دکتر منصور رستگار فسایی
استاد مدعو دانشگاه اریزونا
اخیرا موفق شدم که دو مجموعه از رباعیات اقای ایرج زبردست را که اخیرا منتشر شده است بخوانم ، این دو کتاب عبارتند از:
١-"شکل دیگر من" مجموعه کوچکی است از رباعیات ایرج زبردست که در ۶۴ صفحه به وسیله نشر فصل پنجم در تهران و در سال ١٣٩١ منتشر شده است ،
2-"حیات دوباره رباعی "، درباره ی رباعیهای ایرج زبردست،به کوشش استاد بهاءالدین خرمشاهی و محمد اجاقی در ٢٠٨ صفحه ،چاپ دوم 1389
از ایرج زبردست که کار خود را در رباعی سازی با انتشار " خنده های خیس" در سال ١٣٧٧ اغاز کرده است قبلا مجموعه رباعیهای دیگری چون " یک سبد ایینه " ( ١٣٧٨) " برگزیده رباعیات زبردست " ( ١٣٨٣)" باران که بیاید همه عاشق هستند " (١٣٩٠ ) منتشر شده است.
در " شکل دیگرمن " ، پس از چند نوشته ی کوتاه از سیمین بهبهانی، دکتر ابراهیم باستانی پاریزی ، هوشنگ چالنگی، شادروان جلال ذو فنون ، دکتر میر جلال الدین کزازی و کریم زمانی که ٣۶ صفحه از٧٢ صفحه ی کتاب را در بر می گیرد ، ٣٢ رباعی تازه از زبردست، با عناوینی خاص ذکر می شود ، وحاصل تاملات طولانی وسخت کوشیها و نواندیشیها و تجربه های خلاقانه ی شاعری جوان است در روزگاری که جوانان کمتر به قالبهایی چون رباعی ، روی می آورند ، این مجموعه اگر چه از حیث تعداد رباعیات اندک است وهمه ی ان رباعیات هم، به اندازه ی یک قصیده سنتی نیست ،اما از نظر محتوا و ظرفیتهای هنری و ظرافت قالب و ایجاز گویی شاعرانه ، به یک دیوان بزرگ پهلومی زند .
رباعی ، با قالب محدود خود نه تنها عمری طولانی دارد که کمال و اوج جهانگیر خود را نیز با ظهور خیام تجربه کرده است و تا چند سال پیش ،یعنی انتشار نخستین رباعیات زبردست ، به نظر می رسید که دوران آن سپری شده باشد و چون دیگر قوالب کهن شعر فارسی ، از مر کز توجه معاصران ، به دور افتاده باشد.
رباعیات " شکل دیگرمن " باعناوینی جون باران ، درساعت من ، حکایتی ناپیداست، شک، درخت ، حکایت ، او ، پرواز، و...را حکایت از نوعی دیگر از رباعی و رباعی سرایی از جنس مردم روزگار ما همراه است که معتقد است :
در سرلوحه ی " شکل دیگرمن " یک رباعی از استادبهاءالدین خرمشاهی آمده است که چنین است:
خیامزپشتپردهسرمستآمد
باکوزهایازترانهدردستآمد
بگذشتهزارهایوماچشمبراه
تانوبتایرجزبردستآمد (بهاءالدینخرمشاهی)
از حیث محتوا و قالب ، " شکل دیگر من " تفاوتی اصولی با دیگر رباعیات زبردست مخصوصاانچه در
"حیات دوباره ی رباعی " امده است ، نداردو زبردست همچنان با همان خط ذهنی و روش بقیه ی رباعیاتش ظاهر می شود و خواننده با نو سروده های از شاعر روبرو می شود که سرشار از نوعی طراوت و تازگی مضمونی و محتوایی است و خواننده را با روند رو به رشد و توقف ناپذیر شعر شاعر آشنا می سازد وثابت می کند که زبردست ، علی رغم حجم کم وظرفیت محدود قالب رباعی توانسته است این نوع شعر را چنان از معانی و تصاویر تازه سرشار کند که گاهی یک مثنوی بلند نیز طاقت بیان و بازتاب ان ها راپیدا نمی کند
-حیات دوباره ی رباعی
