دکتر منصور رستگار فسایی
مرگ جنان خواجه ، نه کاری است خرد
مردی بزرگ که چون هیچکس نبود
محمد صادق همایونی ( 1312-1392) قاضی بازنشسته، و کیل دادگستری ، شاعر ، نویسنده و پژوهشگر پیش کسوت فارس در فرهنگ مردم بویژه " تعزیه" ، در روز 19 خرداد 1392 در شیراز به جاودانگی پیوست.
همایونی سروستانی درپانزدهم تیرماه ۱۳۱۳ هجری شمسی در سروستان دیده به جهان گشود و تحصیلات ابتدایی خود را در فاصلهی سالهای ۱۳۲۱ تا ۱۳۲۶ در مدرسه سیبویه سروستان به پایان رساند و در سال ۱۳۲۷ برای ادامهی تحصیل به شیراز رفت و دورهی دبیرستان را در فاصلهی سالهای ۱۳۲۷ تا ۱۳۳۲ در دبیرستانهای حاج قوام، شاهپور، نمازی و سلطانی طی کرد. بعد از اخذ دیپلم در رشتهی ادبی به تهران عزیمت کرد و به تحصیل در رشته حقوق پرداخت و در سال ۱۳۳۷ لیسانس رشتهی حقوق قضایی را اخذ کرد.
همایونی در سال ۱۳۳۸ در آزمون ورودی وزارت دادگستری برای گزینش قاضی شرکت کرد و پذیرفته شد. پس از طی دورهی کارآموزی در دادگستری شیراز، کار قضایی را از پستهای اولیه آغاز کرد و در طی دوران قضاوت تا سال ۱۳۶۹ که بنا به تقاضای شخصی بازنشسته شد، مشاغلی چون دادرسی دادگاه شهرستان شیراز، ریاست شعبهی دوم دادگاههای شهرستان شیراز، مستشاری دادگاه استان فارس و بالأخره ریاست شعبهی شش دادگاه عمومی حقوقی یک شیراز را برعهده داشت و بنا به تقاضای خود مدت سه ماه به صورت افتخاری در مناطق محروم ریاست دادگاه بخش مستقل دشت آزادگان (سوسنگرد) را نیز قبل از بازنشستگی برعهده گرفت و بعد از بازنشستگی په وکالت پرداخت.
همایونی بنا به تقاضای خود مدت سه ماه به صورت افتخاری در مناطق محروم ریاست دادگاه بخش مستقل دشت آزادگان (سوسنگرد) را نیز قبل از بازنشستگی برعهده گرفت و بعد از بازنشستگی پروانهی وکالت اخذ کرد.
از همایونی بیش از ۳۰ کتاب و ۲۰۰ مقاله و گفتوگوهای بسیاری در زمینهی شناخت تعزیه و نیز فرهنگ مردم و شعر و رمان منتشر شده است. آثار او بویژه در زمینهی تعزیه و فرهنگ مردم مورد توجه ایرانشناسان و علاقهمندان این رشتههاست.
در فاصله سالهای ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۴ به طور مستمر در زمینه فرهنگ عامه با مجله «کاوه» که در آلمان به دو زبان فارسی و آلمانی منتشر میشد همکاری میکرد و با فصلنامه هنر، فصلنامه تئاتر، مجله بخارا و... همکاری داشت.
همایونی با بزرگانی چون مرحوم انجوی شیرازی همکاری می کرد، با بسیاری از نویسندگان بزرگ معاصرچون بزرگ علوی دوستی و مکاتبه داشت
وی برای نخستینبار طرح گردآوری «فرهنگ مردم» صادق هدایت را درباره فرهنگ عامیانه یک منطقه به کار گرفت و «فرهنگ مردم سروستان» را با مقدمه زندهیاد انجوی شیرازی منتشر کرد.
«تعزیه، سرآغاز نمایش ملی»، «موسیقی و آیین و نقش آن در تعزیه»، «تعزیه و موسیقی، ارتباطی ناگسستنی»، «سه بیاض خطی برگزیده در تعزیه»، «چرا تعزیهخوانی ممنوع شد؟»، «تعزیهها، سرآغاز نمایش ملی: پیشینه نمایشهای مذهبی در جهان و مقایسه آنها با تعزیه» از جمله مقالات و گفتوگوهای وی درباره تعزیه به شمار میرود. وی کتابهای «تعزیه در ایران» و «تعزیه و تعزیهخوان» و «بافت ساختاری تعزیه»، را به رشته تالیف درآورد.
همایونی برای دایرةالمعارفها نیز مقالاتی نوشته و خود عضو هیأت علمی دایرةالمعارف بزرگ اسلامی بود. از جمله کتابهای او میتوان به تعزیه در ایران، اثر برگزیدهی سال کشور و برگزیدهی جشن کتاب فارس، تعزیه و تعزیهخوانی به عنوان اولین کتاب در زمینهی تعزیه در ایران، شیراز خاستگاه تعزیه و ترانههای محلی فارس اشاره کرد. همچنین چندین مجموعهی داستان و شعر و سفرنامه و کتابهایی در باب فرهنگ مردم جزو آثار او بهشمار میآیند.
همایونی در اولین روز سال جاری با اشکال تنفسی روبرو شدو چند روزی دربیمارستان بستری گردیدومورد عمل جراحی قلب باز قرار گرفت و لی در اردی بهشت ماه دوباره کارش به بیمارستان کشید و باسری برای قلبش گذاشتند ومن که در آن هنگام در شیراز بودم در بیمارستان ام آی ار به دیدارش شتافتم و پس از مرخص شدنش از بیمارستان چنندید بار با همسرم در خانه اش به دیدارش رفتیم و ازمهمان نوازیهای او وهمسر و فرزندان عزسزش برخوردار شدیم
صادق همایونی با نویسنده این مقاله ، 23 اردی بهشت 1392 شیراز
اما مرگ، دست از این بزرگ مرد بر نداشت و بار دیگر در روز 19 خرداد 1392 بر او تاخت و کارش را ساخت و همایونی با دستی پر و کارنامه یی سرشار از نیکی و فرهنگ سازی و خدمت به مردم روی به جهانی بی مرگ نهاد .
همایونی با ویژگیهای منحصر به فردی که داشت ،به هیچکس نمی مانست ، او درشصت سال اخیر که حضوری بسیار مؤثر در ادب و فرهنگ فارس و ایران داشت ،یک دم از کار وکوشش ادبی و فرهنگی باز نایستاد و پیوسته خواند ونوشت و گفت و شنید ودر همه جا ،خودش بود با تواضعی بسیار ، آزادگی و سعه ی صدری سزاوار وبا قلبی پر از مهربانی و انسانیت .
در طول عمر اداری اش ،قاضی بلند پایه ی دادگستری بود و چون باز نشسته شد به وکالت روی آورد، در کارش به گفته ی کسانی که از حقوق سر در می آوردند بسیار دقیق ، تیز هوش وشجاع بود ، اما این مرد علی رغم شغل قضایی و مسایل و مشکلات آن ، مردی بود در یک بستر ولی با دو رؤیا، بدین معنی که مغزش می کوشید تا در کار قضایی خود دقیق و یاور ستمدیدگان باشد و در این راه به سختی می کوشید تا نام نیک خود را پاس دارد، اما دلش همیشه دردنیای ادب و فرهنگ ایران زمین بود، مردی استثنایی و جامع الاطراف بود که هر گز از خود حرف نمی زد واز خود ستایی و تکبر و تفربه دور بود ، دانا دلی بود که هم ادیب بود وهم شاعر، روزنامه نویس بود، و نویسنده ، محقق بود و متخصص فرهنگ عامه وکارهایش ماندگارش در تعزیه ،مرجع .
