از ویکی پدیا
ویکی پدیا*
اموزش عالی در ایران
بخش اول ( سنتها و تجربه های تاریخی )
دانشگاه گند ی شاپور در دوره ی ساسانی (١)
دانشگاه باستانی گندیشاپور یکی از آثاردوره ساسانی است که سابقه ی ان به ۱۷قرن پیش می رسد، گندیشاپور شهری بود کهن در شمال استان خوزستان که امروزه ویرانههای آن در ۱۷کیلومتری جنوب شرقی شهرستان دزفول قرار دارد و به سبب بیمارستان و دانشگاهی که در آن بوده شهرت بسیار داشت.
.ابن ندیم مینویسد:«اردشیر ساسانی تمام کتابهای باستانی ایرانیان را که باقی مانده اما پراکنده شده بودند از هند و چین جمع آوری و در خزانه نگهداری کرد. پسر او شاپور اول راه پدر را ادامه داد و و تمام کتابهایی که از زبانهای دیگر به پارسی ترجمه شده بود را جمع آوری کرد. او همچنین اوستا را به صورت یک کتاب گردآوری کرد. بنابر این پس از آنکه اسکندر اوستا را سوزاند، آن را احیا کرد. کتابخانه دیگری که در این زمان ساخته شد کتابخانه خسرو اول در جندی شاپور برای دانشگاه آن بود. علاقه خاص او به جمع آوری کتابها از دورترین نقاط جهان مشهور است. جندی شاپور بهترین مرکز تحقیقاتی در دوران ساسانی بود. بسیای از دانشمندان از ملیتهای مختلف مخصوصا نسطوریها در آنجا گرد آمده بودند و بسیاری از کتابها به دستور خسرو اول به فارسی ترجمه شده بود. علاوه بر این دو کتابخانه، کتابخانههای بزرگ و معتبر دیگری هم وجود داشت. همه آتشکدهها و پرستشگاهها مانند همه بیمارستانها و مراکز تحقیقاتی و آموزشی گنجینه کتابهای خودشان را داشتند.»
دانشگاه جندی شاپور در عصر خود بزرگترین مرکز فرهنگی شد. دانشجویان و استادان از اکناف جهان بدان روی میآوردند. مسیحیان نسطوری در آن دانشگاه پذیرفته شدند و ترجمه سریانیهای آثار یونانی در طب وفلسفه را به ارمغان آوردند. نو افلاطونیها در آنجا بذر صوفی گری کاشتند. سنت طبی هندوستان، ایران، سوریه و یونان در هم آمیخت و یک مکتب درمانی شکوفا را به وجود آورد. به فرمان انوشیروان، آثار افلاطون و ارسطو به پهلوی ترجمه شد و در دانشگاه تدریس شد[۴]
بیمارستان و دانشگاه گندی شاپور
بیمارستان و مدرسه جندیشاپور در تاریخ فرهنگی ایران زمین اهمیت بسیار دارد. به تصریح اغلب منابع تاریخ پزشکی دوره اسلامی، این مرکز علمی در انتقال دانش پزشکی یونانی، ایرانی و هندی به عالم اسلام سهم فراوانی داشتهاست. نخستین بیمارستانهای دوره اسلامی طبق الگوی بیمارستان جندی فشاپور بنا شد. با این همه، اطلاعات تاریخی ما چندان نیست که بتوان تصویری دقیق از اوضاع علمی و فرهنگی این شهر عرضه کرد. آنچه در منابع دوره اسلامی در باره پیشینه علمی این شهر آمدهاست، گاه به افسانه میماند. پژوهشهای جدید نیز، بعضاً، حاوی ادعاهایی ناسنجیده و غیرمستند است و تشخیص درستی این اطلاعات بسیار دشوار مینماید[۱]