ش اول مجموعه حیات دوباره ی رباعی ، مقدمه یی طولانی و بیش از متن ولی لازم ، ( صفحات 6 تا 152) آمده است که مشتمل برنوشته هایی است در باره ی شعر و هنر رباعی سازی زبردست، از منوچهر آتشی ، اکبراکسیر مفتون امینی ، علی باباچاهی ،سیمین بهبهانى ،محمد حسین بهرامیان، محمد حقوقی ،پرویز خائفیء الدین خرمشاهی ، سیمین دانشور، ،منصور رستگار فسایی، سیروس رومی ،یداالله رؤیایی، شهرام شمس پور، ایرج صفشکن،عمران صلاحی،کامیار عابدی ، امین فقیری ،مرتضی کاخی، محمدمهدی مدرس، فریدون مشیری ،هیوا مسیح ،عطاءاالله مهاجرانی، امیر همایون یزدانپور ، که در هریک از این گفتارها به یک زاویه یا زوایایی از رباعی های زبردست پرداخته شده است و نویسندگان ، شعرا و محققان شناخته شده ی معاصر ، ابعاد نوجویی و نواوری وویژگیهای رباعی سرایی زبردست را دقیقا مورد بحث و گفتگوی موشکافانه قرار داده اند و در جمع کار زبردست را در رباعی سرایی ستوده اند ، به عنوان مثال استاد بهاء الدین خرمشاهی ، زبردست را نقطه عطفی در رباعی سازی هزار ساله شعر فارسی خوانده اند و معتقدند که رباعیات زبردست در این مجموعه از تنوع و نو اوریهایی صوری یا معنایی برخور دار است و :"فرم-آگاهی زبر دست هم در حد اعلی است ،کلمه و عبارت و قافیه ها در عین استحکام و متانت و بداعت اند ، هم محتوا و هم اندیشه هایش نو است وهم الفاظش و هر گز لفظ بر اندیشه ،تقدم ندارد بلکه همپردازند." ( ص 8) شادروان منوچهر اتشی نگاهی ستایش آمیز به رباعیات زبر دست دارد( ص 15)و منصور اوجی ، از تجربه ی اوج در سخن زبردست ، سخن می گویدکه :" چنان رباعی می سراید که از نظر استحکام ،به رباعیات خیام پهلو می زند و به جرات می گویم که بهترین رباعی سرای امروز ایران کسی نیست جز ایرج زبر دست." ( ص 22)
پرویز خایفی نیز در چند مقاله هنر رباعی سرایی زبردست را مورد بررسی و نقد دقیق قرار می دهد و نتیجه می گیرد که :" زبردست ...اگر به چشم اندازها ونمادهای تازه توجه نکرده بود ، به بیراهه در غلتیده بود ، اما من با مشاهده ی کارهای تازه اش به یقین می گویم ادبیات فارسی باید در انتظار چهره یی در خشان در رباعی باشد."و...
دربخش دوم این مجموعه که به انواع رباعی های زبردست اختصاص دارد و شامل صفحات 153 تا208 کتاب را شامل می شود، رباعیات زبردست در سه بخش و به عبارت دیگر در سه نوع معنایی و صوری تازه ارایه می شود:
بخش اول ۵۶ رباعی
بخش دوم ٢٢ رباعی
بخش سوم ١۴ رباعی درهم شکسته یا رباعی باحفظ وزن رباعی ولی با چینش امروزی
***
ظهور ایرج زبر دست در عرصه ی رباعی سازی امروز ایران ، می تواند نمودار نوعی از خطر کردن برای شاعری جوان و جویای نام باشد که در عین اندیشه ورزی، بر ان است تا قالب کهن رباعی را جامه یی امروزی بپوشاند وبا کشف ظرفیتهایی تازه ازنو اوری های معنایی ونگرشهای امروزی خود در ان ، این ادعا را ثابت کند که می توان با حفظ قوالب کهن ،نواوری کرد ،همچنان که کسانی چون اخوان ، سایه ، نادرپور و شفیعی کدکنی و ..برخی از دیگر معاصران با موفقیت چنین کرده اندواین امر می تواند یک حادثه ی بزرگ ومهم و مبارک در تاریخ ادب سرزمین ما تلقی شود.