او بزرگترین معرف این هنر آیینی ایرانی در جهان بود وتوجه بسیاری از هنر پژوهان را به کارهای خود جلب کرده بود و بر خی از نوشته هایش به زبانهای دیگرترجمه شد و مورد بحث واستفاده بسیاری از محققان خارجی قرار گرفت ، در گرد آوری شعر عامیانه و آداب و رسوم مردم یگانه و بی نطیر بود، تک نگاریهایی داشت مثل "مسجد مشیر" و" اداب و رسوم مردم سروستان" و "تعزیه در ایران " و...که هریک به عنوان یک مرجع مورد استفاده محققان است ، سفر نامه هایش خواندنی و دقیق است ودر داستان نویسی به زوایای روح و جان انسان حیرتنفوذ می کند وقلمی تصویری دارد که صحنه ها را به زیبایی توصیف وتبین می کند ، عمر این مرد چنان پرباراست که انسان به حیرت می افتد که او این همه کار متنوع و ارزشمند را چگونه به انجام رسانیده است.
همایونی مردی اجتماعی و دوست نواز و مهمان دوست و گشاده دست و بسیار آداب دان بود ، هیچ محبتی را فراموش نمی کرد وهمیشه آماده بود تا به دیگران یاری برساند، نظر بلند و بود و هر گز از کسی غیبت و بد گویی نمی کرد اما در ذکر فضایل دیگران گشاده دست بود ،
همایونی عاشق فارس و هنر و فرهنگ وادب آن بود ، سالها بود که انجمن ادبی یاران یکشنبه را تاسیس کرده و با دلبستگی بسیار آن را اداره می کرد واین انجمن را ، با برنامه ریزی و هدایت وی به یک جمع ادبی بار آور که در هر جلسه ی آن علاوه ربر شعر خوانی ونقد آثار ادبی ، سخنرانیهای متنوع نیز ارایه می شد و گزارش فعالیتهای آن به همت همایونی در چند دفتر انتشار یافته است.
همایونی در اردی بهشت 1392
همایونی مردهمه ی فصول بود ، و تا بایان عمر می خواند و می نوشت و می سرود و آخرین دیدار من با وی در شیراز و در آخرین روزهای اقامتم در آنجا بود که با یاران یکشنبه به دیدارش رفتیم
با مرگ این استاد بزرگ ، فارس یکی از ستونهای ادبی خود را از دست دادولی یاد و خاطره ی او سهم وی در تحولات ادبی فارس و ایران بویژه در زمینه های تخصصی او در فرهنگ عامه هر گز از خاطره ها نخواهد رفت .
من در زاد روز وی در 15 تیر ماه 1391 برای او شعری ساختم که آن را به یاد وی در اینجا می آورم واز خداوند بزرگ برای بازماندگانش بردباری و شکیبایی و برای خود وی همنشینی با فرشتگان و نیکان بهشتی را ارزو می کنم:
همایونی
به سروستان چنان نازم به دوران همایونی
که فردوسی همی بالد به ایران همایونی
گهر نیک وسخن نیکو ، همایون چهر و پاک ایین
سزای افرین بینم دل و جان همایونی
به داد و داوری عمری نکو نامی برد با خود
اگر هر دادگر باشد به میزان همایونی
دیار پارس را روشن ز خورشید رخش یابی
که نور صادقان تابد ز ایوان همایونی
قلم را افتخار این بس که از شیراز سعدی زای
سخن راند چنین زیبا ، به فرمان همایونی
به فرهنگ عوام و تعزیه هرگز نمی اید
سواری چون همایونی ، به میدان همایونی
چه زیبا می نماید قصه های خوب این مردم
به کلک معجزت بار و درخشان همایونی
سخن از مردم است اینجاو فرهنگی کهن ، اری
به میراث کهن بنگر به دیوان همایونی
سفر ها ، خستگیها ، در پی یک شروه یا قصه
همایون سنتی باشد به سامان همایونی
به نجوا و هدایتها ، جلالی تازه می بخشد
زلال زندگی باشد به دستان همایونی
ز ملک پارس می گیرد جهانی با سخن اینک
شکوه هدهدی دارد سلیمان همایونی
به گرد شمع او پروانگان : یاران یکشنبه
بزرگان ادب را بین ، به بستان همایونی
همایون باد میلادش ، ببینم هر زمان شادش
بماند نام و بنیادش ، به دوران همایونی
امیران و حمید ،افسانه ، زرین تاج،
به لطف خود نگهداراد یزدان همایونی
به باغ خرم هستی خدای جاودان بادا
نگهبان همایونی ، نگهبان همایونی
منصور رستگار فسایی
توسان
١۵تیر ماه ١٣٩١
در زیر با بخشی از نوشته ها ی وی آشنا می شوید ،امید که د ر آینده فرصت کامل کردن آنها حاصل گردد
کتابها:
1- صادق همایونی، تعزیه در ایران،نوید شیراز - 820 صفحه - وزیری - چاپ 1 سال 1368
2- صادق همایونی دوبیتیهای باقر لارستانی، - نوید شیراز - 78 صفحه - 3000 نسخه - 600 ریال - انتخاب
3- صادق همایونی، حسینیه مشیر؛ویراستار:غلامعلی تفنگدار؛ عکاس:عباس بهمنی - صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران (سروش) - 64 صفحه - وزیری (شومیز) - چاپ 2 سال 1372 - 5000 نسخه - نوید شیراز - 160 صفحه - رقعی (شومیز) - چاپ 1 سال 1372 - 3000 نسخه -
5- صادق همایونی، آنکس که با سایهاش حرف زد- نوید شیراز - 319 صفحه - رقعی (شومیز) - چاپ 3 سال 1373 - 3000 نسخه
6- صادق همایونی، فرهنگ مردم سروستان؛ویراستار:غلامحسین دهبزرگی - آستان قدس رضوی، به نشر - 638 صفحه - وزیری - چاپ 2 سال 1371
7- صادق همایونی، جای تو سبز است:مجموعهی گزینهی اشعار، نوید شیراز - 128 صفحه - رقعی (شومیز) - چاپ 1 سال 1379 - 3000 نسخه
8- صادق همایونی، تعزیه در ایران- نوید شیراز - 1026 صفحه - وزیری (گالینگور) - چاپ 2 سال 1380 - 3000 نسخه
9- صادق همایونی،(اهتمام) یاران یکشنبه- نوید شیراز - 280 صفحه - وزیری (شومیز) - چاپ 1 سال 1384 - 3000 نسخه
10- صادق همایونی، سیر و سیاحتی در حواشی غرب- نوید شیراز - 168 صفحه - رقعی (شومیز) - چاپ 1 سال 1384 - 1500 نسخه
11- صادق همایونی،آتشی که نمیرد- نوید - 176 صفحه - رقعی (شومیز) - چاپ 1 سال 1386 - 1100 نسخه -
12- صادق همایونی، مشکین مهر- نوید شیراز - 200 صفحه - رقعی (شومیز) - چاپ 1 سال 1387 - 1500 نسخه -
13- صادق همایونی، سایه عقاید و سنتهای مردم شیراز در زمان حافظ بر شعر او- نوید - 88 صفحه - رقعی (شومیز) - چاپ 1 سال 1388 - 2000 نسخه
14- صادق همایونی، زنان و سرودههایشان در گسترهی فرهنگ مردم ایران زمین- گلآذین - 352 صفحه - رقعی (شومیز) - چاپ 1 سال 1389 - 1000 نسخه
15- صادق همایونی، (اهتمام) یاران یکشنبه "دفتر دوم و سوم"- نوید شیراز - 352 صفحه - وزیری (شومیز) - چاپ 1 سال 1389 - 1500 نسخه
16- صادق همایونی، برقی از آتش لیلی،صادق همایونی - ادیب مصطفوی - 262 صفحه - وزیری (شومیز) - چاپ 1 سال 1390 - 1000 نسخه
