یک سال از درگذشت استاد خسن امداد گذشت . آن بزرگوار ادیبی جامع و محققی دقیق و انسانی والا بود که یک عمر عاشقانه به فرهنگ و تمدن و تاریخ ایران و فارس خدمت کرد . روانش شاد و یادش گرامی باد
به مناسبت سالروز در گذشت استاد امداد مقاله یی را که از ایشان در " بخارا " شماره ی مخصوص توللی منتشر شده است در اینجا می خوانید و در ضمن مطالعه ی آن به ارزش کار وی در تایخ نگاری معاصر فرس آشنا می شوید
شادروان حسن امداد
توللی و حوادث فارس
فریدون توللی فرزند جلال خان، به سال1298( در شیراز به دنیا آمد.)
دورۀ ابتدایی را در دبستان نمازی و متوسطه را در دبیرستان سلطانی (ملاصدرای امروزى)گذرانیدکه ریاست ان را شادروان بهاءالدین حسامزاده پازارگاد به عهده داشت وی جوانی پرشور، حساس، شاعر، روزنامه نگار و سخت علاقه مند به امور تربیتی بود.
برای شکوفاکردن استعداد دانش آموزان انجمنهای فوق برنامه به پا می ساخت و خود آنها را رهبری می کرد. یکی از این انجمنها، انجمن ادب و سخنرانی بود که هفته ای یکبار با تشکیل جلسۀ عمومی دبیران و دانش آموزان در آن به شعرخوانی و سخنرانی و مناظره می پرداختند.
پس از انتقال پازارگاد به ریاست دبیرستان شاپور (ابوذر امروز) شادروان محمدجواد تربتی جای او را گرفت. او که خطیب و نویسنده و شاعر شوریده دلی بود در ادامۀ آن انجمن سخت می کوشید و روزهای پنجشنبه پس از پایان کلاس در سالن کوچک دبیرستان جلسه عمومی سخنرانی و شعرخوانی را تشکیل میداد. اغلب مهدی حمیدی دبیر ادبیات آن دبیرستان و فریدون توللی، جعفر ابطحی، رسولپرویزی، محمد باهری، مهدی پرهام و سادات شریفی در آن به شعرخوانی و ایراد خطابه و مناظره میپرداختند. وجود پازارگاد، حمیدی و تربتی در شکوفایی طبع فریدون و قدرت قلمی و سخنوری همدوره های او اثر فراوان داشته اند.
فریدون پس از پایان دوره دبیرستان در رشته ادبی برای ادامۀ تحصیل به تهران رفت و در دانشکده ادبیات در رشته باستانشناسی مشغول تحصیل شد. پس از اخذ لیسانس در سال 1320 به شیراز بازگشت و در اداره فرهنگ فارس (آموزش و پرورش) در امور باستانشناسی، به کار اشتغال ورزید.
وقایع سوم شهریور1320 و اشغال ایران از سوی متفقین، اوضاع کشور و منجمله فارس را آشفته کرد. حکومت مطلقه بیست ساله پایان یافت، قدرت حکومت مرکزی یکباره فرو ریخت، قلمها و زبانها آزاد شد، روزنامه های تعطیل شدۀ سابق شیراز مانند استخر، بهار ایران، جهان نما، تجدید حیات کردند و روزنامه های تازه مانند پارس (به جای عصر آزادی) و فروردین آغاز بهانتشار نمودند.
روزنامه فروردین به صاحب امتیازی شادروان عبدالله عفیفی از رجال آزادیخواه و سردبیری
جعفر ابطحی آغاز به نشر کرد. توللی قطعاتی به نام التفاصیل به سبک مرزبان نامه در پیرامون مسائل اجتماعی و سیاسی در لباس طنز در آن می نوشت. در اثر انتشار این قطعات" فروردین" به زودی جای خود را در جامعه باز کرد و مورد توجه مردم قرار گرفت. در آن زمان دولت تصمیم به چاپ و نشر اسکناس گرفت. فریدون قطعه «اسکناس»، را در آن روزنامه انتشار داد و در اثر آن "فروردین" توقیف شد. پس از چندی فروردین دوباره منتشر شد ولی در 17 آذر که همه روزنامه ها از طرف دولت توقیف شدند، فروردین هم توقیف شد و دیگر انتشار نیافت.