،زبردست شاعری تک فنی است که از اغاز تا به امروز قید ذوفنونی را زده و فقط به سرودن رباعی اکتفا کرده است و به جرات می توان گفت که رمز توفیق وی نیز در همین نکته است که بر ان چه دوست می داشته، متمرکز شده است و توانسته است این نوع ایجازی شعر فارسی را در دست ذهن چالاک و جستجو گر خود ،چنان سیال و انعطاف پذیر بسازد که بتواند هم در قالب ان تا حدی نو اوری کند و هم به معانی ان وسعت و تنوع و زیبایی امروزی بودن را ببخشد وصحت قول قدما رااثبات کند که :
چون خوب کم از بد فزون به. ذی فن به جهان ز ذوفنون به
اهمیت کارخطیر وی وقتی بیشتر آشکار می شود که ببینیم ما در دورانی زندگی می کنیم که شعرنیمایی ، نوسرایی و تنوع طلبی در قالب و معنای شعر رونق فراوان یافته ونگاهها از شعر سنتی فارسی فاصله گرفته است و هر روز شاهد ارایه ی نوعی شعرتازه در قالب و محتوای جدید هستیم و هر روز از شعر نو ونیمایی ، تااوانگارد و پست مدرن و حتی پسا مدرن نمونه های فراوانی را می خوانیم ولی کمتر کسی هست که به دلبستگی خویش به قوالب کهن ببالد و آن قالبها را دارای ظرفیتهای لازم برای بیان اندیشه های نو وامروزی بداند وآن را اثبات کند ومشکل کار زبردست هم، درست در همین جاست که می خواهد قالب رباعی را که خیام قرنهاست آن را به کمال لفظ و معنی رسانیده است و هرگز نیز رقیبی پیدا نکرده است، به کار گیرد، بدون ان که خود را در قفس اندیشه های خیامی و ظرفیتهای محدود رباعی کهن اسیر کند و رنگ و روی مقلدان بیشمار خیام را بیابد ، او همچنین باید این مشکل را برای معاصرانش نیز حل کند که چرا فکر امروزی خود را می خواهد با قالبی که لااقل نه قرن از تاریخ پیدایی ان می گذرد بیان دارد.
اما رباعیات متفاوت زبردست، در عین حال که ازهمان وزن سنتی رباعی برخوردار است و از این جهت به ظاهر پایه اش بر بیش از هزار سال سنت رباعی سرایی استوار است، اما به لحاظ معنایی ،با اثار هیچیک از رباعی سرایان کهن شباهت نداردو حتی نمی توان ان را با رباعیات و ترانه ها و چهار پاره های نو و رباعیات به هم پیوسته ی معاصر و نیمایی نیز مقایسه کردوبه همین جهت است که برخی ، به کار بردن نام رباعی را برای سروده های امروزی زبردست ،نمی پسندند و معتقدند که نهادن این نام کهن ،بر شعری نوکه جز شماره مصراعها و وزن کهن رباعی ، هیچ اشتراک معنایی با رباعی سراییهای گذشتگان ندارد، شاید چندان دقیق نباشد زیرا زبردست با نو اندیشی و نو اوریهای خود توانسته است تلقی تازه یی از این گونه ی شعر ارایه دهد ووسعتی در معانی و هدفها و شیوه های بیانی این قالب ایجاد کند که جز صورت شعر ، هیچ شباهتی با رباعیات کهنه و نو تا دوره ی خود او نداشته باشد و به همین دلیل شاید سخن سنجان اینده ، سروده های زبردست را چهارگانه سراییهای زبردست ی بنامند.
لازم به ذکر است که کاری که خیام در رباعی سازی انجام داد، بیشتر نگرشی محتوایی و شاعرانه و خاص، به فلسفه ی حیات انسانی بود که به قول شادروان مصطفی رحیمی،بر مبنای یاس فلسفی افریده شده بود، اما این سبک شاعری و نظرگاههای فلسفی ان در دورانهای بعد از خیام دقیقا درک نشد و پیروانی اصیل و شناخته شده ، پیدا نکرد و در نتیجه ، از اصل خود دورگردید ورباعی ، بتدریج ،اصالت و روح خیامی خود را از دست داد و به صورت اشعار ی شادی خوارانه و تهی از اندیشه ورزی های خیامی بروز و ظهور یافت و شاعران پس از خیام که اغلب از عمق هدفها و تفکرات خیامی بی نصیب بودند نتوانستند هدف و راه او را دنبال کنند و طبعا خیام در طریقت و سبک شاعری خود در رباعی سرایی ، یگانه و بی رقیب ماند.