17- صادق همایونی، زنان و سرودههایشان در گسترهی فرهنگ مردم ایران زمین-گلآذین - 352 صفحه - رقعی (شومیز) - چاپ 2 سال 1391 -
مقالات
1. صادق همایونی ،عطر سکرآور گلها در شعر حافظ،نشریه: علوم انسانی » گزارش » اسفند 1375 و فروردین 1376 - شماره 73 و 74(8 صفحه - از 60 تا 67)
2. صادق همایونی ،موسیقی، سنت و مدرنیسم،مصاحبه کننده: نوروززاده چگینی، بهمن –( مصاحبه )» کتاب ماه هنر » فروردین 1387 - شماره 115(5 صفحه - از 38 تا 42)
3. صادق همایونی ،تعزیه، هنری دینی و ملی سیر تحول، نقش و کارکرد آن(مصاحبه)» کتاب ماه هنر » آذر و دی 1386 - شماره 111 و 112(9 صفحه - از 52 تا 60)
4. صادق همایونی ،نمادهای اسطوره ای در عزا، عروسی، تعزیه و سوگواری های مذهبی در فارس،» کتاب ماه هنر » خرداد و تیر 1386 - شماره 105 و 106(12 صفحه - از 50 تا 61)
5. صادق همایونی ،هدایت ادبیان کهن، معاصر و سینما، » فرهنگ مردم » بهار 1382 - شماره (3 صفحه - از 87 تا 89)
6. صادق همایونی ،خواستگاری - نامزدی - عقد و عروسی در شیراز،» خرد و کوشش » بهار 1354 - شماره 16
(9 صفحه - از 86 تا 94)
7. صادق همایونی ،گوشه هائی از فولکلور ایران: زبان زرگری، » کاوه (مونیخ) » مرداد 1350 - شماره 36
(2 صفحه - از 254 تا 255)
8. صادق همایونی ،گوشه هائی از فولکور ایران: باقر یکی از سرایندگان گمنام ترانه های محلی» کاوه (مونیخ) » خرداد 1350 - شماره 35(3 صفحه - از 150 تا 152)
9. صادق همایونی ،گوشه هائی از فولکور ایران: افسانه آلبرزنگی،،» کاوه (مونیخ) » فروردین 1350 - شماره 34(3 صفحه - از 40 تا 42) ،
10. صادق همایونی ،گوشه هائی از فولکلور ایران: درباره کشف مجهولات و پیشگوئی،» کاوه (مونیخ) » آذر 1349 - شماره 32(13 صفحه - از 426 تا 438)
11. صادق همایونی ،کوششهائی که برای جمع آوری فولکلور ایران صورت گرفته است،کاوه (مونیخ) » مهر 1349 - شماره 31(6 صفحه - از 318 تا 323)
12. صادق همایونی ،دریاچه نمک، کاوه (مونیخ) » اسفند 1348 - شماره 30(1 صفحه - از 238 تا 238)
13. صادق همایونی ،گوشه هائی از فولکلور ایران،کاوه (مونیخ) » بهمن 1348 - شماره 29(4 صفحه - از 126 تا 129)
14. صادق همایونی ،ویژگیهای ترانه های عامیانه ایران،کاوه (مونیخ) » دی 1348 - شماره 28(5 صفحه - از 44 تا 48)
15. صادق همایونی ،گوشه هائی از فولکلور ایران (دیگر ویژگی های ترانه های محلی (2))،» کاوه (مونیخ) » تابستان 1355 - شماره 60(7 صفحه - از 45 تا 51)
16. صادق همایونی ، تحولات و دگرگونی و سیر تکامل تعزیه های ایرانی،کاوه (مونیخ) » پاییز 1351 - شماره 45(15 صفحه - از 89 تا 103)
17.گوشه صادق همایونی ،گوشه هایی از فولکلور ایران (ضرب المثل های فیروزآباد (2)،» کاوه (مونیخ) » زمستان 1356 - شماره 66(5 صفحه - از 94 تا 98)
18. صادق همایونی ،گوشه هائی از فولکلور ایران،» کاوه (مونیخ) » تابستان 1356 - شماره 64(2 صفحه - از 56 تا 57)
19. صادق همایونی ،گوشه هائی از فولکلور ایران،» کاوه (مونیخ) » بهار 1355 - شماره 59(5 صفحه - از 60 تا 64)
20. صادق همایونی ،گوشه ای از فولکلور ایران،» کاوه (مونیخ) » پاییز 1354 - شماره 57(2 صفحه - از 66 تا 67)
21. صادق همایونی ،گوشه هائی از فولکلور ایران،» کاوه (مونیخ) » بهار و تابستان 1354 - شماره 55 و 56
(3 صفحه - از 50 تا 52)
22. صادق همایونی ،گوشه هائی از فولکلور ایران،» کاوه (مونیخ) » زمستان 1353 - شماره 54(11 صفحه - از 64 تا 74)
23. صادق همایونی ،گوشه هائی از فولکلور ایران (دعاها در شیراز)،» کاوه (مونیخ) » تابستان و پاییز 1353 - شماره 52 و 53(4 صفحه - از 74 تا 77)،
24-گوشه هایی از فولکلور ایران ،» کاوه (مونیخ) » بهار 1353 - شماره 51(2 صفحه - از 30 تا 31)
25. صادق همایونی ،گوشه هائی از فولکلور ایران (3)،کاوه (مونیخ) » پاییز و زمستان 1352 - شماره 49 و 50
(6 صفحه - از 78 تا 83)
26. صادق همایونی ،گوشه هائی از فولکلور ایران (2)،» کاوه (مونیخ) » بهار و تابستان 1352 - شماره 47 و 48(8 صفحه - از 72 تا 79)
27. صادق همایونی ،گوشه هائی از فولکلور ایران (سفره ی حضرت عباس)،» کاوه (مونیخ) » بهار 1351 - شماره 43
(7 صفحه - از 371 تا 377)
28. صادق همایونی ،گوشه هائی از فولکلور ایران (تعزیه حضرت معصومه)،» کاوه (مونیخ) » پاییز و زمستان 1350 - شماره 41 و 42(8 صفحه - از 185 تا 192
29. صادق همایونی ،گوشه هائی از فولکلور ایران (تعزیه قاسم (2)» کاوه (مونیخ) » تابستان 1350 - شماره 40
(7 صفحه - از 70 تا 76)
30. صادق همایونی ،گوشه هائی از فولکلور ایران (تعزیه قاسم)،» کاوه (مونیخ) » بهار 1350 - شماره 39
(6 صفحه - از 742 تا 747)
31. صادق همایونی ، درباره ی فرهنگ مردم سروستان،کاوه (مونیخ) » زمستان 1349 - شماره 38
(5 صفحه - از 627 تا 631)
32. صادق همایونی ،گوشه هائی از فولکلور ایران (عقاید مردم شیراز درباره ی مرده و عمر)،» کاوه (مونیخ) » پاییز 1349 - شماره 37(2 صفحه - از 113 تا 114)
33. صادق همایونی ،عیدانه: زندگی جاری بود،» گزارش » اسفند 1376 و فروردین 1377 - شماره 85 و 86
(1 صفحه - از 45 تا 45)
34. صادق همایونی ،هنر و فرهنگ قصه های ایرانی،» کتاب ماه هنر » خرداد 1387 - شماره 117
(6 صفحه - از 112 تا 117)
35. صادق همایونی ،نامه ها و نظرها،» ایران نامه » زمستان 1370 - شماره 37(1 صفحه - از 217 تا 217)
36. صادق همایونی ،تعزیه ها، سرآغاز نمایش ملی: پیشینه نمایش های مذهبی در جهان و مقایسه آن ها با تعزیه،
» تئاتر » بهار و تابستان 1379 - شماره 22 و 23(26 صفحه - از 113 تا 138)
37. صادق همایونی ،بدرقه آخر،» کلک » مهر و آبان 1372 - شماره 43 و 44(4 صفحه - از 279 تا 282)
38. صادق همایونی ،نجوا ،» کلک » مهر و آبان 1372 - شماره 43 و 44(7 صفحه - از 208 تا 214)
39. صادق همایونی ،نقد کتاب: بر مزار صادق هدایت،» کلک » بهمن و اسفند 1374 - شماره 71 و 72
(5 صفحه - از 396 تا 400)
4052. صادق همایونی ،نقد کتاب: نامه های کمال الملک،» کلک » بهمن و اسفند 1369 - شماره 11 و 12
(5 صفحه - از 213 تا 217)
