" پَر می کشد دلم به هوای دیار خویش "
شهراشوبهایی از
دکتر منصور رستگار فسایی
(١)
وقتی بهار ، معجزه پرداز می شود
نام بهشت گمشده ، شیراز می شود
(٢)
شیراز را چو نرگس و گل باز می شود،
باغ بهشت عاشق شیراز می شود
(٣)
فردوسیان روانه ی شیراز می شوند
روزی که طالب حرم راز می شوند
(۴)
در شاه چراغ اگر که بودی
از سوی دلم بگو درودی
(۵)
گر که می جویی زمن کام دلم
هست در " شیراز " ارام دلم
(۶)
برخیز و عاشق باش ،
اینجا شهر شیراز است
عاشق شدن ، اینجا ،
اغاز پرواز است
(٧)
تا که سعدی همدم شیراز شد ،
بند از پای زبانش باز شد
(٨)
در جهان رسم نظر بازی نبود
گر در او سعدی شیرازی نبود
(٩)
حافظ اگر خلد براتش نبود*
کام دل از شاخ نباتش نبود
*( چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی. ان شب قدر که این تازه براتم دادند- حافظ)
(١٠)
تا که لب زد بر لب اب حیات،
گشت حافظ با خبر از سرّ ِ ذات
داشت پاداشی بهر هر بیتی که ساخت،
بو سه یی هم از لب شاخ نبات
(١١)
من که شراب از لب او می کشم
حافظم و سوخته ی اتشم
(١٢)
شام، حافظ رو به سعدی می نهد
بامدادان درس خود پس می دهد
(١٣)
یک دم که بند پای دلم باز می شود
بی پا و سر ، روانه ی شیراز می شود
(١۴)
فصل بهار نارنج در ماه فرودین است
شیراز ما در این ماه افسانه افرین است
(١۵)
صدای مرغ خوش اواز امد
به یادم سعدی شیراز امد
(١۶)
افسونمان کرد در شهر شیراز
حافظ به رندی ، سعدی به اعجاز
(١٧)
چو حافظ بانگ نوشانوش می داد
به اوازش خدا هم گوش می داد
(١٨)
در کوچه های باغ صفاگشته منزلم
گم کرده ام دلی و به دنبال ان دلم
(١٩)
در باغ ارم نشسته بودم
بال و پر غم شکسته بودم
(٢٠)
فردوس برین که شاد ازاویی
باغ ارم است اگر بجویی