زبردست ،شاعر کم گوی و گزیده گویی است که رسالت شعر کوتاه و موجز و کارکردهای ان را می شناسد وآن را با ظرفیت و روح انسان معاصر همساز می داند ودر حالی که همه ی تجربیات موفق شاعران کهن را در موجز گویی در پیش رو دارد ، می تواند بسیاری از مضامین نو و بدیع روزگار خود را که فی المثل شاعران سبک هندی انهارا در یک بیت جا می دادند ، توسع بخشد و انها را در چهار مصراع بیان کند وهمان شیوه بیان غافلگیر کننده ی شاعران سبک هندی را در مضمون افرینی های خود، داشنته باشد و حرکت ذهنی خیام را در نظم بخشیدن منطقی به سه مصراع اول بخوبی دنبال کند و در مصراع آخرنیز ،نتیجه گیری های خاص خود و زمان خویش را به مقتضای تفکر دورانی خویش ارایهدهد وخواننده را در آنها شریک و سهیم سازد.
اما این هنر برای زبردست حاصل نمی شد مگر انکه دست اوردهای بسیار موفق شاعران نو سرا را نیز هوشیارانه در مد نظر داشته باشد و به نگرش زنده و پویا و زمان خود دست یابد تا بتواند با ذهن خلاق خود افقهایی را بگشاید که تا کنون کس دیگری در زمینه ی چهارگانه سرایی به ان دست نیافته باشد
آنچه به عنوان نتیجه گیری از ساخت و محتوای رباعیات زبردست ، گفتنی است ،آن است که ؛
١- رباعیات زبردست ،یا به لحاظ مفهومی کاملا نو است؛
شبحادثهرااشارتیمبهمکرد
ازقاعد هیجهان،زمانراکمکرد
ایباوربیکرانه،ایقویسپید
ازتو،پشتآسمانراخمکرد
***
تاریکیوقتوغربتیبیپایان
لمستنشب،قدمزدندرباران
مانندنباشوباش...تنهاییوکاش...
مانندنماندنتکهماندمباآن
***
دیدم:همهشکلها،رهاازخویشند
خاموشتکلّمندومیاندیشند
دیدم:کهسماعمیکندبادبهدشت
دیدم:همه یدرختهادرویشند
***
بیخویشدرونخویشکردیمسفر
ازخویشنداشتیمیکلحظهخبر
نزدیکترازسایهبهمنبودکسی؟
راهدگرگرفتومنراهدگر
٢-گاهی رباعیات وی مضمونی کهن را به دوصورت ،در جامه یی نو عرضه می کند:
الف: به لحاظ مضمونی :
آغوشسپیدبامدادماوشد
آرامشناگهانیادماوشد
آنسویکسینیست،کسیرادیدم
ایینهبهدستهرکهدادماوشد
***
روئیدهزارآرشازخاکتنم ُ
گلکردحماسه ایدگرباسخنم
باتیربهآسمانبدوزمخورشید
تا ا ن کهدگرشبینبیندوطنم
***
گردلتِبشعله هاِیسرکشگیرد
ا ز ُهر ِم تن تو ، مر گ آ تش گیر د
دلسوخته ایباشکهبانا ِموطن ِ
ا ه تو کمان زدستآرشگیرد
***
باعشقپرازلذتپرهیزشوی
یک قونیه مست شمس تبریزشوی
چونکوزه که تشنگیعالمبااوست
ا نقدر تهی باشکه لبریز شوی
اما زبردست این هنر را هم دارد که گاهی بتواند سر از هفت تو های فلسفی خیام برون ارد :
ازرازعبورباخبرمیگردند
آغازادام هایدگرمیگردند
ایکاشیکیدراینمیانمیدانست
جزبادهمهبهخانهبرمیگردن
***
هرسمتصدایعابرانیخستهاست :
اینراهبهراِهدیگریپیوستهاست؟ :
اینراهنمیرسدبهمقصدهرگز
این راه تمام راههارابستهاست
ب:به لحاظ قالب و شکل ظاهری رباعی سازی ،که زبردست چند نوع نو آوری را در "شکل دیگر من " و " حیات دوباره ی رباعی "ارایه می دهد که عبارتند از :
1- ایرج زبردست ابداع کننده ی رباعی-تصویر یا رباعی تصویری است که به قول استاد خرمشاهی سرایش اینگونه رباعی در تاریخ رباعی بی سابقه است که اگر تصاویر را از شعر بگیریم رباعی به بی معنایی و سردرگمی میرسد.