41. صادق همایونی ،بازی نور، » کلک » مرداد 1369 - شماره 5(4 صفحه - از 190 تا 193)
42. صادق همایونی ،پیامی دیگر و حرفی دیگر،» بخارا » بهمن 1379 - شماره 16(2 صفحه - از 279 تا 280)
43. صادق همایونی ،آئین ها و جشن های کهن در ایران امروز،» بخارا » آذر و اسفند 1378 - شماره 9 و 10
(6 صفحه - از 227 تا 232)
44. صادق همایونی ،سایه سنت ها در شعر حافظ،،» بخارا » مرداد 1377 - شماره 1(4 صفحه - از 75 تا 78)
45. صادق همایونی ،نقدی بر نقد،» کتاب ماه هنر » بهمن و اسفند 1383 - شماره 77 و 78(4 صفحه - از 80 تا 83)
46. صادق همایونی ،مردم و ترانه های ملی،(مصاحبه )،» کتاب ماه هنر » آذر و دی 1380 - شماره 39 و 40
(4 صفحه - از 10 تا 13)
47. صادق همایونی ،(گفتگو)»فرهنگ مردم » پاییز و زمستان 1381 - شماره 3 و 4(14 صفحه - از 86 تا 99)
48. صادق همایونی ،کیفر اعدام، » حقوق امروز » شهریور 1342 - شماره 6(5 صفحه - از 38 تا 42)
49. صادق همایونی ،واسونک ،» شعر » پاییز 1376 - شماره 21(4 صفحه - از 44 تا 47)
50. صادق همایونی ،بومی سرود، آینه زندگی،(مصاحبه )،» شعر » پاییز 1376 - شماره 21(4 صفحه - از 40 تا 43)
51. صادق همایونی ،فریدون توللی،» آینده » سال هفدهم، فروردین تا تیر 1370 - شماره 1-4(5 صفحه - از 250 تا 254)
52. صادق همایونی ،از فریدون و شعر فریدون،» آینده » سال یازدهم، بهمن و اسفند 1364 - شماره 11 و 12(9 صفحه - از 822 تا 830)
53. صادق همایونی ،نامه ها،» تئاتر » پاییز 1370 - شماره 15(22 صفحه - از 281 تا 302)
54. صادق همایونی ،چرا تعزیه خوانی ممنوع شد؟» تئاتر » پاییز و زمستان 1369 - شماره 11 و 12(16 صفحه - از 205 تا 220)
55. صادق همایونی ،عطر سکرآور گلها در شعر حافظ، نشریه: علوم انسانی » گزارش » اسفند 1375 و فروردین 1376 - شماره 73 و 74(8 صفحه - از 60 تا 67)
56. صادق همایونی ،جلال آل احمد،» یغما » یادنامه یغما(9 صفحه - از 222 تا 230)
57. صادق همایونی ،تعزیه و موسیقی، ارتباطی ناگسستنی/ گفت و گو، » کتاب ماه هنر » مرداد و شهریور 1385 - شماره 95 و 96(7 صفحه - از 80 تا 86)
58. صادق همایونی ،ایزدی کازرونی و ترانه های محلی،» کتاب ماه هنر » فروردین و اردیبهشت 1383 - شماره 67 و 68(7 صفحه - از 62 مقالات: (75 عنوان)
59. صادق همایونی ،ترانه ها و موسیقی محلی/ گفت و گو،» کتاب ماه هنر » فروردین و اردیبهشت 1383 - شماره 67 و 68(7 صفحه - از 4 تا 10)
60. صادق همایونی ، موسیقی و آیین و نقش آن در تعزیه (مصاحبه )» کتاب ماه هنر » بهمن و اسفند 1381 - شماره 53 و 54(6 صفحه - از 4 تا 9)
61. صادق همایونی ،سنتی عشایری برای پیشگیری از انتقام جنایت فصل خون در میان نیزه های بنی طرف دشت آزادگان
» کتاب ماه هنر » فروردین و اردیبهشت 1381 - شماره 43 و 44(4 صفحه - از 48 تا 51)
62. صادق همایونی ،نقدی بر نقد،» کتاب ماه هنر » فروردین و اردیبهشت 1381 - شماره 43 و 44
(6 صفحه - از 20 تا 25)
63. صادق همایونی ،تعزیه، سرآغاز نمایش ملی،» گلستان قرآن » اردیبهشت 1380 - شماره 63(4 صفحه - از 15 تا 18)....
صادق همایونی
گفتگویی با استاد صادق همایونی
(فرهنگ مردم،» پاییز و زمستان 1381 - شماره 3 و 4صفحه ی 86 تا )99
صادق همایونی یکی از پرکارترین پژوهشگران عرصه فرهنگ مردم و از رهروان زنده یاد استاد انجوی شیرازی است.این گفتگو حاوی معرفی آثار و خاطرات وی با استاد انجوی و دیگر فرزانگان علم و اندیشه است.
آقای همایونی بعنوان اولین مطلب لطفا از زادگاه و دیار خود بگویید.
من در تیرماه سال 1313،در سروستان، در محله ابراهیم خانی به دنیا آمدهام. سروستان در هشتاد کیلومتری شیراز واقع است و نامش حکایت از کهن بودنش دارد (سروستان از الحاق موسیقی پیش از اسلام است).چهار طاقی از بناهای دوران ساسانی در چند کیلومتری آن است.سروستان شهرکی است در دامنهی کوه که همیشه گرفتار کمآبی بوده و در عین حال قناتی غنی به نام برزو دارد که تا یکی دو دههء پیش،باغها و مزارعش را سیراب میکرد.اما خیابانکشی و استفاده از چاههای عمیق در اطرافش، بویژه چاهی که شهرداری برای آب لولهکشی شهر احداث کرده،آن طراوتی را که این آب جاری به شهر میبخشید،از آن گرفت. سروستان باغهای فراوان داشت و من هنوز خاطرهء جوی آب روان برزو و صدای حرکت آن از میان سنگها،همراه با نوای وزش باد در میان درختان باغها را در خاطرم دارم.صدای هیهای آبیارش را به وضوح میشنوم، خاصه در دل شبهای تابستان وقتی که تشتههایی را برای تقسیم آب به کار میبردند.
این تشنهها فنجانکی فلزی بود که ته آن سوراخ ریزی داشت که بر طشت آب مینهادند و داخل آن خطوطی بود که ورود آب به تشته و میزان گذر آن را تعیین میکرد و به این وسیله سهم آب هر باغ و هر باغداری را معین میکردند.همچنین شبهایی را به خاطر دارم که برای آوردن هیزم یا درست کردن زغال یا آوردن بادام کوهی که به آن الوک alokمیگویند و بنه banaیا انقوزه و کتیرا به کوه میرفتند و در دامنهء کوههای شرقی و شمالی سروستان،آتش میافروختند.
ما خانه بزرگی داشتیم که چند طرف آن حیاط بود.در وسط حیاط بزرگ،حوض آبی و طرفینش دو باغچه با درختهای بادام و رز و انبوه گلهای رنگارنگ لاله عباسی چشم را نوازش میداد.عصرها و شبهای تابستان که حیاط را آبپاشی میکردند و به گلها آب میدادند،روحی و صفایی دیگر مییافت. ساختمان بزرگی در آن حیاط بود،با ایوان و طاقی بزرگ در پشت آن و دو اتاق در طرفین ایوان با درکهای محتحرکی که بالا و پایین میشدند و شیشههای کوچک و رنگین داشتند.چاه آبی درحیاط پشت بود.از این چاه با چرخ و بند و دلو آب میکشیدند.این آب هم خوردنی بود و هم برای آبیاری باغچه استفاده میشد.در حیاط دیگر، باغچه کوچکی بود به نام«خانه نارنجی»پر از درختان نارنج و گنجشک و آب بررزو که از وسط حیاط میگذشت.غیراز این قسمتها طویلهای داشتیم که همیشه یکی دو اسب در آن بود.پدرم زراعت میکرد و علاوه بر قطعات زمین و باغ و باغچه خود،باغهای روستاهای اطراف را از مالکین شیرازی اجاره میکرد و با اسب برای سرکشی به این باغها میرفت.
