی "ان " می داد
رفت تا محضر لسان الغیب که نشان از فرشتگان می داد
حافظیه ، تن عزیزش را در دل خویش آشیان می داد
رمضان می وزیداز هر سو خبر از روضةالجنان می داد
صوت امّن یجیب می آمد خبر از عیش جاودان می داد
می شنیدم کبوتری آرام روی تابوت او اذان می داد
دست خود را فرشته یی به وداع به خداحافظی تکان می داد
شعری از دکتر غلامرضا کافی ،استاد دانشگاه شیراز در سوک شادروان دکتر افراسیابی
خاطر ملول چیست که دم در کشیده است
یا در عزای کیست که عزلت گزیده است
طبع طرب ترانه چرا دم نمیزند
یا از چه رو قریحه زبان بر بریده است
باری نهیب واقع هول هلاک داشت
این پیک شومپی ز کجا سر رسیده است
نه خانه داشت صبر که یک کومهی ضعیف
سختا که سوم صرصر و سرما وزیده است
با نازکای طبع غزلپرورم چه سود
وقتی که لحن مرثیه رسم قصیده است
با نحس بخت حبس نفس کی روا بود
مسعود سعدنای به آتش کشیده است
تنها نه خامهی ادب افتاده در تپش
«رنگ از رخ تمام قلمها پریده است»
صورتگر و همایی و فرزاد و مینوی
داغی نه اندک است که شیراز دیده است
استاد بیبدیل ادب خرقه چاک کرد
شهر ادب ببین که گریبان دریده است
باور نداشتم که رثای تو سر کنم
سر بشکند ز خامه عجب شوخ دیده است
افراسیابی آن کی و کیخسرو ادب
سیمرغگون به قاف ابد پر کشیده است