از جمله وقایع پس از شهریور 1320در فارس، بازگشت فرزندان صولت الدوله رئیس ایل قشقایی به فیروزآباد است. آنان سالها در تهران به حال تبعید به سر میبردند. پس از بازگشت به فارس به سرعت به جمع آ وری اسلحه و نفر پرداختند و با بعضی نمایندگان مجلس و رجال سیاسی و نظامی تهران ارتباط پیدا کردند تا با پشتیبانی آنها بتوانند مقاصد خود را از پیش ببرند. از جمله ارتباط آنان با حبیبالله نوبخت نماینده مجلس بود. شادروان نوبخت با نطقهای آتشینً خود توانسته بود جلب توجه مردم را بنماید. او با اشغال ایران از سوی نیروی متفقین شدیدامخالفت وعلنًا ازتسلیح عشایر
فارس پشتیبانی میکرد. گروهی از جوانان و افسران برای مقابله با قوای اشغالگر، در تهران و اصفهان جمعیتی به نام «نهضت مقاومت ایرانی» تشکیل دادند و از کسانی که تمایل به پیروزی آلمان و کمک گرفتن از آن دولت برای دفع متفقین داشتند دعوت به همکاری میکردند. این جمعیت دو مرکز فعال داشت: یکی در تهران به رهبری نوبخت و دیگری در اصفهان به رهبری سرتیپ فضل الله زاهدی. آن روزها نیروی آلمان با سرعت شگفت آوری در جبهه های روسیه و افریقا پیشرفت میکردو تبلیغات جاسوسان آلمانی در ایران بیداد میکرد و عدۀ زیادی را به سوی آلمان متمایل کرده بود. نوبًخت کنسول آلمان در تبریز به نام شولتر ـ هولتوس را که از جاسوسان زبردست بود شخصا نهانی به ایل قشقایی برد و او را به عنوان مشاور نظامی به سران آن ایل معرفی کرد. چندی بعد هم چهار نفر از افسران اس.اس نازی با هواپیما در منطقۀ بویراحمدی وارد شدند و مأموریت آنها، خرابکاری در طرق و شوارع و راهها و شورانیدن ایلات جنوب برعلیه حکومت مرکزی و نیروی انگلیسها بود.
عفیفی در تیرماه1322 روزنامۀ سروش را به صاحب امتیازی خود، به جای فروردین انتشار
داد. فریدون که از ابتدا با تسلیح عشایر مخالف بود و تجدید حکومت خانخانی را مغایر با امنیت و مصالح مملکت میدانست مرتب در سروش به روش سران ایل حمله میکرد ـ در قطعه «بایر» اشاره به وجود آلمانیها در ایل کرده، میگوید:
تو بر آن سری تا یکی کارگاه چو «بایر» در این دشت دایر شود مخور غم، که جایی که جرمن شناخت بسی برنیاید که بایر شود
نوبخت چون در تهران تحت تعقیب مأموران انگلیس بود به ایل پناه برد. با آمدن او به فارسجمعیت نهضت مقاومت ایرانی تحت پوشش نام «حزب کبود» تشکیل شد. حزب کبود در شیراز دست به تبلیغ و گرفتن عضو زد ولی همین که مایر جاسوس معروف آلمانی لو رفت و اسامی طرفداران آلمان و جمعیت مقاومت ایرانی به دست انگلیسیها افتاد، نوبخت و تیمسار زاهدی و عده زیادی دستگیر و به سلطان آباد برده شدند، حزب کبود هم در شیراز از هم پاشید. سفارت انگلیس به دولت فشار میآورد که آلمانیهای مقیم در ایل قشقایی را باید تسلیم نمایند. چندین بار کنسول آن دولت در شیراز به نام میجر جکسن به ایل رفت و درخواست استرداد آنان را نمود ولی سران قشقایی از تسلیم ایشان خودداری کردند. دولت تصمیم به سرکوبی عشایر فارس گرفت. از این رو ابراهیم قوام الملک را که سابقه خصومت خانوادگی با قشقاییها داشت و مورد اعتماد انگلیسها نیز بود، به استانداری فارس منصوب کرد. قوام ایل یاصری را که جزء ابوابجمعی اش بود، مسلح کرد و همراه یک ستون نظامی با تجهیزات کامل به سوی فیروزآباد فرستاد، ولی آنان در منطقه موک سر راه شیراز و فیروزآباد شکست یافته، عقب نشستند. ستون نظامی دیگری از راه جهرم به سوی قلعه پریان فرستاده شد. این ستون در قلعه حصاری شدند ولی شکست خورده قلعه به دست قشقاییها افتاد و شهر جهرم مورد تهدید قرار گرفت. ستون نظامی مجهزتر دیگری از اصفهان به سوی سمیرم فرستاده شد که با دادن تلفات سنگین شکست خورد و شادروان سرهنگ شقاقی فرمانده ستون در این جنگ کشته شد.
