بخشی از کتاب سه جلدی جدید دکـتر منصور رستگار فسایی
به نام : " شاهنامه را با هم بخوانیم"
درباره ی
[دوره ی پیشدادیان]
و
پادشاهی گیومرث
واژه ی "پَرَداتَ :para-data " در اوستابه معنای مقدم وبر سر قرار گرفته است که در پهلوی"pèŠ-dâd "ودر فارسی "پیشداد"شده است و به معنی نخستین واضع قانون است ، در یشتهای اوستا ، سلسله ای به نام پیشدادیان نمی شناسیم و در آنجا نام"پَرَذات"یعنی "کسی که ،نخست، آفریده شده است،خصوصا ،مشخص کننده ی "هوشنگ " است.
که در چند متن اوستایی ،از وی به عنوانی شبیه نخستین"شاه" یاد شده است که بادیوان و دروغ پرستان می جنگد وپادشاه هفت کشور می شود. (بهار،پژوهشی در اساطیر،ص 190)که در اشاره ای به نقش هوشنگ درایجاد تمدن دارد، در دینکرت می خوانیم:"...هوشنگ پیشداد برای آراستن جهان اندر جهان داد،دهقانی را و دامداری وشهریاری را- که پاسدار جهان است-اوژد دیوان مزنی را،هفت زادگان هم تبار خشم را..."( همان ،ص 207)
در متون پهلوی چند تن از اسلاف واخلاف هوشنگ ،ملقب به "پیشداد" هستندو"چهرداد" هم برای "ویگرد" لقب پیشداد قایل است،در نخستین فهرست شاهان افسانه ای در کتاب بیرونی که از خدای نامه ی پهلوی است نیز کلمه ی"پیشد اد"لقب همه ی شاهان سلسله ای است ،جم،فریدون،وحتی ضحاک که غاصب را در بر می گیرد،در دو فهرست دیگر بیرونی ،علاوه براین، شاهان بعدی تا "زو گرشاسپ" ،جای دارند به طوری که همه ی شاهان باستانی از گیومرث تا دارا پسر دارا(:داریوش سوم)به ترتیب در دو سلسله ی "پیشدادیان" و"کیانیان"قرار می گیرند واین همان ترتیبی است که دربیشتر آثار مؤلفان اسلامی نیز می بینیم.(کریس تن سن،نخستین انسان ، نخستین شهریار،ص 168)
باآنکه منوچهر در شاهنامه از خاندان"پیشدادی" به شمار می آید، ابوریجان و مسعودی سلسه های قدیم ایرانی را تا پیش از عصر اسکندر،به سه دوره ی زیر تقسیم می کنند:
1-دوره ی پیشدادی
2-دوره أیلانی
این دوره که نخستین داستانهای شاهنامه ی فردوسی است ،نه پادشاه به مدت 2432 سال فرمانروایی می کنند ،که بیشترین مدت پادشاهی متعلق به" ضحاک تازی" است با هزار سال و کمترین آن ازآن "زَو تهماسپ " است با پنج سال.
مدت فرمانروایی و تعداد ابیات شاهنامه مربوط به هریک از شاهان پیشدادی به شرح زیر است:
1-پادشاهی گیومرث سی سال بود که در شاهنامه چاپ خالقی مطلق دارای 70 بیت است.
2- پادشاهی هوشنگ چهل سال بودکه در چاپ خالقی مطلق در دارای 24 بیت است.
3- پادشاهی تهمورث ،سی سال بودکه در چاپ خالقی مطلق دارای 47 بیت است.
4-پادشاهی جمشید هفتصد سال بودکه در چاپ خالقی مطلق دارای 194 بیت است.
5-پادشاهی ضحاک تازی هزار سال بودکه در چاپ خالقی مطلق دارای 499 بیت است.
6-پادشاهی فریدون پانصد سال بودکه در چاپ خالقی مطلق دارای 1068 بیت است.
7-پادشاهی منوچهر صدوبیست سال بودکه در چاپ خالقی مطلق دارای 1608 بیت است.
8-پادشاهی نوذر،هفت سال بود که در چاپ خالقی مطلق دارای 559 بیت است.
9-پادشاهی زَوتهماسپ پنج سال بود که در چاپ خالقی مطلق دارای 156 بیت است.
این سلسله، جای خود را به شاهان کیانی می دهند . در فارسنامه ی ابن بلخی می خوانیم که " طبقه اول ملوک فرس را"پیشدادیان" گویند،نامها و عدد ایشان با نام افراسیاب کی در میانه عاریتی است –زیرا که از ترکستان بر خاسته است و مدتی که خروج کرده بود ،پس از منوچهر- یازده پادشاه و مدت ملک ایشان با دوازده سال که افراسیاب خروج کرده بود، وایران گرفته ،دو هزار و پانصد وشصت و هشت سال .ـ بهجز افراسیاب..."(همان)،اما روایات فارسنامه ی ابن بلخی با فردوسی چند تفاوت عمده دارد:
أ- در شاهنامه دوران پادشاهی پیشدادیان به مدت 2432 سال است ،در حالی که ابن بلخی آن را2568 سال می داند(همان ،ص 60)
ب- فردوسی بنا بر چاپ خالقی مطلق ، شاهان پیشدادی را 9 پادشاه می داند که ابن بلخی این تعدادرا11 نفر می داند.