در مورد کودکی و بستگانتان اگر ممکن است بیشتر توضیح دهید.
پدرم به تحصیل من بسیار اهمیت میداد و با اولیای مدرسهام(مدرسه سیبویه،تنهامدرسه سروستان)روابط صمیمانهای داشت و دائما از وضع درس و کارم جویا میشد. من در دبستان از شاگردان ممتاز بودم. بیشترین علاقهام به شعر و ادبیات بود، ساعت انشا را بسیار دوست میداشتم. خوب به یاد دارم و در جای دیگری هم گفتهام که نخستین انشایی که نوشتم دربارهء اسب سواری بود.معلمی داشتم به نام خان آقا شفیقی.از انشای من بینهایت خوشش آمد.آن را از من گرفت و یک بار دیگر هم خودش برای بچهها خواند و گفت انشا را باید اینطور نوشت.من آن روز از خوشحالی در پوست نمیگنجیدم.روانش شاد باد که شعلهء عشق به ادبیات را او در خاطر و ذهن من بیش از پیش برافروخت. پدرم هر شب مرا وادار به خواندن گلستان سعدی میکرد.آنقدر خواندم که بیشتر آن را هنوز از بر دارم.شاید باور نکنید که من آن گلستان چاپ سنگی را که کهنه و پاره شده هنوز دارم.من حساب سیاق را در طی یکی دو تابستان از پدرم آموختم.مادرم از خانوادهء سادات سروستان بود که مورد احترام مردم بودند.پدر بزرگ مادریم مرحوم وکیل الرعایای سروستانی است با نام سید جلال الدین جلالی.
من بازیهای محلی و قصهها و ترانهها و نواها و آهنگها و تعزیه فوقالعاده علاقه داشتم.مادرم بسیار قصه میدانست و بیشتر شبها برایم قصه میگفت.هنوز خاطرهء نوای لالایی و محبتهای او و دلسوزیها و غمخواریهایش مرا در اندوه فرو میبرد و یادش غمگینم میکند.
چه سالی از سروستان به شیراز آمدید و تا کی در شیراز بودید و بعد از پایان دورهء دبیرستان چه کردید؟
بعد از گرفتن گواهینامهء ششم ابتدایی به تشویق و راهنمایی پدرم برای ادامهء تحصیل به شیراز آمدم و در دبیرستان حاج قوام شیراز ثبت نام کردم.خاطرهء روزی را که به همراه یکی از بستگان نزدیکم،سید ضیاء الدین عدالت پای به دبیرستان گذاشتم و روی سنگریزههای کف حیاط در کنار مرحوم عدالت راه میرفتم از یاد نمیبرد.شوقی عجیب در من شعلهور بود.من که از محیط کوچک سروستان به شیراز با خیابانهای بزرگ و بازارهای شلوغ،(مانند بازار مسگرها و بازار سراجها)آمده بودم،دنیای دیگری را تجربه میکردم.دورهء اول دبیرستان،در همان دبیرستان حاج قوام بودم.برای سال چهارم به دبیرستان شاهپور سابق(ابو ذر فعلی)رفتم و دیپلم طبیعی را از آنجا گرفتم.سال بعد بهدبیرستان سلطانی رفته و ششم ادبی را در آنجا گذراندم.
در تمام دورهء دبیرستان به خواندن و نوشتن دلبستگی داشتم.از کتابفروشی بلادی شیراز کتابهای قصه،رمان و فلسفه میخریدم یا کرایه میکردم و میخواندم و هنوز بسیاری از آنها را دارم.
باتوجه به رشتهء تحصیلاتتان چگونه علاقمند به فرهنگ مردم شدید.
فکر میکنم تا حدی پاسخ شما را داده باشم.بعد از گرفتن دیپلم در شیراز برای شرکت در کنکور دانشکده ادبیات و دانشسرای عالی و دانشکده حقوق به تهران آمدم و در هر سه قبول شدم.در رشته ادبیات از بین دو هزار و اندی شرکت کننده نفر دوم شدم و در دانشکدهء حقوق نفر نهم.اسیر تردید بودم که کدام را برگزینم.در نهایت رشته حقوق قضایی را برگزیدم.اما در تمام دوران تحصیل،به شعر و ادبیات و فرهنگ مردم عشق میورزیدم.قصه و ترانه و تعزیه از زمان کودک در جانم ریشه دوانده بود، چنانچه بیآنکه بدانم چه میکنم از سالهای اول دبیرستان به جمعآوری ترانههای محلی پرداختم.دنیای تعزیه هم برایم افسونگر بود و من را بسوی خود میکشید و من هرگز نتوانستم خودم را از آن کشش و جذبه دور بدارم.بیشترین عشق و تلاش و وقتم را صرف فرهنگ مردم دیار خود کردم.با نویسندگی و شعر هم قطع رابطه نکردهام و نمیتوانم بکنم.
اولین کتابتان در زمینه فرهنگ مردم چه نام داشت؟
چنانکه گفتم من از سالهای اول دبیرستان به جمعآوری ترانههیا محلی پرداختم و نخستین کتابم«ترانههایی از جنوب»شامل بخش عظیمی از ترانههای محلی فارس بود. این مجموعه،که چاپ آن خود قصهای دراز دارد،به وسیله ادارهء فرهنگ عامهء وزارت فرهنگ و هنر آن روزگار منتشر شد.ریاستادارهء فرهنگ عامه را دکتر صادق کیا برعهده داشت.این اولین کتابی بود که از طرف ادارهء فرهنگ عامه منتشر میشد،مانند«فرهنگ مردم سروستان»که اولین کتابی بود که از سوی مرکز فرهنگ مردم زیر نظر مرحوم انجوی به چاپ رسید.همچنین کتاب«تعزیه و تعزیهخوانی»که اولین کتاب در این زمینه بود و انتشارات جشن هنر و سروش آن را منتشر کردند.
کتاب«ترانههایی از جنوب»ویژگیهایی خاص دارد.از جمله شیوهء نگارش آنکه سعی شده در نوشتن آن از حروف فارسی استفاده شود.مثلا به جای«ث»و«س»و «ص»از حرف«س»استفاده شده یا به جای حروف«ز»و«ذ»و«ض»و«ظ»حروف«ز» برگزیده شده،یعنی تلفظ عامه را ملاک قرار دادهایم.این کتاب در سال 5431 منتشر شد و اولین کتاب من در این زمینه و به صورت خطاطی است،با مقدمهای جامع که در مجله موسیقی ضمن معرفی آن عینا چاپ شد و فوقالعاده مورد توجه قرار گرفت.
چه کتابهایی پیش از«فرهنگ مردم سروستان»چاپ کردهاید؟
پیش از«فرهنگ مردم سروستان»،یک مجموعه شعر به نام«بنبست»در سال 4431 منتشر کرد و دو مجموعهء داستان یکی با نام«هرگز غروب مکن»در سال 6431 و دیگری«بیگانهای در ده»در سال 9431،و نیز مجموعه شعری به شیوهء نو که در همان سال با نام«دشتها تشنهاند»چاپ شد.ضمنا سلسله مقالاتی پژوهشی در روزنامهء پارس شیراز،طی 86 شمارهء پیاپی با نام«نگاهی به شیوههای نثر کهن و امروز پارسی»در سالهای 6431 و 7431 نوشتهام. به این فهرست،مقالات تحقیقی دربارهء فرهنگ مردم و سایر زمینهها را،که در نشریات مهم کشور چاپ شده نیز باید افزود.