در این جنگ قشقاییها با بویر احمدیها متحداً شرکت داشتند. شکست آلمان در جبهه های روسیه و افریقا و نرسیدن اسلحه از سوی آن دولت به عشایر فارس و فشار شدید سفارت انگلیس، قشقاییها را وادار کرد که آلمانی را به دولت تحویل دهند به شرطی که حفظ جان آنان تضمین گردد.
روزنامۀ دیگری به نام «اوقیانوس»، به صاحب امتیازی ابوتراب بصیری و مدیریت مهدی حمیدی شاعر نامدار منتشر شد. توللی از آنجا که روزگاری شاگرد حمیدی بود صمیمانه با آن روزنامه همکاری کرد حتی یک آگهی به زبان عامیانه در آن بدین شرح انتشار است: «اعلون نمره )ـ چون لوطیگری و پروپاقرصی روزنومه اوقیانوس از همه بیشتر و به 295
مجاز (مزاج) مخلص سازگارتره از این به بعد شر و ورهای چاکرتون را در روزنومه اوقیانوس بخونید. صاحب التفاصیل فریدون توللی پنجشنبه ( اسفند ).
توللی قطعات التفاصیل را در ستونی به نام فرائدالادب به قلم صاحب التفاصیل چاپ میکرد و سرمقاله ها و بعضی مقالات جدی هم در آن روزنامه با امضا یا بی امضا مینوشت.
در همین سال توللی دامنه مبارزات قلمی خود را به روزنامه های تهران هم کشید و مرتب قطعاتی از التفاصیل برای خورشید ایران به صاحب امتیازی و مدیریت پازارگاد، میفرستاد که در ستونی به نام: «لطائف التحف» به چاپ میرسید.
در اواخر سال 1322 انتخابات دوره پانزدهم آغاز میشد و در روزنامه ها معرکه انتخابات گرم میگشت. در21 بهمن1322جمعیتی در شیراز تشکیل شد به نام: «جمعیت آزادگان فارس». سران این جمعیت عبارت بودند از: فریدون توللی، مهدی حمیدی، جعفر ابطحی، رسول پرویزی، مهدی پرهام، محمد باهری، من هم در آن جمعیت عضویت یافتم ـ این جمعیت، بهاءالدین پازارگاد را کاندیدای نمایندگی مجلس کردند و سه ماه تمام با تمام قوا در سروش و اوقیانوس شیراز و خورشید ایران چاپ تهران برای او تبلیغ و مبارزه میکردند. با این که در شیراز در اثر این تبلیغات و مبارزات بیسابقه درخشان فرهنگی پازارگاد آراء قابل توجهی به دست آورد، ولی آراء حومه موجب شد که پازارگاد انتخاب نشود و تا مدتها توللی و پازارگاد دربارۀ وکلای انتخاب شده و شیوه انتخابات فارس در روزنامه های خود، به افشاگری میپرداختند. در اثر همین افشاگریها طبق حکمی به امضای امیرنصرت خواجه نوری معاون استانداری فارس، توللی، رسول پرویزی و محمد باهری به بستک لار که جای بد آب و هوایی است، تبعید شدند. ولی فریدون به تهران گریخت و قطعه «خواجه» در التفاصیل یادبود آن روزگار است.