به گزارش قفطی، شاپور اول، هم زمان با بنیان نهادن شهر، جمعی از صاحبان حرفههای گوناگون و بهویژه طبیبان حاذق را از قسطنطنیه به جندیشاپور آورد. این گروه نوجوانان را آموزش دادند و باعث شهرت شهر به عنوان مرکزی طبی شدند (که این گروه را والریانوس قیصر روم و همراهان اسیر وی معرفی کردهاست که شاپور از مهارت آنها در کارهای ساختمانی بهره برد). ابنعبری نیز اشاره کردهاست که گروهی از پزشکان یونانی به ترویج طب بقراطی در جندیشاپور پرداختند. این گزارشها پیشینه آموزش پزشکی را در جندیشاپور به حکومت شاپور اول باز میگرداند. همچنین فردوسی، در نقل ماجرای قتل مانی به روزگار بهرام اول، نوشتهاست که چوبه دار مانی را در کنار دیوار بیمارستان شهر برپا کردند. اگر این مطلب را از نظر تاریخی معتبر بدانیم، پیشینه فعالیت بیمارستان جندیشاپور تا نیمه دوم قرن سوم میلادی به عقب میرود، اما الگود بر آن است که مدرسه جندیشاپور را شاپور دوم، ذوالاکتاف، تأسیس کرد و اداره آن را به اولیای کلیسای نسطوری سپرد. به نوشته او، پزشکان و استادان آنجا - که برخی یونانی و برخی ایرانی بودند - پیش از آغاز خدمت روزانه، در مراسم دعای صبحگاهی شرکت میکردند، اما از گزارش منابع کهن بیش از این نمیدانیم که ذوالاکتاف از هند طبیبی به شوش آورد و احتمالاً برای پزشکی مسیحی، به نام تئودوروس / تئودوسیوس، کلیسایی در جندیشاپور بنا کرد. تئودوروس ظاهراً در آنجا طب تدریس میکرد و کتاب کُنّاش وی از معدود کتابهای فارسی است که در دوره اسلامی به عربی ترجمه شد.[۱]
دو حادثه دیگر بر رشد علمی جندیشاپور و نفوذ آموزههای یونانی در این مرکز افزود: نخست آنکه در ۴۸۹میلادی امپراتور زنون، در پی حکم تکفیری که پاپ در باب نسطوریان صادر کرده بود، مدرسه دینی و پزشکی رُها را بست. متألّهان این مرکز به نصیبین و پزشکان آنجا به جندیشاپور کوچیدند و بدینسان از قلمرو امپراتوری روم به پادشاهی ساسانی پناه بردند. در آن روزگار رُها شهری کاملاً یونانی مآب بود، اما جندیشاپور شهری جهانی بود و از هر تعصبی آزاد. حادثه دیگر در پی سختگیری یوستینیانوس، امپراتور روم (حک: ۵۲۷ـ۵۶۷میلادی)، بر نوافلاطونیان و بستن فرهنگستان آتن در ۵۲۹میلادی رخ داد. هفت حکیم نوافلاطونی آتن را ترک گفتند و، به امید دیدار پادشاهی مطابق با آرمان جمهوری افلاطونی، به دربار انوشیروان روی آوردند.[۱]
انوشیروان در گردآوری و ترجمه متون یونانی و هندی کوشید و گویا خود از تلفیق آثار یونانی و هندی کتابی در پزشکی تألیف کرد. وی برزویه حکیم، رئیس پزشکان ایرانی و سرپرست مدرسه و بیمارستان جندیشاپور، را برای جمعآوری برخی کتابهای پزشکی به هند فرستاد و پزشکی هندی به نام بُذ را برای تدریس طب هندی به جندیشاپور فراخواند. در سال بیستم پادشاهی انوشیروان، به دستور وی، گروهی از پزشکان جندیشاپور گرد آمدند و به بحث در باره موضوعات پزشکی پرداختند. قفطی، ضمن ذکر نام چند تن از اعضای این انجمن، نوشتهاست که مناظرات آنها ثبت و ضبط میشد. از لحن وی چنین برمیآید که به ترجمه عربی این مناظرات دسترسی داشتهاست. با این وصف، دشوار میتوان این سخن الگود را پذیرفت که اگرچه به فرمان انوشیروان کتابی در سی مجلد در باره سموم تألیف شد و دانش نجوم مورد تشویق قرار گرفت، اما شاه نتوانست در جندیشاپور مدرسه طب تأسیس کند. در واقع، جندیشاپور به روزگار پادشاهی انوشیروان در اوج شکوفایی علمی بود[۱]
