بعد سالی بسی صفا کردم دىدن از شهر خود فسا کرد
دیدم انجا به چشم اشک الود دفتر خاطراتم انجا بود
تربت مادر و پدر را باز بوسه ها دادم و دلم شد باز
کودکی در فسا چه زیبا بود خانه ی ما بهشت دنیا بود
مادرم ، عطر مهربانی داشت پدرم ، باغ زندگانی داشت
لانه مرغ عشق ،جانش بود عشق ،مضمون داستانش بود
خانه مان در میانه ی بازار بود ازروح زندگی سرشار
شهر،سیمای باستانی داشت مردمی اهل مهربانی داشت
پیشه ور ها کتاب خوان بودند مثنوی خوان و نکته دان بودند
سکه ی رایج ، اندر این بازار "چو ُ خطی " ١بود , در خور هر کار
خبر از برق و اب و گاز نبود صف خود رو چنین دراز نبود
دود ماشین به شهر راه نداشت شب ، چراغی به غیر ماه نداشت
کوچه ها رنگ بی ریایی داشت همه کس, لهجه ی فسایی داشت
همگان ،خواهر و برادر وار مهربانی ، متاع هر بازار
شور صحرا و سبزه های بهار می ربود از جوان و بیر قرار
چون که عید وبهار مى امد سبزه و گل ،به بار می امد
گل بابونه, باز، وا می شد شهر پر عطر باقلا می شد
دشت و صحرا پر از صفا می شد همه جا جلوه ی خدا می شد
از سر شام تا سپیده ی چاشت. هرکسی مجلس عروسی داشت
ساز ونقاره بود ساز مجاز بود استا فضو٢ ، ستاره ی جا ز
هر کسی شادمانه می خندید شادی از کوه و دشت می بارید
"باغ نو" ٣ سیزده ۴، تماشا داشت از برا ی تمام ما جا داشت
هر کجا جوی اب می امد بوی عطر گلاب می امد
سبزه ها رسته بر سر دیوار پونه ها طرف جویها ، بسیار
سبزه ی عید و گربه نوروزی داشت با خود بسی دل افروزی
هرسلامی جواب زیبا داشت دوستیها صفای گلهاداشت
از ته کوچه تا در خانه هیچ شخصی نبود بیگانه
من دراین زادگاه خوش فرجام همه را می شناختم با نام
مکتبی بود همچو رؤیا ،خوب درس قران و بی بی ایوب ۵
عمه طوطی دمش مبارک بود خانه اش پرگل عروسک بود
صوت قرانی اسمانی داشت روحی از جنس جاودانی داشت
گویدم عکسهای اواره٧ کودکی مرد و رفت یکباره
گرچه پیری بکشت بی زهرم همچنان کوچه گرد این شهرم
در هیاهوی یادها هر دم من به دنبال "خویش " می گردم ...
١-چوب خط:چوبی که خرىداران به نزد صاحبان مغازه ها مى بردند وخرید می کردند و فرو شنده
به میزان جنسی که فرو خته بود روی ان خط عمودی می کشید و در اخر هفته یا ماه سرجمع ان را نقدا
از خریدار دریافت می کردمثلا ١٠ خط نشان ده عدد نان بود.
٢-استاد فضل الله ساز زن معروف شهر ما در سالهای ١٣٢٠ تا ١٣٣٠ بود.
٣-نام باغ پدری ما بود که همسایه ی باغ حسین اباد و باغ بیبی سید بود.پدرم ان را به مرحوم حاج اسماعیل
قانع فروخت و پس از وی گویا به واحدهای مسکونی بدل شد.
۴- روزسیزده به در
۵-مکتب داری بود درمحله ی پایین که در بالا خانه ی منزل مشهدی فتح الله صولتی اطاقی داشت
و من تا ۶ سالگی تابستانها در مکتب خانه ی او قران می خواندم
۶- همسر مرحوم میرزا قاسم خالقی که مکتبدار بود و من درسنین ٧ و٨سالگی تابستانها به مکتب
او می رفتم
٧- عکاس عارف پیشه ی شهر ما بود که با مرحوم خورشید دو عکاس منحصر به فردشهر ما بودند
که همه عکسهای مردم فسا را تا حدود سال ١٣٣٠ انها می گرفتند.