Quantcast
Channel: دکتر منصور رستگار فسائی
Viewing all articles
Browse latest Browse all 261

فردر شاهنامه

$
0
0

دکتر منصور رستگار فسایی

                            

                                  فر در شاهنامه×

 

به‏طور کلى فر در شاهنامه به دو صورت جلوه مى‏کند:

     1. به صورت نیرویى باطنى و قدرت‏بخش که صاحب خود را به توفیق و دیر زیستى و
تندرستى وشادى مى‏رساند و طبعاً در این حال، نماد لطف ایزدى است و صورت مادى
ندارد، مانند فرّایزدى در جمشید و فریدون و دیگران که فقط در قدرت و توانایى‏هاى
مکتسبه افراد ظاهر مى‏شود، نه در صورت و شکل بیرونى آنها.

     2. فرّ ظهورى محسوس و رؤیت شدنى دارد و همچنان که اشاره شد فى‏المثل فر
جمشید به صورت مرغى از او جدا مى‏شود. در شاهنامه فر اردشیر بابکان به صورت
«غرم» درمى‏آید و به دنبال او مى‏تازد:

همى برگذشتند پویان به راه

 یکى باره خنگ و دیگر سیاه

به دُم سواران یکى غرم پاک

 چو اسبى همى بر پراگند خاک

به دستور گفت آن زمان اردوان

 که این غرم با وى چرا شد دوان؟

چنین داد پاسخ که این فرّ اوست

 به شاهى و نیک اخترى پرّ اوست

گر این غرم دریابد او را متاز

 که این کار گردد به ما بر، دراز

(فردوسى، 1917: ج 7، ص 127و 128)

     اصل این بخش از داستان شاهنامه را در کارنامه اردشیر بابکان چنین مى‏خوانیم:

ایشان را قوچى بسیار ستبر از پس همى دوید... اردوان از مردمان پرسید از آن دو
سوار. گفتند نیمروز... و قوچى هم ور (پهلوى) ایشان همى رفت... دستور گفت
که آن فره خدایى و کیانى است... کاروانى به پذیره آمد، اردوان از ایشان پرسید.
گفتند قوچى بس بزرگ و چابک با یکى از ایشان به اسب نشسته بود...(کارنامه
اردشیر بابکان
، بى‏تا: 21)

     درباره فر اردشیر داستانى دیگر نیز در شاهنامه وجود دارد که در آنجا «دختر اردوان
که زن اردشیر بود، جامى شربت ساخت و زهر در آن کرد و به اردشیر داد، جام از دست
اردشیر بیفتاد و دختر لرزان گشت، اردشیر بدو بدگمان شد و فرمود تا چهار مرغ
بیاوردند و آن شربت را بدان‏ها داد، مرغان درجا بمردند»(رستگار فسائى، 1379 الف: ج
1، ص 43).

     اصل داستان در کارنامه اردشیر بدین‏صورت روایت مى‏شود:

دخت اردوان آن زهر با پست و شکر درآمیخت و به دست اردشیر داد. ایدون
گویند که ورجاوند، آذر فرنبغ پیروزگر، همچون خروسى سرخ‏اندر پرید و پر به
پست زد و آن جام به زمین افتاد... گربه و سگ که در خانه بودند، آن خوش
بخوردند و بمردند...»(کارنامه اردشیر بابکان، بى‏تا: 93و 95).