سال1323 برای فارس سالی سیاه و پرحادثه بود، جنگ و برادرکشی سمیرم و موک، کمیآذوقه، شیوع بیماریهای حصبه و تیفوس، تشکیل جمعیتها و احزاب و تشتت افکار، مبارزه شدید روزنامه ها با هم، ناامنی راهها و شهرها، مردم را به هراس افکنده بود به خصوص هر روز عده زیادی در اثر ابتًلای به حصبه و تیفوس میمردند، روزی نبود که خبر لخت کردن مسافران در راهها و احیانا کشته شدن عده ای از مسافران به گوش مردم نرسد. در همین سال است که توللی با سه تن از دوستان در نزدیکی ستاد لشکر، یک کیلومتری شهر توسط دو دزد مسلح ابیوردی لخت میشوند. قطعه حرامیان ابیورد در التفاصیل مربوط به همین حادثه است. در "سروش " هم تحت عنوان محاکمه دزدان ابیوردی مقاله ای استوار دارد که طی آن قطعهای به صورت قصه دراین باره گفته که هنوز هم به یاد مردم باقی مانده است. احزاب و جمعیتهای تازه ای در سال23 در شیراز تشکیل شد بدین شرح:
1- ـ کمیتۀ دموکرات فارس مرکب از رجال باقیمانده از صدر مشروطیت که حیات تازه
سیاسی خود را در مهر 23 اعلام کرد. چون تشکیل دهندگان آن از معمرین بودند جوانان رغبتی عضویت آن پیدا نکردند و کمیته توسعه نیافت.
2- ـ حزب توده ایران شاخه شیراز که در 17 آذر 23 مرامنامه و اساسنامه خود را در سروش و اوقیانوس منتشر ساخت و دفتر خود را در خانه ای واقع در خیابان لطفعلی خان زند دائر کرد. سران جمعیت آزادگان فارس به استثناء مهدی حمیدی هسته مرکزی این حزب را تشکیل دادند.
روزنامه های سروش و اوقیانوس هم ناشر افکار این حزب شدند. حمیدی از دو سه ماه قبل از این جریان از مدیریت اوقیانوس کناره گرفته و به تهران منتقل شد و در آنجا به انتشار روزنامه کهکشان (به صورت مجله 32 صفحه یی) پرداخت.
3ـ حزب زنان که همزمان با تشکیل حزب توده در شیراز تشکیل شد و این نخستین باری بود که زنان شیراز به آزادی دست به ًتشکیل حزب زدند. این حزب منتسب به حزب توده بود.
4ـ حزب اتحاد حسینی که بعدا به نام حزب نور و برادران نامیده شد در 13 بهمن23 به زعامت آیت الله حاج سیدنورالدین الحسینی از مجتهدان طراز اول و با نفوذ شیراز تشکیل یافت. چون مرامنامۀ آن مبنی بر اعتقادات مذهبی بود و زعیم آن مورد احترام و علاقه مردم تعدادچندین هزار نفر در آن شرکت کردند. از جمله کارهای این حزب در آن سال، جمع آوری اعانه از افراد برای تهیه پزشک و دارو و نان و زغال و هیزم برای بینوایان بود. این خدمات رایگان به تهیدستان و تسهیل زندگی مردم شهر در آن سال قحط و پرآشوب، موجب شد که اقبال مردم به آن حزب بیشتر شود.
5 ـ حزب عدالت به پیروی از افکار سیاسی علی دشتی نویسندۀ معروف در همین سال تشکیل شد و حتی روزنامه ای به نام عدالت در شیراز منتشر میشد. این حزب نضجی نگرفت و تعداد انگشت شماری بیشتر در آن شرکت نکرد.