چگونه به فکری فرهنگ مردم سروستان» افتادید و چرا؟
این واقعیتی است که نوشتن فرهنگ مردم سروستان،نیازی بود که در خود و در جامعهای که در آن زندگی میکردم احساس مینمودم.همیشه دلم میخواست دربارهء سروستان کتابی بنویسم ولی توجه به تاریخ یا جغرافیا یا آثار باستانی اقناعم نمیکرد.از اینرو به نوشتن کتاب فرهنگ مردم سروستان دست زدم.من برای نوشتن آن رنج بسیار بردم.رفتوآمدها و گفتگوها داشتم. عکسها و طرحهای بسیاری از طبیعت وزمینههای فرهنگی سروستان برداشتم.ولی باز راضی نمیشدم،عشقی در سرم افتاده بود که شب و روز مرا به خود مشغول میکرد.از اینکه فصلی را مینوشتم و باز میخواندم و دگرگون میکردم،شادی و احساس بسیار مطبوعی به من دست میداد. قطعا اگر آن عشق نبود این کتاب به سامان نمیرسید.
هرچیزی میخواندم یا میدیدم یا میشنیدم،از آن بهگونهای برای کتاب «فرهنگ مردم سروستان»برداشت میکردم. تا زمانی که طرح گردآوری فولکلور صادق هدایت را خواندم.گویی گمشدهء خود را پیدا کردم.دیدم در ایران هنوز چنان کاری نسبت به هیچ منطقهای نشده است،گرچه تک نگاریهایی مانند«تاتنشینهای بلوک زهرا» اثر جلال آل احمد وجود داشت.این کتاب در حقیقت،به مبنای عشق و علاقه و اصول علمی،گوشهای از زندگی واقعی و طرز اندیشگی و برداشتهای گوناگون از مسائل حیات و زندگی مردم ایران را نشان میداد و توجهی که از سوی جامعه بدان شد،پاسخ زحماتی بود که برای آن کشیده بودم.
روزی در جلسهای دوست صاحبنظر و صاحبدلی در جمع از من همین سؤال را کرد و جواب او را دادم که عشق و عشق موجب نگارش آن بود و بس.اگر چنین نبود خانم دکتر دانشور به من نمیگفتند زمانی که آن را مطالعه میکنم گویی رمان میخوانم.که اجر و مزدی از این بیشتر برای خود تصور نمیکنم.
آشنایی خود را با استاد انجوی شرح دهید و چه شد که«فرهنگ مردم سروستان»در مرکز فرهنگ مردم منتشر شد؟
بعد از آنکه فرهنگ مردم سروستان را گردآوری کردم،جلال آل احمد و خانم دانشور گویا برای تکنگاری منطقهای از فارس به شیراز آمدند،زنده یاد آل احمد کار مرا دید و مرا به دکتر نراقی،ریاست مؤسسه مطالعات و تحقیقات دنشکده ادبیات تهران معرفی کرد.دکتر نراقی اثر را دید و از آن تمجید کرد اما دستورالعملی به من داد و پیشنهاد کرد شیوه نگارش و فصلبندی مطالب را عوض کنم.من با آن نظر مخالفت کردم و عرض کردم هیچگونهتغییری در مطالب و فصلبندی و موضوعات نخواهم داد و موضوع را با مرحوم انجوی در میان گذاشتم که داستان آن از این قرار است:
در این ایام شنیدم که رادیو برنامهای در زمینه فرهنگ مردم ترتیب داده است.یکی دو بار آن برنامه را که تازه به راه افتاده بود،
شنیدم.تحتتأثیر قرار گرفتم.من تا آن زمان با زندهیاد انجوی آشنایی نداشتم.با شنیدن صدای او در برنامه فرهنگ مردم با نام مستعار«نجوا»،نسخهای از کتاب«ترانههایی از جنوب»را برای ایشان فرستادم.طولی نکشید که نامهء بسیار محبتآمیزی دریافت داشتم که ضمن اعلام وصول کتاب از آن تعریف کرده بودند.اعلام وصول کتاب از آن تعریف کرده بودند.هنوز نامه ایشان را دارم که با این شعر دکتر صورتگر آغاز شده بود:
هر باغبان که گل به سوی برزن آورد شیراز را دوباره به یاد من آورد
و بعد نوشته بودند:
«سلام و درود فراوان مرا بپذیرید.اینبار شما بودید که شیراز را به یاد من آورید و چند روز پیش رایحه آن شهر جنت طراز را از نسخه مرحمتی کتاب ارجمند«ترانههایی از جنوب»جنابعالی استشمام کردم.مقدمه فاضلانه سرکار که با دقت و موشکافی قابل تحسینی ترانههای عامیانه و مقام آنها را در فولکلور تحلیل و حلاجی کرده بر ارزش کتاب افزوده است.برای من که سالهاست با شوق وافر در کار گردآوری و مطالعه فولکلور قدم برمیدارم دیدن و خواندن کتاب شما در حکم پیدا کردن گوهری بس پربها و گرامی بود.»
و پس از نوشتن مطالبی دیگر و یاد از (به تصویر صفحه مراجعه شود) صادق هدایت،نامه را اینچنین به پایان برده بودند:«آقای همایونی عزیز،یقین بدانید شادی و خرسندی من از کار سرکار به وصف نمیآید چونکه شما سالها رنج بردهاید تا این گنج را فراچنگ آوردهاید و من بی زحمت بدان دستیافتهام.خیلی متشکرم که نسخه ترانههایی از جنوب را با خط شیوای خود به من اعطا کردهاید.امیدوارم برنامه فولکلور را از همکاری خود بینصیب نسازید و با همکاری و مساعدت خودتان مرا مباهی و مفتخر فرمایید.گرمای تهران، عرق جبین را بر سطور نخستین صفحه این معروضه جاری ساخت،البته میبخشید.»
نامهء استاد انجوی را که دریافت کردم، آنهمه بزرگواری و محبت خالصانهای که ابراز کرده بودند،مرا مشتاق دیدارشان کرد.با ایشان در سفری که به تهران داشتم قراری گذاشتم و ساعت یک بعد از ظهر جلو ادارهءرادیو حاضر شدم.چند لحظهای نگذشت که اتومبیل جیپی جلو من توقف کرد.در جیپ باز شد و برای اولین بار چشمم به دیدار استاد روشن شد.کارتن سبزی را که روی صندلی و پر از مطالب مربوط به فرهنگ مردم بود برداشته روی زانوی گذاشته و تعارفم کردند کنارشان بنشینم،گویی سالها بود باهم آشنا بودیم.از شیراز میپرسید و کارهای تحقیقاتی من و طبق روش همیشگیشان از آب و هوا.تا به خانهشان در تجریش رسیدیم.پا به حیاط منزل که لطفی و صفایی و طراوتی داشت گذاشتیم.هوا گرم بود به من گفتند:«رودربایستی را کنار بگذار، اینجا منزل خودت است».به اطاق نشیمن و استراحتشان رفتیم.دو سه نفر از یارانشان در اطاق بودند از جمله آقای قهرمان شاعر و داماد ملک الشعرای بهار و آقای نصر الله یگانه که بعدها برای چاپ کتاب«فرهنگ مردم سروستان»زحمات بسیاری کشید. اطاق ساده و سرشار از صفا و صمیمیت بود. پس از ناهار گفتگوها ادامه پیدا کرد و در مورد کتاب فرهنگ مردم سروستان با ایشان صحبت کردم و جریان نوشتن آن را گفتم و یادآوری کردم که جلال آل احمد کار را دیدهاند و مرا به مؤسسه تحقیقات اجتماعی دانشکده ادبیات معرفی کردند،الی آخر.
پرسیدند:«به آقای آل احمد قضایا را اطلاع دادهاید»؟
گفتم:«نه،چون نمیخواهم بزرگواری و محبتی را که کردهاند خدشهدار و نفی کنم».گفتند:«کتاب الان کجاست».
گفتم:«در مؤسسه تحقیقات اجتماعی است،که آن را پس خواهم گرفت».
گفتند:«ترتیب چاپش را هر طوری که خودت خواستی میدهم».
تا عصر در کنار استاد و دوستان حجره و گرمابه و گلستانشان بودم.شخصیت و برخورد استاد انجوی شدیدا مرا تحتتأثیر قرار داد.