گاهی در رباعی سرایی زبرچد اتفاقی می افتد که جز درشعرهای حجم یا تصویری معاصر رخ نمی دهد زبردست رباعی را با مستزادی تصویری همراه می کند تا ظرفیت معنایی و تصویری شعرش را دو چندان سازد، مثل نمونه های زیر:
این نوع رباعی سرایی تفننی که تصویر مکمل معنایی رباعی می شود ، اگرچه در آغاز امری نو به نظر می رسد و شاید برای برخی جالب توجه هم باشد اما گویی که شاعر نیروی واژگانی ومعنی سازخود را در شعر از دست داده است که به کمک چند تصویر نه چندان زیبا می خواهداین ضعف خود را جبران کند ، این نوع شعر ،نه از مقوله ی شعر مصوری است که شادروان طاهره ی صفار زاده آن را کانکریت مىخواند و شعرى است متأثر ازکارهاى گیوم اپولىنر که نمونه آن را مىبینید:
و ما از آن در صفحه ی 854 انواع شعر فارسی سخن گفته ایم و نه چیزی بر نوآوریهای زبرچد می افزاید و من امیدوارم که شاعر اصولا این نوع خلاقیتها را در کار درونمایه ها و زیباییهای درونی خود رباعی به کار گیرد و سخن خود راهمچنان دراوج نگه دارد و آن را در حد چستان فرو نیاورد.همچنان که در دو نمونه ی زیر هم رباعی و تصویر مکمل آن نتوانسته است تخیلی قوی و خیالی ظریف و شاعرانه را القا کند:
2- بر عکس ان نوع از رباعی سازی که من آن راچندان نمی پسندم، ، در این مجموعه، نوع دیگری از نو آوری صوری زبردست در رباعی سازی ، وجود دارد که ، امروزی وواقعا نوعی ارایه شعر در چهار چوب ادب و شعر معاصر است که شاعر 6 نمونه ی آن را در "شکل دیگر من" ارایه کرده است:
در این نوآوری ، فرم وقالب سنتی رباعی در هم می شکند ولی وزن حاکم بر چهارپاره ی رباعی حفظ می شود و در نتیجه تعداد پاره های شعر افزایش می یابد و به شکلی نو و صورت بندی امروزی در می آید ولی می توان آن را به شکل سنتی رباعی هم در آورد:
من، آنکلمه!
درکلمه، آنخفتهاست
آندرکلمهبهشکلعصیانخفتهاست
درآنکلمه، کاتباوقاتازل ،
درآنکلمه ، هزارقرآنخفتهاست
که فقط مصراع اول را تغییر داده است و اگر ان را به سطر اول ملحق کنیم یک رباعی کامل خواهیم داشتبدین صورت:
من آن کلمه ، در کلمه آن خفته است
آندرکلمهبهشکلعصیانخفتهاست
درآنکلمه، کاتباوقاتازل ،
درآنکلمه ، هزارقرآنخفتهاست
اما در نمونه یی دیگر ، با شکستن طول هر مصراع رباعی را با حفظ وزن به صورت زیر در اورده است :
دیروزکنارمن
کنارشبوروز
باخاطرهوقصهدوری
کههنوزسرشاروعجیب
دوستشدارم
.....
درمن
درتو
کسینیست
بهغیرازدیروز
که در حقیقت اصل ان این رباعی است:
دیروزکنارمن ،کنارشبوروز
باخاطره وقصه ی دوری کههنوز
سرشاروعجیب دوستشدارم .....در
من درتو کسینیست بهغیرازدیروز
یا این رباعی درهم شکسته :
شب برکه ی ماه ، شب سکوتی شنواست
شب خیره به هرچه هست شب خیره به ماست
شب درمن
و... من درشب و...
شب میداند:
هرجاکه منم هزارویک غاِرحراست
که در واقع صورت اصلی ان در رباعی چنین است:
شب برکه ی ماه ، شب سکوتی شنواست
شب خیره به هرچه هست شب خیره به ماست
شب درمن و... من درشب و... شب میداند:
هرجاکه منم هزارویک غاِرحراست
ویا این رباعی درهم شکسته ی دیگر:
فریاد کشید برگ :
ای دادای داد
ای داد
دوباره باد می آید باد
این بار تن وقت نلرزید،
این بار: افتاد/ نیفتاد نیفتاد/ افتاد
که صورت سنتی ان چنین نوشته می شود:ز
فریاد کشید برگ : "ای دادای داد
ای داد،دوباره باد می آید باد "
این بار تن وقت نلرزید،این بار:
افتاد/ نیفتاد نیفتاد/ افتاد
یا این رباعی در هم شکسته که بسیار زیبا هجا بندی متفاوت پیدا کرده است:
آهای خبر خبر خبر ):
امشب در میدان بزرگ شهر
مردی دیگر
بر دار کشیده میشود(
امشب ماه ابری
تن وقت سرخ
اهای خبر ...