6 ـ حزب وطن که بعد به نام اراده ملی تغییر نام داد از سوی طرفداران سید ضیاءالدین طباطبایی نخستین نخست وزیر حکومت کودتای اسفند 1299 در همین سال در شیراز تشکیل یافت. اعضای این حزب موهای سر را به وضع انبوهی مخصوصا از پشت سر و دوبر گوش آرایش میدادند و به تقلید لیدر خود که در انتخابات دوره 15 از یزد به نمایندگی مجلس برگزیده شده بود، در حلقه پذیرایی خود، از دعوت شدگان با عرق نعنا پذیرایی میکردند. فریدون توللی که از ابتدای فعالیت دوباره سیدضیاء با او مبارزه میکرد، در سروش مبارزه خود را با حزب اراده ملی و سیدضیاء شدیدتر کرد و حتی در این سال رساله ی "عنعنیه " یا مشت و مال سید را در 28 صفحه در مقابل عنعنات ملی او انتشار داد.
در سال1323 دو روزنامه دیگر در شیراز تازه منتشر شد: یکی پیغام به صاحب امتیازی
شادروان محمدعلی عظیمی و مدیریت برادر آن مرحوم، عبدالرسول عظیمی. این روزنامه روش تند چپی داشت و به زودی در شمار روزنامه های قابل توجه درآمد. دیگری روزنامه دستاویز به صاحب امتیازی شادروان علینقی بهروزی و مدیریت شادروان محمدجعفر واجد شاعر و محقق معروف. دستاویز با قلمی متین و استوار برعلیه مفاسد اجتماعی مبارزه میکرد. محمدجواد بهروزی برادر آن فقید در نوشتن مقالات و انتشار روزنامه همکاری صمیمانه و مستمر داشت. در همین سال کافتارادزه به ایران آمد و درخواست امتیاز نفت شمال (سمنان) برای شورویها کرد. دولت جواب رد به او داد. کافتارادزه دست خالی به شوروی بازگشت. حزب توده در نشریات خود مبارزه سختی را با دولت آغاز کرد . سروش و اوقیانوس که به قول خودشان: «یک ندا در دو شیپور و یک فکر در چند مغز بودند» در شیراز مبارزه خود را شدیدتر کردند و روزنامه پیغام هم با آنان هم آواز شد. بازگشت مأیوسانه کافتارادزه پیامد دیگری هم داشت و آن قیام کمونیستهای دموکرات
آذربایجان و تشکیل حکومت پیشه وری مدیر روزنامه آژیر در پناه نیروهای اشغالگر شوروی و درخواست خودمختاری برای آذربایجان بود.
در سال 1324سه روزنامه دیگر در شیراز آغاز به انتشار کردند بدین شرح:
1 -آئینۀ فارس به صاحب امتیازی و نویسندگی کاظم پزشکی، این روزنامه میانه رو و از
عفت قلم برخوردار بود ـ پزشکی بعد از شهریور چندی در اسارت نیروهای انگلیسی بود. از این جهت با استعمار آن دولت مبارزه میکرد.
2 ـ روزنامه مهر ایزد به صاحب امتیازی سیدمحمدرضا هاشمی الحسینی ناشر افکار حزب نور و با حزب توده مبارزه میکرد.
3- روزنامه جنجال برانگیز ارادۀ فارس به صاحب امتیازی و نویسندگی ا. خاوری، روزانه
انتشار مییافت و با قلمی بسیار تند به حزب توده و روزنامه های ارگان آن حزب میتاخت. ارادۀ فارس ارگان حزب اراده ملی بود و در دفاع از سید ضیاءالدین، توللی را هدف ساخته، اشعار و مقالات او را به شدت پاسخ میداد.
حزب توده با تبلیغات وسیعی گسترش یافت و باشگاه خود را در باغچه مصفائی در چهارراه زند در محل کنونی سینمای ایران دائر کرد و هر روز عصر در مقابل آن باشگاه بالای پخش مطبوعات شعرهای توللی را با آهنگ در بلندگو میخواندند. توللی در این سال مجموعه التفاصیل را چاپ و منتشر کرد. قوام السلطنه نخست وزیر در سال1325 چند تن از سران حزب توده را وارد کابینه کرد و حزب توده در همه جا دست به گسترش نهاد و در خرداد 25 به دعوت آن حزب خلیل ملکی و دکتر رادمنش به شیراز آمده در باشگاه سعدی در حضور چندین هزار نفر به سخنرانی پرداختند. کم کم مقدمات تأسیس کنسولگری شوروی هم داشت فراهم میشد.
