دکتر منصوررستگار فسایی
بهرام گودرز نامجویی بی همتا در حماسۀ ملی ایران *
چو گودرز و کشواد و گیو
چو خرداد و گرگین و «بهرام» نیو
ح 9 / 78 / 2
از فرزندان گودرز کشواد است که در دربار کاوس شاه بود. بهرام در بزمی که رستم در نوندآراست یکی از ده تن دلاوران آن مجلس بود و سهراب چون آهنگ ایران داشت بر آن بود تا بهرام و دیگر بزرگان ایرانی را نابود سازد. (2 / 179) و چون سیاوش به نبرد با افراسیاب شتافت بهرام با وی بود و سیاوش را از پناه بردن به نزد افراسیاب باز میداشت و او را به پوزش خواهی از کاوس بر میانگیخت. اما پس از آنکه سیاوش را اندیشه بر رفتن به توران قرار گرفت سپاه خود را به بهرام سپرد تا به طوس بسپارد.
هنگامی که کیخسرو سپاهی به طوس داد تا به نبرد با تورانیان رود بهرام در سپاه طوس بود و درفش او «غرم نشان» بود. او به نزد فرود سیاوش رفت و نشان خانوادگی سیاوش را دید و به یاری فرود برخاست و فرود گرزی از پیروزه که دستهای زرین داشت به یادگار به بهرام داد. اما بهرام نتوانست راهی برای آشتی دادن طوس و فرود بیابد و چون فرود کشته شد بهرام به سرزنش طوس و سپاه ایران پرداخت.
در «گرو گرد» بهرام «کبوده» دلاور تورانی را اسیر ساخت و کشت و سرش را به لشکر ایران برد و بر خاک افکند و چون تورانیان «ریونیز» فرزند کاوس را کشتند و بر آن شدند تا تاج وی را بربایند بهرام این ننگ را برنتابید و تاج را از تورانیان بستند. اما در ادامۀ همین نبرد چون سپاه ایران بسختی شکست خوردند و بهرام مردانه جنگید و به سپاه خود باز آمد دریافت که تازیانۀ خود را که بر آن نامش نوشته شده بود گم کرده است. بهرام که افتادن این تازیانۀ را به دست پیران موجب ننگ خویش میدانست بر آن شد تا به میان سپاه دشمن رود و تازیانۀ خود را بیابد هر چه گودرز و گیو و ایرانیان دیگر او را از رفتن بازداشتند بهرام نپذیرفت:
چنین گفت با گیو بهرام گرد که این ننگ را خرد نتوان شمرد
شما را ز رنگ و نگارست گفت مرا آنکه شد نام با ننگ جفت
گرایدون که تازیانه باز آورم و گر سر ز کوشش به گاز آورم 1456 / 102 / 4
پس بهرام بر اسب خویش بر نشست و به رزمگاه شتافت، بر کشتگان گریست و مجروحی را که سه روز بود در میدان افتاده بود پرستاری کرد، پیراهن خود را درید و زخمهای مجروح را بست و پیاده به جستجوی تازیانۀ خود پرداخت و سرانجام آن را یافت اما در همین هنگام اسب وی بوی مادیان شنید و خروش بر آورد و به سوی مادیان شتافت و بهرام را رها کرد و بهرام بسیار کوشید تا اسب را دریافت و بر آن برنشست و در حالیکه تیغی در دست داشت به سوی سپاه ایران بازگشت اما از شدت تنگدلی تیغ بر پی اسب خویش زد و ناگزیر شد تا اسب را رها کند و پیاده به سوی سپاه ایران بازگردد اما تورانیان آگاه شدند و به سوی وی شتافتند بهرام، تورانیان را شکست داد و تورانیان به سوی پیران بازگشتند در همین هنگام بهرام از هر سو تیر گرد آورد و پیران پسر خود رویین را با گروهی برای نبرد با وی فرستاد. اما بهرام، رویین را خسته کرد و این بار پیران به نبرد با وی شتافت اما چون با بهرام نان و نمک خورده بود با وی از در دوستی درآمد و او را اندرز داد که دست از نبرد بردارد اما بهرام نپذیرفت و تژاو فرمان داد تا بهرام را به تیرو گرز و ژوبین بستند. بهرام نیز دست به تیر کمان برد و چون تیرهایش به پایان رسید، به نیزه دست برد. اما نیزۀ او نیز قلم گشت و بهرام به گرز و تیغ دست یازید و بسیاری را کشت. اما تژاو از پشت سر به بهرام حمله برد و تیغی بر کتف وی زد و بهرام را بر زمین غلطاند:
جدا شد ز تن دست خنجر گذار فرو ماند از رزم و برگشت کار 1548 / 108 / 4
اما تژاو را دل بر بهرام بسوخت و او را نکشت و به سپاه خود بازگشت. بامداد روز دیگر گیو و بیژن به جستجوی بهرام پرداختند و او را پیدا کردند و بهرام از گیو خواست تا کین او را از تژاو بخواهد و از بزرگواری پیران با برادران سخن گفت. گیو در کمین تژاو نشست و او را اسیر ساخت و پیاده به نزد بهرام آورد بهرام از گیو خواست تا او را بکشد و ببخشد:
سر پر گناهش روان داد من بمان تا کند در جهان یاد من 1597 / 111 / 4
اما گیو که مرگ برادر را نزدیک میدید، ریش تژاو را بگرفت و او را سر برید و بهرام نیز درگذشت و گیو او را بر اسب تژاو نشاند و برای وی دخمهای چون ایوانی بلند ساخت و به آیین شاهان به خاک سپرد:
بر آیین شاهانش بر تخت عاج بخوابید و آویخت بر سرش تاج
سر دخمه کردند سرخ و کبود تو گفتی که بهرام هرگز نبود 1610 / 112 / 4
[1]. بهرام در اوستا Verethraghna و در پهلوی varha و Vahram و Vahram آمده است «نیبرگ 233» و به معنی پیروزمند است که اصلاً مرکب است از دو جزء Verethra اوستایی و Vritra سنسکریت به معنی ابریکه باران را در خود محبوس میدارد و آریاییان آن را بزرگترین دشمن خود محسوب میداشتند، جزء دوم ghan اوستایی و han سنسکریت از مصدر Jan ایرانی باستان و gan اوستا، به معنی زدن و کشتن. «ورثرغنه» اوستایی vritrahan سنسکریت لغتاً به معنی ورترا کش و قاتل دشمن است. این نام بزرگترین و محترمترین لقبی است که به خدایانی که به ورتره حمله میکردند مخصوصاً Indra داده میشد (مزدیسنا، ص35؛ برهان، ص324، ح 2) و (یادداشتهای پنچ گاتها، ص254). «بهرام یکی از مهمترین ایزدان زردشتی است و یشت چهاردهم از آن اوست او مسلحترین ایزد است... که بر دیوان چیره میگردد و به شکل گاو نری با شاخهای زرین، به شکل اسب سپیدی با گوشهای زرین و گرازی و جوانی زیبا و به شکل مرغ و ارغنه و دیگر موجودات در میآید. به هنگام نبرد، نخستین سپاهی که او را برخواند پیروزی بار ه بدست میآورد... بهرام در ادبیات پهلوی، با ستارۀ مریخ برابر شده است (بندهشن، ص50، ص4) و آتش بهرام به نام اوست.» (اساطیر ایران، ص68).
* بر گرفته از فرهنگ نامهای شاهنامه افدکتر منصوررستگار فسایی، پژوهشگاه علوم انسانی، تهران،چاپ س.م،1388 ص190 به بعد