     مشاهده مى‏شود که در اینجا «فرّ اردشیر» به صورت خروس جلوه مى‏کند. در جایى
دیگر در شاهنامه نیز حضور فر را مشاهده مى‏کنیم و فردوسى بدون اینکه اشاره‏اى به
«فر» داشته باشد، فر را در شکل «غرم» به تصویر مى‏کشد. این داستان بدین قرار است:
رستم در پنجمین خان سفر خود به مازندران به بیابانى گرم و سوزنده مى‏رسد و «از گرما
و از تشنگى شد زکار»، برخاک گرم مى‏افتد و درحالى‏که زبانش از تشنگى چاک چاک
شده است، با خداوند به راز و نیاز مى‏پردازد و از او یارى مى‏خواهد که ناگهان «میشى
نیکوسرین» پدید مى‏آید؛ رستم مى‏اندیشد که این میش را آبشخورى است. بنابراین، او
را دنبال مى‏کند و سرانجام به چشمه‏اى مى‏رسد و آب مى‏نوشد و از مرگ مى‏رهد و
خداى را سپاس مى‏گزارد. از آنجا که فردوسى حتى‏الامکان حوادث غیرعادى را معقول
مى‏کند، در اینجا نیز فرّه رستم را که به صورت «غرم» جلوه کرده است، به صورت میشى
در جستجوى آب نشان مى‏دهد که منطق درست رستم، نجات را در پى‏گیرى آن غرم
مى‏داند. این شیوه فردوسى رادر داستان شراب زهرآلود اردشیر نیز دیدیم که در آنجا
جام به زمین مى‏افتد و مى‏شکند و مرغان از آن مى‏خورند و مى‏میرند و اردشیر متوجه
مى‏شود که از توطئه‏اى جان به در برده است.(رستگار فسائى، 1379: الف ج 1، ص 417)

     در شاهنامه، وجود و حضور «فر» منشاء تغییرات عمده در هستى افراد است و
موجب دگرگون شدن عملکرد و نجات آنها از مرگ مى‏شود، مثلاً فرّه پهلوانان به صورت
بهره‏مندى از تنى آسیب‏ناپذیر یا زرهى شگفت خودنمایى مى‏کند که جسم آنها را
محفوظ مى‏دارد، مانند ببر بیان رستم[1] و رویین‏تنى اسفندیار. به علاوه، شاهانى همچونجم و کیخسرو جام جهان‏بین دارند که در این موارد فرّه‏مندى، هستى مادى و معنوى
قهرمانان را دگرگون مى‏کند. در مواردى نیز خواب‏ها و رؤیاهاى صادق، دید باطنى و
ظاهرى اشخاص را قوى‏تر از دیگران مى‏سازد و حاکى از فره‏مندى آنها است. در
شاهنامه یکى از علایم آن است که خواب‏هایى مى‏بینند که درست در مى‏آیند پهلوانان و
شاهان به یارى فر قدرت مى‏یابند که بر دیوان و پریان و دشمنان و اژدهایان چیره شوند.
کاخ‏هاى شیشه‏اى بسازند، جوان بمانند و دیگران را از عمر جاوید برخوردار سازند،
حتى به نیروى همین فر است که اشخاصى همچون فریدون به وسیله سروش، جادوگرى
و باطل کردن افسون‏ها را مى‏آموزند و در نتیجه مى‏توانند خود را به شکل اژدها درآورند.
یا بر اجراى کارهاى شگفت دیگر قادر باشند.

     تفاوت «فر» با نیروهایى که ایزدان دارند، در آن است که «فر» با همه شکوهمندى و
تأثیر و قدرتى که دارد، عطیّه‏اى ثابت نیست و به محض بروز خطا یا گناهى عظیم
بازستانده مى‏شود و دوام آن به ادامه رابطه معقول فره‏مندان با پروردگارشان وابسته
است.

     تیر آرش که در اوستا و متون ادبى اسلامى از آن سخن رفته است نیز از مصادیق
فره‏مندى آرش است که به صورت دمیدن نفحه‏اى ایزدى بر تیر و بر گرفتن تیر به وسیله
فرشته‏اى آشکار مى‏شود.

     بنابر اوستا تیر آرش شیواتیر، آن کمان‏کش چیره‏دست آریایى که از همه قابل‏تر بود، از
کوه خشوت[2]، تا خونونت[3] پرواز کرد، اهورامزدا بر آن تیر نفحه‏اى دمید و ایزد آب و
ایزد گیاه و مهر راه را براى گذر تیر گشودند(یشت‏ها، 2536: یشت 13: 26ـ113). ثعالبى
مى‏نویسد: تیر آرش که چوبش از فلان جنگل و پرش از بال فلان عقاب در فلان کوه و
پیکانش از آهن فلان معدن بود، از طبرستان تا بادغیس پرواز کرد... و مَلکى آن را به امر
خداوند طیران داد و به بلخ رسانید و در محلى به نام کوزین فرو افتاد.