در اواخر تابستان 25 ناگهان از سوی سران عشایر بیانیه هایی خطاب به دولت و مردم صادر شد که فارس هم مانند آذربایجان و کردستان خودمختاری میخواهد. در25 شهریور ناگهان نیروی مسلح آنان فیروزآباد را گرفت و در پی تسخیر کازرون و اردکان برآمد و آنجاها را به تصرف درآورد و شیراز را هم تا سه کیلومتری به محاصره انداخت. رادیو تهران هر روز با آب و تاب سقوط این شهرها و طغیان عشایر را به گوش مردم میرسانید. سران حزب توده شیراز با یک ماشین کامانکار کرایه ای شبانه رهسپار تهران شدند. دفتر و باشگاه حزب از سوی محلیها غارت شد و اعضاء آن هم یا فرار کردند یا مخفی شدند، زیرا هر روز در خیابانها و معابر هر کدام از آنان را میدیدند به شدت مضروب میساختند. انتخابات دوره شانزدهم مجلس در پیش بود. حکومت قوام به بهانه این که محیط انتخاباتی
باید در کمال آرامش باشد دو ستون نظامی یکی به جانب آذربایجان و دیگری به سوی فارس فرستاد تا پس از آرام کردن آن دو منطقه، انتخابات را آغاز کند. ستونی که به آذربایجان رفت پس از پیکار شدید با حکومت دموکراتها آنجا را گرفت و دموکراتها که با رفتن نیروی شوروی از ایران پشت و پناهی نداشتند شکست خورده به قفقاز گریختند. اما ستونی که به فارس آمد به فرماندهی سرتیپ هوشمند افشار در گردنۀ باجگاه در دو فرسنگی شمال شیراز بر سر راه شیراز به اصفهان زد و خورد مختصری با یک عده تفنگچی عشایر کرد و سالم وارد شیراز شد. دولت از هرگونه برخوردی میان نظامیان و عشایر جلوگیری کرد و یک هیأت حسننیت به سرپرستی اعزاز نیکپی به شیراز فرستاد و با مذاکره با سران عشایر آنان را راضی کرد ـ و غائله به آسانی پایان پذیرفت. در این غائله عدهای کشته شدند،پاره ای از دهات غارت شد و سه کشتی شکر در بندر بوشهر به تاراج رفت.
در تابستان 1325 حزب دموکرات ایران به زعامت قوام السلطنه تشکیل یافت و با تبلیغات وسیعی عده زیادی به عضویت آن درآمدند. این حزب پس از رفع غائله فارس و متلاشی شدن حزب توده، میدان را خالی دید و در انتخابات دوره شانزدهم شرکت کرد و کاندیدای خود را به مجلس فرستاد.
توللی در نیمه دوم سال 1325 به اداره کل باستانشناسی تهران منتقل شد و مأمور نظارت بر کاوشهای علمی شوش شد. در آن روزگار پروفسور گریشمن فرانسوی در رأس هیأتی در شوش مشغول کاوش شد. توللی تا اواخر سال 28در تهران ماند از آثار مهم توللی در اواخر سال25 در حکومت قوام نوشتن قطعۀ «ذیمقراط» است که در آن قوام و حزب دموکرات را به باد حمله گرفته است. چاپ این قطعه در روزنامه های توده ای و ایران ما و سایر جرائد توللی را به شهرت بسیار رسانید و در محافل و مجالس آن قطعه خوانده میشد و دست به دست میگشت.
پیش آمدن اختلاف در کادر رهبری حزب توده، پشتیبانی آن حزب از دادن امتیاز نفت شمال به شوروی، طرفداری از خودمختاری آذربایجان و کردستان، ائتلاف آن حزب با سید ضیاءالدین طباطبایی در تشکیل جبهه دیکتاتوری موجب شد که عده ای از نامآوران، از روش حزب دلسرد شده در سال 26 به انشعاب دست زدند. جمعی از انشعابیون عبارت بودند از خلیل ملکی، جلال آل احمد، فریدون توللی، انور خامنه ای، رسول پرویزی و عدهای دیگر. توللی در قطعۀ گلبانگ علت انشعاب و کناره گیری خود را از حزب توده بیان کرده است.