که صورت واقعی رباعی چنین خواهد بود:
آهای خبر خبر خبر: "امشب در
میدان بزرگ شهر مردی دیگر
بر دار کشیده میشود" امشب ماه
ابری تن وقت سرخ ،اهای خبر ...
که صورت شکسته ی شعر بسیار زیبا تر از قالب قدیمی ان احساس شاعر را به خواننده منتقل می کند
به هر حال انچه مسلم است ، زبردست در دوره ی معاصر در رباعی سرایی ،کاری را انجام داده است که هیچیک از معاصران در مورد هیجیک از قوالب سنتی انجام نداده و نتوانسته است مثلا در قصیده یا غزلسرایی و مثنوی گویی به توفیقی هم پایه ی او دست یابد.
راز این توفیق علاوه بر انچه گفته شد در ان است که
١- : زبردست توانسته است دامنه موضوعات و مفاهیم یا محتوای چهارگانه های خود را بسیار گسترده تر از موضوعات و مفاهیم رایج در رباعیات اصیل خیامی گسترش دهد و از شخصی ترین احساسات غنایی تا رایج ترین تفکرات اجتماعی و سیاسی و عاشقانه وحتی فلسفی را در انها بگنجاند و تازگی ونوآوری آنها را حفظ کند:
آنسوِی جهان دهانی ازهمهمه نیست
از ریز ِش تدریجی تن واهمه نیست
آنسونه زمان،نه سمت. )
اینجا که منم:
شکِل دگری هست که شکِل همه نیست
که در واقع همان رباعی است که می توان ان را به شکل زیر نوشت :
آنسوِی جهان دهانی ازهمهمه نیست
از ریز ِش تدریجی تن واهمه نیست
آنسونه زمان،نه سمتاینجا که منم:
شکِل دگری هست که شکِل همه نیست
2-: قوافی شعر زبردست تازه و امروزی است و معمولا از الگوهای تکراری شعر کهن فاصله دارد و همیشه اشنایی زدایی می کندد:
روِح سحری،ناِزدمیدن داری
مثِل غزلی تازه،شنیدن داری
ای قصه ی روزهاِی من بودم وتو
آنقدر ندیدمت که دیدن داری
3: گاهی نقل قولها که در شعر سنتی به صورت گفتم ، گفت مطرح می شد در اینجا به من ، اسم شخص. یا غیر ان تبدیل می شود و چیزی در متن وزنی رباعی یا خارج از ان است مثل
من: دهکدهها نب ض حقایق هستند
او: مردم ده با تو موافق هستند
ناگاه صداِی خیِس رعدی پیچید:
باران که بیاید همه عاشق هستند
من: فلسفه ی خاکم و هستم تا نیست
یعنی که رسیده ام به هستی با نیست
در من تب تکرا ِر اَزل پیچیده است
جایی برسم که هیچ هم آنجا نیست
4- : نوعی نو اوری در ترکیبات و تصویرهای او وجود دارد که به ندرت در شعرمعاصر و کهن سلبقه دارد:
باجمله ی رنداِن جهان هم کیشم
خیام ِترانه های پر تشویشم
انگار شراب از آسمان می بارد
و قتی که به چشماِن تومی اندیشم
ویا این تصویرهای استثنایی و جامع با نتیجه گیری غافلگیر کننده :
پاییز.../درخت.../باد.../بی برگ وبری
شب.../صاعقه.../ ِمه.../پرندهودربه دری
کابوس چنان است که درباِغ زمان
هر شاخه به دست خویش دارد تبری
5: گاهی کلماتش به زبان عامیانه نزدیک می شود اما از زیبایی کل کلام کاسته نمی شود:
دل، عشق پُر از رنگ و ریا دوست نداشت
یک لحظه تو را ز من جدا دوست نداشت
ای آینه دار خلوتم باور کن
اندازه ی من کسی تو را دوست نداشت
ومثل این چهارگانه که " پاکت " را بهکار برده وحرف اضافه در " به باد دادم " را حذف کرده است
یک نامه پُرازماه وتو رادارم یاد