بعد از اسلام[ویرایش]
دکتر سیلمز در تحقیقی که در سال ۲۰۰۵در ژورنال آمریکایی علوم اجتماعی اسلامی چاپ شد با اشاره به سالم ماندن دانشگاه گندی شاپور در حمله اعراب به ایران مینویسد[۵]:
بعد از اینکه اعراب مسلمان ایران را تسخیر کردند، به زودی به اهمیت این مؤسسه آموزشی پی بردند و بر آن شدند که شکوه سابق آن را حفظ کنند. آنها همه سازمانهای شهر را باقی نگاه داشتند، از جمله بیمارستان، کتابخانه، مدرسه پزشکی و معابد آن را. و علاوه بر این برای دکترهایی که در گندی شاپور تحصیل کرده بودند شغل ایجاد کردند.
گندی شاپور
آوازه شهرت علمی این شهر را حارثبن کلده، که از جندیشاپوریان طب آموخته و در فارس طبابت کرده و ثروتی اندوخته بود، بیش از گذشته به گوش اعراب رساند. با اینکه از فعالیت مدرسه جندیشاپور، از زمان بازگشت حارث به طائف تا زمان فرا خوانده شدن جرجیس بن بُختیشوع نزد منصور (حک: ۱۳۶ـ ۱۵۸)، گزارشی در دست نیست، اما میتوان با اطمینان گفت که در این میانه فترتی در فعالیت علمی جندیشاپور روی ندادهاست. شاید از تأثیر برخی آموزههای زردشتی، همچون ثنویت، که زمانی بر اصول پزشکی یونانی رایج در جندیشاپور مؤثر بود، قدری کاسته شد، اما تعالیم مسیحی همچنان مانع از اهتمام پزشکان جندیشاپور به برخی حوزههای پزشکی، همچون کالبدشناسی، میشد. آنان، بهرغم تأثیرپذیریشان از پزشکی نظری یونان، فعالیت خود را بیشتر به پزشکی بالینی و داروشناسی و داروسازی محدود کرده بودند. محمدی بر آن است که پزشکان و استادان جندیشاپور در فاصله فتح این شهر به روزگار خلافت عمر تا اوایل دوره عباسی مجبور بودند مستقل از حمایت حکومت به کار خود ادامه دهند و مدرسه و بیمارستان شهر را بگردانند، اما در ۱۴۸خلیفه منصور به بیماری دشواری دچار شد و به دستور وی حاذقترین طبیب آن روزگار - که به تشخیص مشاوران خلیفه، جرجیس بن بختیشوع، رئیس پزشکان جندیشاپور، بود - به بغداد فراخوانده شد. وی پس از درمان خلیفه عزت بسیار یافت و بعد از چهار سال اقامت در بغداد به جندیشاپور بازگشت و وعده داد تا شاگرد خود عیسیبن شُهلافا/ شهلاثا را به جای خود به بغداد بفرستد. به روزگار مهدی (حک: ۱۵۸ـ ۱۶۹) نیز فرزند جرجیس، بختیشوع، برای درمان هادی، پسر خلیفه، چندی به بغداد رفت و در ۱۷۱نیز برای معالجه هارون به دارالخلافه رفت و اکرام بسیار دید. شش نسل از خاندان بختیشوع، در عین حفظ ارتباط خود با جندیشاپور، سالها از مهمترین پزشکان دربار عباسی بودند.[۱]