در مورد ادامه همکاریها با استاد انجوی و خاطراتی که دارید بیشتر صحبت کنید.
بعد از آنکه مطالب فرهنگ مردم سروستان را از مؤسسه تحقیقات پس گرفتم، ایشان با استفاده از طرح صادق هدایت، نکاتی را در تکمیل مطالب آن یادآور شدند و پس از دو سه سالی این اثر توسط دفتر مرکز فرهنگ مردم و با مقدمه جامع استاد انجوی منتشر شد.
از آن به بعد کموبیش مطالبی برای مرکز فرهنگ مردم میفرستادم و هروقت به تهران میرفتم شیرینترین اوقاتم،لحظاتی بود کهبا استاد دمخور بودم.راستی که تهران را پس از آن زندهیاد خالی احساس میکنم.
از آخرین خاطراتی که از ایشان دارم اینکه دفعه آخری که با یکی از دوستان به منزلشان رفته بودم.گفتند:«دو مطلب را میخواهم با شما در میان بگذارم،زیرا شما از کسانی هستید که در طی سالهای آشنایی ندیدهام که از دوستی با من بهرهای برده باشید.هرچه بوده صمیمیت بوده که از شما دیدهام.حتی مشکلاتتان را هم به من نگفتهاید که مبادا من آزرده خاطر شوم.اولا میخواهم نظرتان را در اینباره بدانم که کتابی در مورد کسانی که درباره فرهنگ مردم ایران کار کردهاند،بنویسم یا نه؟و دیگر آنکه اگر من در آینده وظیفهای به عهدهء شما بگذارم آیا میپذیرید یا نه؟من دریافتم مرادشان نوشتن وصیتنامه و تعیین وظیفهای برای من است.نمیدانم چرا از این حرفها دلم گرفت.شاید ناراحتی مرا در قیافهام خواند،با خندهای بلند گفت:«اینها را گفتم که کمکی از تو بگیرم نه اینکه ناراحتت کنم».با لبخند به ایشان جواب دادم:«در مورد نوشتن کتاب هرچه خودتان صلاح میدانید،ولی باتوجه به مسائلی که بین دو گروه فرهنگ مردم و مردمشناسی وجود دارد آیا موفق خواهید بود؟نمیشود از آنها چشم پوشیده و نه میتوان آنها را صرفا کتبی در زمینه فرهنگ مردم تلقی کرد و درباره تک نگاریهای خوبی که شده چه خواهید کرد؟ من فکر میکنم اگر به همان مقاله اکتفا کنید بهتر باشد.اما در مورد صحبت دیگرتان،من هر وظیفهای را که برعهده بگذارید با کمال میل و با همه وجود میپذیریم».
این آخرین دیدارمان بود و بعد از آنکه به شیراز آمدم،ایشان بیمار و بستری شدند و بعد شد آنچه نباید.
خاطره دیگری که از استاد انجوی دارم و بد نیست یادآور شوم آنکه مرحوم انجوی به شعر نو هم علاقه داشت.روزی من بودم و دکتر شرف الدین خراسانی.بعد از معرفی من به ایشان خواستند شعر«شیراز»را که به شیوه نو سرودهام،بخوانم.گفتند که آقای دکتر شرف خراسانی شعر نو را هم دوست دارد.برای اولین بار بود که دیدم استاد انجوی به شعر نو توجه دارد.
در مورد کتاب تعزیه و ویرایشهای آن برای ما و خوانندگان بگویید.
من از کودکی تعزیهخوانی را دوست داشتم و جذابیتهای نهفته در آن مرا به سوی خود میکشید.همانطوری که در کتاب «تعزیه و تعزیهخوانی»و«تعزیه در ایران» (به تصویر صفحه مراجعه شود) هم نوشتهام،هرجا که در سروستان تعزیه خوانی بود،تحت هر شرایطی خودم را به آنجا میرساندم و محو حالات و صدای تعزیهخوانان،لباسهایشان و حوادثی که اتفاق میافتاد میشدم.این موضوع کم و بیش مرا به سوی بررسی و پژوهش درباره تعزیه کشاند.ابتدا مقالاتی نوشتم و در کنگره تحقیقات ایرانشناسی درباره تعزیه سخنرانی کردم.تا آن زمان هیچکس بطور جدی با تعزیه روبرو نشده بود.اما من به تعزیه بهعنوان یک نمود فرهنگی،هنری و اجتماعی برخورد کردم و کتابه تعزیه و تعزیهخوانی را نوشتم که انتشارات توس در سال 3531 آن را منتشر کرد.چون اولین کتابی بود که در اینباره منتشر میشد،با موفقیت چشمگیری روبرو شد و درباره آن اظهار نظرهای بسیاری از طرف ایرانشناسان صورت گرفت،از جمله زنده یاد محمد علی جمالزاده درمجلات خارجی و ایرانی نقدهای در خور اعتنایی بر آن نوشتند و در نامهای هم برای من نوشتند«...مریزاد دستی که انگور چید.صفحه مهمی از فولکلور و فرهنگ ما روشن ساختهای و تنها آنچه جای افسوس است که کار یک نفر ایرانی برای سالهای بسیار پس از اقدام بیگانگان به عمل آمده است،مانند بسیاری از کارهای دیگر که با فرهنگ ما سروکار دارد...»
از آنپس مدام در پی آن بودم که آن اثر را کاملتر و مشروحتر به چاپ برسانم.بالاخره باتوجه به مطالب و بخشهایی که به کتاب تعزیه و تعزیهخوانی افزودم و تغییراتی که در عناوین و فهرستها دادم و دگرگونیهایی که در متن آن صورت گرفت،دیدم کتابی دیگر شده که هرچند میتواند تکمیل شده تعزیه و تعزیهخوانی باشد،ولی با آن فاصله بسیار دارد.لذا درسال 8631 آن را با نام «تعزیه در ایران»به وسیله انتشارات نوید شیراز منتشر کردم و از آنجا که عقیده دارم، یک اثر منتشر کردم و از آنجا که عقیده دارم، یک اثر تحقیقی باید مدام کامل و کاملتر شود،در تجدید چاپ اخیر آن در سال 0831 باز مطالبی بدان افزودم.متاسفانه این کتاب کموبیش مورد سوءاستفاده قرار گرفته و گاه بدون ذکر مأخذ و گاه رندانه با ذکر مأخذ و حتی استفاده از عناوین ومطالب آن به نحو بارز و چشمگیری بهره برده شده که اینجا جای بحث آن نیست.
بطور کلی در مورد تعزیه چه کتابهایی نوشتهاید؟
«تعزیه و تعزیهخوانی»،«تعزیه در ایران»،«شیراز خاستگاه تعزیه»و«گفتارها و گفتگوهایی درباره تعزیه»که کتاب اخیر بخشی از مقالات و سخنرانیهای مرا در بر دارد و یکی دو گفتگو درباره آن از جمله با پرفوسور چلکوفسکی داشتم.
در زمینه فرهنگ مردم چه آثار دیگری منتشر کردهاید؟
کتابهای«یکهزار و چهارصد ترانه، 8431»،«دوبیتیهای باقر لارستانی،2531 و 2731»،«افسانههای ایرانی،2531 و 2731»،«گوشههایی از آداب و رسوم مردم شیراز،3531»و«ترانههای محلی فارس، 9731»و نیز کتاب«مردی که با سایهاش حرف میزد»که بررسی و پژوهش است پیرامون زندگی و آثار صادق هدایت که تاکنون چهار بار تجدید چاپ شده است و کتاب«حسینیه مشیر شیراز»که کیفیت و هنر معماری و ویژگیهای آن حسینیه مورد بررسی قرار گرفته است.
اکنونه چه آثاری در دست دارید؟
کتاب«سیر و سیاحتی در حواشی غرب» که مربوط به سفری به اروپا در پیش از انقلاب است.کتاب دیگری با نام«درخت گل اشرفی»برگزیده چند مقاله در زمینه فرهنگ مردم فارس،مجموعه مقالاتی با نام«گفتار و گفتگوهایی در زمینه هنر و ادبیات»و دو کتاب تالیفی با نامهای«بر فراز قله دنا»و«بر سبیل حکایت».