حزب توده، انشعابیون را در مطبوعات خود به شدت میکوبید تا این که مهدی پرهام امتیاز روزنامه شرق میانه را گرفت. هیأت تحریریه آن عبارت بودند از توللی، رسول پرویزی، اسدالل مبشری و مهدی پرهام. همکاران دیگرشان عبارت بودند از جلال آل احمد، اسماعیل پوروالی، نیما یوشیج، نادرنادرپور، هوشنگ ابتهاج (سایه) و محمدعلی اسلامی ندوشن. همگی از صاحب قلمان دانشور و روشنفکران نامدار زمان خود بودند.
فریدون مبارزات بی امان خود را با حزب توده آغاز کرد. بخشی از قطعات آن تحت عنوان بردگان سرخ در کتاب کارون او درج شده است.
شرق میانه به زودی جای خود را در میان طبقه تحصیلکرده باز کرد. حزب توده برای مقابله با آن، خواندن شرق میانه را تحریم و حتی از فروش آن توسط روزنامه فروشها جلوگیری کرد. این امر موجب شد که این روزنامه که در تاریخ مطبوعات ایران کم نظیر بود بیش از سه ماه دوام نیاورد. انشعابیون چندی بعد مجله ماهانه تئوریک «اندیشه نو» را منتشر کردند که فریدون توللی جزء هیأت تحریریه آن بود، ولی بیش از سه شماره از آن انتشار نیافت که به علت تصادف با حادثه سوءقصد 15 بهمن 1327 در دانشگاه تهران تعطیل شد.
توللی در اواخر سال 1328 به شیراز منتقل شد و در ادارۀ کل فرهنگ فارس در امور باستانشناسی به کار اشتغال ورزید.
توللی در سال 1329 مجموعه ای از اشعار سبک نو خود را به نام «رها» منتشر کرد و در مقدمۀ آن نظرات خود را نسبت به شعر نو به تفصیل شرح داد.
در همین سال، در شیراز روزنامه صدای شیراز به صاحب امتیازی عبدالحسین ادیبی آغاز
به انتشار کرد، توللی در آن دست به فعالیت زد. در آن سال هنگامه ملی کردن صنعت نفت مبارزه با استعمار ریشه دار انگیس اوج گرفت. همین هنگامه طبع مبارزه جوی توللی را بار دیگر به خروش آورد و تا کودتای28 مرداد 1332 آنی راحت ننشست و مبارزه بی امان خود را در روزنامه صدای شیراز علیه استعمارگران و عمال آنان ادامه داد. اکثر مقالات و مطالب و اشعار روزنامه را خود مینوشت و میگفت و با روزنامه های مخالف که عده آنها کم نبود، به شدت مبارزه میکرد. چندین مرتبه جان او به خطر افتاد، ولی او هربار با شجاعت و جسارتی بیشتر به مبارزه خود ادامه میداد. از شگفتیهای این زمان تعداد فراوان روزنامه در شیراز است، زیرا علاوه بر 11 روزنامه دائمی از سال 28 تا28 مرداد 32 تعداد53 روزنامه دیگر که مجموعا64 روزنامه میشود در شهر کوچک شیراز همزمان منتشر میشد. پس از کودتای 28 مرداد 32 همگی در خاموشی فرو رفتند. از میان آن همه روزنامه، صدای شیراز، مشعل فارس به صاحب امتیازی علی اکبر مینو و نویسندگی جلال چوبینه، شبیخون به صاحب امتیازی و نویسندگی شاعر آزاده حبیب الله ذوالقدر (تابناک) و خامه ملت به قلم علیمراد فراشبندی جداً از حکومت ملی و استیفای حقوقایران پشتیبانی میکردند. مابقی یا میانه رو بودند یا به مخالف خوانی و بهانه گیری میپرداختند.