پزشکان جندیشاپوری در بغداد قدر و منزلت بسیار داشتند. این موضوع از گلایه یکی از طبیبان عصر جاحظ از کسادی بازار پزشکان عرب در مقایسه با طبْآموختگان جندیشاپوری یا مسیحی پیداست. سرنوشت ماسَوَیه نیز سبب مهاجرت جندیشاپوریان را به بغداد روشن میسازد. او که حتی سواد خواندن و نوشتن نداشت، سی سال در بیمارستان جندیشاپور داروسازی کرد و پس از آنکه از کار برکنار شد با نومیدی به بغداد رفت، اما در آنجا، با اتکا به تجربیاتش، چشم پزشک مخصوص خلیفه شد. یوحنا پسر ماسَوَیه نیز در چشمپزشکی تبحر داشت و بیش از چهل اثر در پزشکی نگاشت. او در بغداد مدرّس مهمترین مجلس درس طب آن روزگار بود و با آنکه اصنافی گوناگون از اهل علم و ادب به حلقه درس وی رفت و آمد داشتند، آنچنان که ابنابیاصیبعه گزارش دادهاست او نیز، همچون دیگر پزشکان جندیشاپور، مایل نبود دانش خود را به همگان بیاموزد. عتاب وی با حُنَینبن اسحاق، از اهالی حیرَه، نیز به همین سبب بود. با این وصف، حنین به درس ابنماسویه راه یافت و یکی از بزرگترین چشمپزشکان دوره اسلامی شد. به علاوه، ظهور او به عنوان مهمترین مترجم سریانی آثار یونانی، بر دانش جندیشاپوریان افزود. او ۸۵اثر جالینوس را به سریانی ترجمه کرد که اغلب به درخواست پزشکان جندیشاپور به انجام رسید. برخی از این ترجمهها برای دانشجویان جندیشاپوری متون درسی بهشمار میآمدند. اولیری تقاضا برای ترجمههای سریانی، در کنار ترجمههای عربی، را نشانه تداوم فعالیت علمی جندیشاپور دانستهاست. از سوی دیگر، مرکزیت یافتن بغداد در نهضت ترجمه آثار یونانی باعث مهاجرت گسترده طبیبان جندیشاپور به بغداد شد. آنان در آنجا بیش از جندیشاپور امکان تحقیق و تدریس پزشکی و دستیابی به ترجمههای سریانی داشتند. این مهاجرتها اگرچه از رونق علمی جندیشاپور کاست، اما زمینه انتقال دانش و تجربه این مرکز علمی را به بغداد بیش از گذشته فراهم آورد و نقشی درخور توجه در شکلگیری نهاد بیمارستان در جهان اسلام داشت.[۱]
محققان در باره میزان اهمیت مدرسه جندیشاپور در انتقال دانشهای دوره باستان، بهویژه پزشکی، به عالم اسلام هم نظر نیستند. هرچند اغلب آنان مدرسه جندیشاپور را اصلیترین واسطه انتقال پزشکی هند به جهان عربیزبان میشمرند و بدون وجود این مرکز امکان آگاهی یافتن مسلمانان از آموزههای پزشکی هند را در چنین زمان کوتاهی منتفی میدانند، اما در باره پزشکی یونانی و بهویژه جنبههای نظری آن اختلاف رأی دارند. سزگین، باتوجه به ترجمه کُنّاشِ اهرن اسکندرانی به قلم ماسَرجَوَیه یهودی در دوره مروانبن حَکَم (حک: ۶۴ـ۶۵)، بر آن است که اولین آثار پزشکی علمی از اسکندریه یا مراکز علمی شام به دست عربها رسید و این تصور که مسلمانان در پزشکی نیز مانند دیگر رشتههای علمی نخست به سراغ میراث ساسانیان رفته، نیازمند تصحیح است. او همچنین نقش جندیشاپور را در انتقال پزشکی نظری یونان به جهان عربیزبان اساسی ندانسته و برای آغاز پزشکی نظری نزد مسلمانان به کتاب سموم جابربن حیان توجه کرده که بر پایه تألیفات یونانی و نوشتههای منسوب به بقراط، جالینوس، افلاطون، فیثاغورس و ارسطو شکل گرفته و سهم دانش پزشکی ایرانیان در این اثر منحصر به نام گیاهان و داروها شدهاست. سزگین در باره علم کیمیا نیز بیشتر به اعتراف روسکا به وجود نامهای کیمیایی ایرانی در برخی اشعار دوره اموی توجه کرده و به نقش مکتب جندیشاپور در انتقال این دانش به جهان عربیزبان نپرداختهاست و این پرسش را جدّی نگرفته که وجود نامهای ایرانی در دانشهایی از این دست نشانه چیست.[۱]