اشارهای هم به خاطراتتان در مورد نویسندگان معاصر داشته باشید.
با بسیاری از نویسندگان،شعرا و پژوهشگران مانوس و آشنا بودهام.استاد جمالزاده از زمانی که با ایشان مکاتبه را آغاز کردم تا زمانی که در حیات بود و قدرت نوشتن داشت با من در تماس بود.انبوهی از نامههای ایشان را که حاوی خاطرات تلخ و شیرینی است،دارم.آشنایی ما به دوران دانشجویی من برمیگردد که مقالهای از ایشان را در یکی از روزنامههای شیراز خوانده و نقدی بر آن نوشته و برایشان فرستادم.نامه من لحن تندی داشت ولی بعد از وصول پاسخ از طرف ایشان،دید من
نسبت به وی تغییر کرد و از آن پس دائما در حال مکاتبه بودیم و یکی از مشوقین من در زمینههای ادبی و فرهنگ عامه ایشان بودند. یادشان را گرامی میدارم و تأسف میخورم که از نزدیک ایشان را ندیدم.
زندهیاد احمد شاملو را فقط یک بار دیدم،آن هم در سال 5531 و در فرودگاه مهرآباد به همراه ید الله رویایی.آنها برای شرکت در کنگره بزرگداشت نظامی عازم رم بودند.من و همسرم نیز عازم اروپا از جمله ایتالیا بودیم.زمانی که شاملو مرا شناخت، چون کموبیش با کارهایم آشنا بود مرا به ید الله رویایی معرفی کرد.شاملو داستانها و نوشتههای مرا در زمینه فرهنگ مردم در مجله«خوشه»و«کتاب هفته»چاپ میکرد. گاه با تلفن تماس داشتیم،بهویژه برای تکمیل«کتاب کوچه»که کتاب«لغات و اصطلاحات شیرازی و کازرونی»زنده یاد علی نقی بهروزی را بر ایشان فرستادم.
نادر نادرپور را دو بار دیدم،یکی در دفتر مجله«موسیقی»و یک بار هم در دفتر مجله «سخن»که جناب سید حسینی سردبیری آن را برعهده داشت.آقای نادرپور به من گفتند که مقدمهه کتاب«ترانههایی از جنوب»را برای چاپ به مجله دادم و البته خودشان نیز مقدمهای بر آن نوشته بودند.
بهرام صادقی را هم در دفتر مجله سخن دیدم و باهم آشنا شدیم.او دانشجوی پزشکی بود و من دانشجوی حقوق.در روز اول آشناییمان مدتی در خیابانهای تهران پرسه زدیم تا شب شد.بعد قرار گذاشتیم که جمعه به خانه من در امیرآباد آمد.قصهای را که تازه نوشته بود،آورد و خواند.خندید و گفت:«میخواستم رمانی بنویسم اما وقتی به خود آمدم دیدم قصه کوتاهی شده است». بهرام صادقی آزاده بود و رها از قر قید و بندی.از آنپس تماسهای کوتاهی داشتیم. راستی که مرگش مرا سخت اندوهگین کرد.
با فریدون توللی بسیار بسیار حشر و نشر داشتم.او از دوستان بسیار خوب من بود. بزرگ علوی را در سفر آخری که به ایران آمده بود،در شیراز دیدم.مرحوم انجوی مرا به او معرفی کرده بود.دکتر جعفر مؤید شیرازی نیز به استقبال بزرگ علوی به فرودگاه آمده بود.به اتفاق در شهر به گردش پرداختیم. بسیار درد دل کرد و شکوهها داشت از جمله ممانعت از انتشار کتاب«موریانهها»(بعدا این مشکل حل شد.)
با دکتر ابراهیم شکورزاده نویسنده کتاب «آداب و رسوم مردم خراسان»پیوسته در مکاتبه بودم و تأسف از آنکه دیدارشان میسور نشد.خدایش بیامرزد که امسال طیتصادفی از دنیا رفت.
با مسعود فرزاد در شیراز کموبیش رفت و آمد خانوادگی داشتیم.فرزاد عاشقانه روی حافظ کار میکرد و هرجا نام حافظ میآمد، دست به قلم میشد و هرچه را میشنید، مینوشت.در یکی از روزنامههای شیراز مورد بیمهری قرار گرفت و مرحوم انجوی باخبر شد و با دخالت انجوی و من،قضیه رفع و رجوع شد.فرزاد عقیده داشت که صادق هدایت بهعنوان نویسنده و فروغ فرخزاد بهعنوان شاعر،شایستگی دریافت جایزه نوبل را داشتند.
جلال آل احمد و خاطرات با او بودن و حرفهای بسیار جذاب و رفتار منحصر به فردش را نمیتوانم فراموش کنم.از جمله در آخرین دیدارمان میگفت که جلسهای در دفتر مجلهای که امیر عباس هویدا سردبیرش بود و از طرف شرکت نفت منتشر میشد،با مامورین ساواک گفتگویی به ظاهر مطبوعاتی با من انجام شد و باتوجه به مقالاتی که نوشتهام به من سه پیشنهاد دادند. یکی اینکه وزارت آموزش و پرورش را بپذیرم یا بهعنوان رایزن فرهنگی ایران را ترک کنم،یا اینکه در ایران بمانم و دیگر چیزی ننویسم.وی ادامه داد من وزارت را هرگز نمیخواستم و رفتن به خارج از کشور را نوعی تبعید میدانستم که در حکم مرگ نویسنده است و در مورد سوم دراندیشهام که بپذیرم یا نه.
نظرتان درباره فصلنامه فرهنگ مردم که پس از سالها منتشر شده است،بیان فرمائید.
انتشار این فصلنامه را که نتیجه زحمات جناب وکیلیان و همکارانشان است،تبریک میگویم.کمتر کشوری است که نشریات فولکلور در آن منتشر نشود.برای مثال من دوره مجلهای را با نام«فولکلور»که از سال 0791 در هندوستان با مقالات بسیار ارزندهای منتشر میشده است،دارم.منظور اینکه ما بسیار دیر این حرکت را آغاز کردیم و امیدوارم ادامه انتشارش با موفقیت توأم باشد.خوشبختانه در دو شمارهای که منتشر شده مطالبی بسیار جامع،جالب و پویا در آن آمده است و چه اندیشه بجایی که شماره اخیر آن به زندهیاد انجوی شیرازی اختصاص داده شده است.ای کاش من هم در تهران بودم و دوش به دوش آن یار مهربان و سایر عزیزان قدمی برمیداشتم.
آیا کتابهای شما تاکنون جزو آثار برگزیده معرفی شدهاند؟
من تصور میکنم هیچ نویسندهای در وهله اول کتاب را برای برگزیده شدن نمینویسد.بلکه نیازی را توأم با عشق و شور برای نوشتن در خود احساس میکند. اما از این رهگذر برخی از کتابهای من نیز به عنوان آثار برگزیده انتخاب شده است.از جمله کتاب«ترانههای محلی فارس»و کتاب تعزیه در ایران»در سالهای 9731 و 0831 درجشن فرهنگ فارس برگزیده شدند.کتاب «تعزیه در ایران»امسال از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و اتحادیه ناشران به عنوان بهترین اثر در زمینه عاشورا شناخته شد.
اگر مطلب ناگفتهای مانده است،بفرمائید.
باید یادآور شوم همانگونه که در بزرگداشت درگذشت استاد انجوی پیامی ارسال داشتم،پیشنهاد مراسم یادروز استاد انجوی در سال 2831 در شیراز،با استقبال مسئولین اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس مواجه شده است.
در خاتمه وظیفه خود میدانم از همسرم «زرینتاج کشتکاران»به سبب عمری همراهی و همدلی در کارهایم و ترتیب چهار فرزند که همه تحصیلات عالی خود را گذراندهاند،تشکر و سپاسگزاری کنم.