در پاکت گل گذاشتم دادم باد :
ای علتِ سبِزخاک هرجاهستی ،
هرروِزتو روِزدوستت دارم باد
اما گاهی نیز به کار بردن الفاظی به صورت محاوره یی کلامش را از اوج فرو می ریزد مثل " نایست" به جای "مایست " در چهاگانه ی زیر :
زد بانگ کسی که جاده ها را می زیست:
ای بیخبر از عاقبت راه نَایست
آن سوِی قدمهاکه نمی دانم کیست
پیوسته کسی هست که میگوید: نیست
یا " راه برو" در این چهارگانه:
خاموش به کویِ روشِن ماه برو
تاخلوِت عارفاِن آگاه برو
حیراِن تماشاِی رسیدنهاباش
بی چشم ببین و بی َقدم راه برو
6: تناسبها و تجانس های صوتی کلام وی گاهی به صورت زنجیره یی استوار از صداها القا کننده ی صوتی مضمون و معنی مورد نظر اوست به تکرار صدای " سین" در این رباعی بنگرید تا معنی سفره ی هفت سین را بازسازی کنید
لبهای توسوره سوره تفسیِرخداست
چشماِن توبی ریاترازآینه هاست
ای سبزترین سبزترین سبزترین
سیمای توسیِن هشتِم سفره ی ماست
7: پارادوکسهای رباعیات زبردست گاهی نقشی خلاقه در القاء معانی عمیق دارند:
چون باد،هواِی کوی وبرزن داریم
پیراهنی از عبور بر تن داریم
هر جاده قدم قدم تو را می گوید
ما آمدنی به رنگ رفتن داریم
و زثل این سایه که خورشید به او محتاج است:
بر تارک هفت آسمان چون تاج است
در حادثه حلاج تر از حلاج است
آن سایه که ایستاده فانوس به دست
نوری ا ست که خورشید به او محتاج است
ویا این رفت ها امد شدن و امدهای رفت شدن:
یکباره پرنده از تنم پر زد ... رفت ...
یکباره پر از دهان شدم: ) ... باید رفت ...؟
یکباره جهان به ساعتش کرد نگاه:
باره نیامد، آمد و آمد رفت
8-: گاهی ابتکارات کلامی او با نو اوریهای واژگانی همراه است ، مثلاوقتی می خواهد از نا تمامی نامه اش سخن بگوید ، فعل "نویسد" او هم ناقص می شود و صورت " نوی.." به خود می گیرد:
دل،این دِل پرحسرت وغم هدیه به تو
شمع وشب ودفتروقلم هدیه به تو
می خواستم از درد جدایی بنوی ...
ا ن نامه ی نا تمام هم هدیه به تو
ویا وقتی به بعد ترین بعدها می اندیشد ان را به بعد موکول می کند:
هر لحظه هزار لحظه میزاید و... بعد...؟
لحظه همه را همیشه می پاید و... بعد...؟
لحظه که پرید، ناگهان از همه سو...
ان کرکس پر حوصله می آید و... بعد...؟
و در جایی دیگر :
اینجا که دقیقه ُمرد ... آنجایی و ... بعد ... ؟
تبدیل به تعریف ِ معمایی و ... بعد ... ؟
....باشکِل دگر.... ....جاِی دگر.... ....باِردگر....
می آید و... می آیم و... می آیی و ... بعد ... ؟
9-: گاهی بدعتهای کلامی و نتیجه گیریهای شاعرانه اش به طرزی حیرت زا زیباست:
به این چهارگانه درسوک فریدون فروغی بنگرید:
"در سوگ فریدون فروغی"
آنقدرکناِرسایه اش تنهازیست
تا رفت و نفهمید کسی دردش چیست :
برف وتِن شهروباِد شلاق به دست
حالا همه جا حر ِف کسی هست که نیست
ویا این چهاگانه:
در کوزه صدا بود، شنیدم تشنه
ازخواِب تََرک خورده پریدم تشنه
در کوزه کسی بود که میزد فریاد:
من تشنه تر از آب ندیدم تشنه.
منصور رستگار فسایی ، توسان 5 شهریور 1392