پیش از پرداختن به موضوع اخیر باید از زبان آموزش در مدرسه جندیشاپور پرسید. پژوهشگران در اینباره همسخن نیستند. به نظر براون، تدریس در جندیشاپور به زبان یونانی صورت میگرفته و زبان پهلوی تنها در داروسازی، آن هم به شکلی نه چندان آشکار، به کار میرفتهاست. این موضوع بهویژه بهسبب تفاوت انواع گیاهی موجود در ایران و یونان و اسکندریه طبیعی بهنظر میرسد؛ اما الگود زبان این مدرسه را در درجه اول سریانی و در کنار آن فارسی و عربی و دیگر زبانهای بومی متداول دانستهاست. از تقاضای پزشکان جندیشاپوری هم روزگار با حنین برای ترجمه آثار جالینوس به سریانی، میتوان گمان برد که زبان علمی جندیشاپوریان حتی در سده سوم هجری سریانی بودهاست. بهعلاوه، از ترجمه آثار یونانی از فارسی به عربی به دست نسطوریان ساکن جندیشاپور، گزارشی در دست نیست. با این همه، اگرچه تأثیر مستقیم زبان پهلوی در انتقال دانشهای باستانی به عربی چندان زیاد نیست، اما سنّت ساسانی ترجمه و اقتباس علوم - که بهویژه در جندیشاپور تا دوره عباسیان ادامه یافته بود - از اصلیترین ریشههای فرهنگی نهضت ترجمه به شمار میآید.[۱]
جندیشاپوریان، افزون بر ترجمه متون، به تألیف آثاری بهویژه در پزشکی و داروسازی همت گماشتند و از این طریق نیز بر پزشکی دوره اسلامی تأثیر فراوان نهادند. کتاب الکنّاش جرجیسبن بختیشوع - که حنین آن را از سریانی به عربی ترجمه کرد - و کتاب قویالادویه المفرده اثر عیسیبن صُهاربخت و آثار فراوان یوحنابن ماسویه از جمله دغلالعین در چشمپزشکی و نیز کتابی در آزمون دانش پزشکان به نام محنهالطبیب و کتاب العین اثر شاگرد وی، حنین بن اسحاق، از مهمترین آثار جندیشاپوریان است. ابنندیم در این زمینه بهویژه از کتاب الاَقرباذین تألیف شاپوربن سهل، رئیس بیمارستان جندیشاپور، نام برده که مرجع همه بیمارستانها و داروفروشیها بودهاست. الگود احتمال داده که نگارش این اثر آخرین اقدام رسمی مدرسه جندیشاپور و در عین حال نخستین تجربه تألیف اثری داروشناختی در جهان بودهاست. از این اثر تا نیمه دوم قرن پنجم در بیمارستان جندیشاپور استفاده میشد.[۱]
آثار تألیفی پزشکان جندیشاپور اغلب از میان رفته و فقط نقل قولهایی پراکنده از آنها باقی است که هنوز تحقیقات کافی در باره اهمیت آنها در تاریخ پزشکی صورت نگرفتهاست. به نظر سزگین، مهمترین اثری که از این مدرسه به دست ما رسیده، کنّاش جرجیس حَنّا، نگاشته در قرن دوم، است. تفسیر این کتاب، به قلم صهاربخت بن ماسَرجیس، نیز هنوز برجاست.[۱]
منابع :
- 1. فرهمند١٣٨۶ ۴٢-٣٧. Pp
- 2. ↑ دبیری نژاد، بدیعالله. "جندی شاپور". دوره 10، ش 119و120 (شهریور و مهر51): 7-9.