مظاهر فر

1. بخت

در شاهنامه آمده است که چون بهرام چوبین جامه زنانه‏اى را پوشید که هرمز براى او
فرستاده بود و خود را در آن جامه به سرداران لشکر نشان داد و گوشه‏گیرى اختیار کرد،
پس از دو هفته به دشت آمد و در این حال، گورى او را به کاخ بخت وى رهنمون شد. در
آنجا «فرّ» یا بخت بهرام به شکل زنى تاجدار و زیبا، بر تخت زرین نشسته بود و بهرام از
بخت خود شنید که پادشاه ایران خواهد شد. فردوسى چنین سروده است:

یکى گور دید اندر آن مرغزار

 کز آن نیک‏تر کس نبیند نگار

پس اندر همى راند بهرام، نرم

 بر او بارگى را نکرد ایچ گرم

بدان کاخ، بهرام بنهاد روى

 همان گور پیش اندرش، راهجوى

یکى کاخ و ایوان فرخنده دید

 کز آن سان به ایران نه دید و شنید

نهاده به طاق اندرون تخت زر

 نشانده به هر باره درّ و گهر

نشسته بر او بر، زنى تاجدار

 به بالاى سرو و به رخ چون بهار

بدو گفت پیروزگر باش، زن

 همیشه شکیبا دل و راى‏زن

(مول، 1369: 1462/334/6)

     آنچنان که ملاحظه مى‏شود، در اینجا اولاً فر به شکل گورخرى ظاهر مى‏شود و در
پیش اسب بهرام مى‏تازد و او را به کاخ بخت مى‏برد، ثانیاً فر یا بخت بهرام به عنوان نمادى
از سلطنت‏طلبى و کمال‏جویى بهرام در کاخى زیبا و آراسته که نمونه آن در ایران نیست،
جلوه مى‏کند و معناى آن در حقیقت سلطنت، اقتدار و کاخ‏هاىِ بزرگ‏تر و بهترى است که
بهرام در آرزوى رسیدن به آنها است؛ ثالثاً بخت بهرام یا فر او در پیکرگردانىِ دیگرى، به
صورت زنى زیبا و تاجدار، با قامتى همچون سرو و رخى چون بهار بر بهرام آشکار
مى‏شود و به او مژده سلطنت و اقتدار را در آینده مى‏دهد: رابعاً بهرام که مورد تحقیر
هرمز قرار گرفته و دو هفته را در خلوت به سر برده و در حقیقت به نوعى ریاضت و
انزواى عارفانه پرداخته است، پس از دو هفته به دشت مى‏رود و در آنجا با گورى زیبا و
پیکرگردانى او به صورت زنى آراسته روبرو مى‏شود که این امر به نوعى کامرانى و بزم،
پس از اندوه و ناراحتى مى‏ماند و بسیار شبیه به دیدار رستم و اسفندیار با زن جادو در
خان چهارم سفر پرماجراى آنان است، اما آن دو، زن را پدیده‏اى اهریمنى و جادویى
مى‏شناسند و او را مى‏کشند، ولى بهرام زن را پدیده‏اى ایزدى مى‏داند و از او شادى و
امید و فره‏مندى را به دست مى‏آورد.