شادروان حسین ابطحی شاعر و نویسنده خوش ذوق روزنامه حرفه ارگان حزب توده را انتشار میداد. در اردیبهشت سال 1330 انبار مهمات لشگر واقع در محمدیه، شبانگاه آتش گرفت که اگر آتش به انبار (T.N.T) رسیده بود شیراز را به کلی ویران میکرد. مردم که سخت به هراس افتاده بودند به سرعت شهر را تخلیه کرده سر به کوهها و بیابانها نهادند. قطعه "انفجار"توللی در کاروان یادبود آن شب هولناک شیراز است.
توللی در سال32 منتخبی از قطعات به سبک التفاصیل را به نام کاروان انتشار داد که اکنونآن کتاب کمیاب است. در جریان کودتای 82 مرداد32توللی بار دیگر به تهران رفت. خانه او در شیراز غارت و سپس به آتش کشیده شد.
توللی تا اواخر سال38 در تهران ماند و بار دیگر به شیراز انتقال یافت و تا سال44 در سمت مدیر کل باستانشناسی فارس روزگار گذرانید. در این سال به عنوان مشاور در دانشگاه شیراز مشغول به کار شد.
کودتای 28 مرداد 32 چنان در روحیه توللی اثر گذاشت که دیگر در پی روزنامه نگاری و مبارزه شدید علنی برنیامد، زیرا اگر هم میخواست امکان انتشار آثار خود را نداشت، از اینرو به انزوا گرائید.
ولی این انزوا چنین نبود که دیگر لب فرو بندد و قلم را بشکند، بلکه از لحاظ شعر به غزل پناه برد و غزلیات او در مجلات یغما و گوهر و راهنمای کتاب چاپ میشد. مطالب اخلاقی هم به صورت التفاصیل مینوشت که در روزنامه بهار ایران شیراز به چاپ میرسید.
غزلیات توللی بسیار لطیف و همگی دارای مضامین نو و ترکیبات تازه ابتکاری در قالبهای بسیار متناسب است.
توللی در سال 41 منتخبی از اشعار سبک نو خود را با مقدمهای مشروح به نام «نافه» به چاپ رساند و در سال 45 مجموعه ای از غزلیات شورانگیز خویش را به نام «پویه» انتشار داد. تاریخ سرودن غزلیات پویه در زیر هر غزل نوشته شد. از عجایب این که از44/7/17تا 44/10/9صدوشصت غزل و13قصیده که مجموعًا تحت173عنوان سروده شده،یعنی در ظرف کمتر از سه ماه این اشعار نغز و لطیف گفته شده. معلوم میشود انتقال توللی به دانشگاه یک انقلاب روحی مطلوب در او به وجود آورده است. توللی در سال1353 مجموعه ای از غزلیات و قصاید خود را به نام «شگرف» انتشار داده است
که مقدمه مشروح آن درباره شعر اصیل امروز ایران بسیار جالب توجه است.
توللی در سال 1317 مجذوب افسانۀ نیما شده و او را قالب شکنی بزرگ میدانست و علاقه او به نیما چنان شدید بود که نام نخستین فرزند خود را نیما گذاشت، ولی چون نیما پس از شهریور 20 دنباله افسانه را رها کرد و اوزان عروضی را به هم ریخت و قافیه را هم رعایت نکرد و گفته های او صورت معما به خود گرفت، توللی از او اعراض کرد و راه خود را بازیافت و با توجه به حسن طبع خداداد، شیوه خود را به همین سبک اصیل شعر امروز دانست. اظهارنظر صریح و کوبنده فریدون در مقدمه های رها و نافه و شگرف موجب شد که بعضی از نوسرایان به او بتازند. فریدون هم کوتاه نیامده، پاسخ آنان را هم به نثر و هم به شعر داده، از جمله در قصیده بت تراشان از سبک خود دفاع نموده است. این قصیده بسیار محکم و منسجم و از آثار فناناپذیر اوست:
فریدون به مرگ اندر آید سرش ولی جاودانی بود دفترش