- 3. ↑ Encyclopedia of library and information science, P.P.20-25, Volume 13 By Allen Kent, Harold Lancour, Jay E. Dailyhttp://books.google.com/books?id=4En71IyMy_kC&pg=PA20&dq=copies+of+persian+manuscripts+which+were+destroyed&hl=en&ei=FV-rTumDPKXViAKxkf2UCw&sa=X&oi=book_result&ct=result&resnum=1&ved=0CDYQ6AEwAA#v=onepage&q&f=false
- 4. ↑ تاریخ تمدن ویل دورانت، جلد۴-عصر ایمان، کتاب اول، فصل هفتم-ایرانیان، I-جامعه ساسانیان
- 5. ↑ Söylemez، Mehmet Mahfuz. «The Jundishapur School: Its History, Structure, and Functions». American Journal of Islamic Social Sciences (Association of Muslim Social Scientists) ۲۲، ش. ۲ (۲۰۰۵): ۷.
- 6. ↑ فرهنگ فارسی معین، چاپ ششم ۱۳۶۳، جلد پنجم (اعلام)، زیر عنوان دانشگاه گندیشاپور
- 7. ↑ منصوره پیرنیا: سفرنامه شهبانو، انتشارات مهر ایران، ۱۳۷۱، پاریس، ص. ۹۹
- 8. ↑ «اشارهای بر تاریخچه دانشگاه جندی شاپور از وبگاه رسمی دانشگاه شهید چمران اهواز». بازبینیشده در ۶اسفند ۱۳۹۱.
- 9. ↑ ماهنامه پیام دریا، شماره ۱۸۱، تیرماه ۱۳۸۷.
10. ↑ ماهنامه اطلاعات علمی، شماره ۳۵۸، تیرماه ۱۳۸۸.
منابع دیگر:
- · فرهمند، یونس. «جُندیشاپور». در دانشنامه جهان اسلام. ج. ۱۱. تهران: بنیاد دایرةالمعارف اسلامی، ۱۳۸۶. ۳۷-۴۲. شابک ۹۶۴-۴۴۷-۰۱۲-۵. بایگانیشده ازنسخهٔ اصلی در ۲۰۱۲-۰۶-۲۱. بازبینیشده در ۲۰۱۲-۰۶-۲۱.
- · The Golden Age of Persia ریچارد فرای، صص ۱۶۳-۱۶۴
- · A medical history of Persia از: س. الگود (C. Elgood) کمبریج ۱۹۵۱. ص ۱۷۳.
- Richter-Bernburg، Lutz. «GONDĒŠĀPUR». در دانشنامه ایرانیکا. ج. ۱۱. new york: Bibliotheca Persica Press، ۲۰۰۳. ۱۳۱-۱۳۵. بازبینیشده در ۲۰۱۲-۰۵-۳۱.
- Sayılı، Aydın. «Gondēshāpur». در Encyclopædia of islam. ج. ۲. ویرایش دوم. Leiden: E.J. BRILL، ۱۹۹۱. ۱۱۲۰. شابک ۹۰ ۰۴ ۰۷۰۲۶ ۵.
- HUART، Cl. «Gondēshāpur». در Encyclopædia of islam. ج. ۲. ویرایش دوم. Leiden: E.J. BRILL، ۱۹۹۱. ۱۱۲۰-۱۱۱۹. شابک ۹۰ ۰۴ ۰۷۰۲۶ ۵.
*با اختصار وویرایش