2. ببر بیان

ببر بیان جامه خاص رستم بود که در آب تر نمى‏شد و در آتش نمى‏سوخت و چون رستم
آن را مى‏پوشید، چالاک‏تر از همیشه بود و گویى که به پرواز در مى‏آمد. به قول فردوسى:

یکى جامه دارد زچرم پلنگ

 بپوشد به بر و اندر آید به جنگ

همى نام، ببر بیان خواندش

 زخفتان و جوشن فزون داندش

نسوزد در آتش، نه در آبْ تر

 شود، چون بپوشد برآیدش پر

3. برخوردارى از نوشدارو

بهره‏مند بودن از نوشدارو و در اختیار داشتن آن نیز مى‏تواند از نشانه‏هاى فره‏مندى
باشد. نوشدارو یا داروى چاره‏گر زخم‏هاى کشنده، هنگامى در شاهنامه مطرح مى‏شود
که رستم زخمى کشنده به فرزند خود سهراب وارد کرده است و از کاووس مى‏خواهد تا
نوشدارویى را که در گنج دارد و زخم خوردگان را تندرست مى‏سازد با جامى مى براى او
بفرستد، اما سهراب پیش از آنکه کسى به دنبال نوشدارو برود مى‏میرد. مضمون
درخواست رستم از کاووس چنین است:

گرت هیچ یاد است کردار من

 یکى رنجه کن دل به تیمار من

از آن نوشدارو که در گنج تست

 کجا خستگان را کند تندرست

به نزدیک من با یکى جام مى

 سزد گر فرستى هم‏اکنون زپى

مگر کو به بخت تو بهتر شود

 چون من پیش تخت تو کهتر شود

(همان، 1266/89/2)

     اینکه نوشدارو را فقط کیکاووس در اختیار دارد مى‏تواند به دورانى بازگردد که
پزشکى و دانایى فقط در پادشاه متمرکز بوده است و به همین دلیل، در کاخ‏هاى کاووس
در البرز، پیران جوان مى‏شدند و بیماران درمان مى‏یافتند و زخم خوردگانى مانند
سهراب مى‏توانستند شفا یابند.

 

4. جام جهان‏نما

جمشید جامى جهان‏نما داشت که مانند لوح محفوظ همه‏چیز، حتى غیب دو عالم را
نشان مى‏داد و با نگریستن در این جام، هرچیزى که در دو جهان وجود داشت ثبت و
دیده مى‏شد، جمشید به آن وسیله بر اوضاع و احوال مملکت آگاهى مى‏یافت و کشور را
بر مبناى عدالت و مساوات رهبرى مى‏کرد.(برومند سعید، 1367: 16و 83)

     بنابراین، سلطنت و قدرت جمشید به این جام وابسته بود و بدون این جام او را
اشرافى بر وقایع جهان نبود. جام جهان‏نماى کیخسرو نیز از مظاهر فره‏مندى او است که
کیخسرو بدان وسیله بیژن را در چاه افراسیاب پیدا مى‏کند.

5. رویین‏تنى و زنجیر بهشتى اسفندیار

اسفندیار از دو مظهر عمده فره‏مندى برخوردار است:

     1. رویین‏تن است و آسیب نمى‏بیند.

     2. زنجیرى دارد که زرتشت براى او از بهشت آورده است و جادوى جادوگران را
باطل مى‏سازد و اسفندیار به مدد آن در خان چهارم بر زن جادو غلبه مى‏کند.

6. داشتن مهره‏هاى جادویى و درمان‏بخش

جمشید داراى انگشترى بود که هرگاه آن را در دست مى‏کرد، همگان به فرمان او در
مى‏آمدند و داشتن مهره‏اى درمان‏بخش یکى دیگر از علایم فره‏مندى کیخسرو است که
بدان وسیله کیخسرو گستهم را درمان کرد که به سختى مجروح شده بود.


[1]. در داستانى از رستم به زبان سغدى، رستم در نبرد با دیوان که براى او باران و برف و تگرگ برانگیخته
بودند و آتش و شعله و دود به‏پا ساخته بودند، لباس و جامه پوست پلنگ مى‏پوشد و بر آنان غلبه مى‏کند.

 

[2]ahtuhshK .

 

[3]tnawnavhK .

 × بخشی از کتاب  پیکرگردانى در اساطیر فدکتر منصور رستگار فسایی بزو.هشگاهعلوم انسانی. تهران.1383


Viewing all articles
Browse latest Browse all 261

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>