فردوسی دوران پادشاهی کیومرث را سی سال می داند و ابن بلخی چهل سال:اما پادشاهی جهان، با آیین، چهل سال کرد.(ص61)
ت- فردوسی دوران سلطنت او را سی سال میداند ولی به عمر وی اشاره نمیکند، و روایت ابن بلخی مطابق است با قول مسعودی در التنبیه و الاشراف (ص 85). و تاریخ سیستان که هزار سال است ولی بلعمی مدت عمر او را 700 سال میداند .(ص 2 و 3)
ث- فردوسی "نوذر " را فرزند وجانشین منوجهر می خواند که پس از مرگ پدر به شاهی می نشیند و سر انجام به دست افراسیاب کشته می شود ،اماابن بلخی در سلسله ی شاهان پیشدادی نامی از "نوذر" نمی بردو چانشین منوچهر را :" شهریرامان بن أثفیان مایسو بن نوذر بن منوچهر" می خواند.(فارسنامه ی ابن بلخی،رستگار منصور، 1374،ص 68)
ج- در فارسنامه ی ابن بلخی دوران پادشاهی گیومرث 40 سال است و در شاهنامه ی فردوسی 30 سال.
ح- ابن بلخی روایات متعددی از نسب نامه ی شاهان پیشدادی از منابع دوره ی اسلامی ارایه می کند که در شاهنامه ی فردوسی اصولا مورد توجه قرار نگرفته است ،به عنوان مثال نسب منوچهر چنین یاد می شود:
"...پدر منوچهر، میشخوریار[1]نام بود، یعنی همیشه آفتاب یار و خور، آفتاب باشدو افریدون، تا عهد منوچهر زنده بود و این شرح داده شود، و نسبت منوچهر این است: منوچهربن میشخوریار بن ویرکبن ارنکبن بیروشنک بن بیلبن فراراوشنکبن روشنکبن فرکوربنکورکبن ایرجبن افریدون، و همه پادشاهان ایران و توران از نسل منوچهر بودند به اتفاق جملهی نسّابه و اصحاب تواریخ، و از فرزندان افریدون، پادشاهی، در نژاد ایرج بماند، و اول کسی کی از آن نژادِ او، پادشاهی یافت و کینِ ایرج خواست، منوچهر بود و افراسیاب از فرزندان تور بود([2])و از نژاد تور و سلم، هیچ کس پادشاه نشد، ـ به قول بیشترین از اصحاب تواریخ..." ، که تقریباً شبیه سلسله نسبی است که در طبری، بلعمی، مروجالذهب و مجمل التواریخ و... آمده است. شاهنامه منوچهر را فرزند پشنگ از دختر ایرج میداند ولی در بند هَشن و تاریخ طبری میان منوچهر و فریدون ده پشت فاصله است و مسعودی در مروجالذهب هفت نسل میان آنان آورده است. (حاشیه شماره 13- تاریخ ثعالبی).
(1)
گیومرث
تحلیل داستان گیومرٍث در شاهنامه
فردوسی داستان گیومرث را از قول " سنگوی دهقان"و " پژوهنده ی نامه ی باستان" و روایت می کند و اشاره ای صریح به منبع اصلی خود ندارد واز آن جا که روایت وی از داستان گیومرث در شاهنامه تفاوتهای عمده ای با منابع پیش از فردوسی دارد که در آنها از گیومرث یاد شده است که به قول شادروان پور داوود این امر ،انحراف فردوسی از داستانهای کهن می باشد.( پور داوود ج2، ص 43).
شاهنامه شناسان این تفاوتها و عوامل آنرا، چنین شرح داده اند:
1- بعضی عقیده دارند که منبع این تفاوت روایت در چرخشی است که به دلیل مباینت آن با باور های اسلامی دوران سامانی در خدای نامه ها و شاهنامه ی ابو منصوری رخ داده بود تا :" با عرف حاکم بر جامعه تعا رضی نداشته باشد.( آموزگار،چرخش قهرمانان در شاهنامه،ص 320):
گیومرث در همه ی روایتهای دینی زردشتی پیش نمونه ی انسان نخستین و موجودی میراست که نژاد آدمیان از وی خواهد بود،در حالی که در شاهنامه کیومرث نخستین شاه و نخستین کدخداست .خالقی مطلق می گوید در شاهنامه فقط یک بار،آن هم در داستان خسرو پرویز از گیومرث به عنوان نخستین انسان یاد شده است:
چو از خاک مر جانور بنده کرد نخستین کیومرث را زند ه کرد
در حالی که در داستان خود کیومرث ،اوآغاز کننده زندگی اجتماعی است وجامعه به دلیل وجود وی موجودیت می یابد.
2- در متون پهلوی هیچ اشاره ای به مرگ گیومرث نشده است ونابودی کیومرث که در متون کهن به دلیل حمله ی اهریمن شمرده شده است ، در شاهنامه چرخشی کاملا متفاوت یافته است و نبرد نیکی و بدی در روایتهای باستانی به صورت نزاع شاهی که فرمانروای ستمگر است به صورت نزاع شاهی دادگر با موجودی اهریمنی در آمده است.
3-برخی نیز بر این عقیده اند که شاید فردوسی منابعی قدیم تر در اختیار داشته که روایت خود را بر آن اساس به نظم کشیده است.(کریستن سن، ص 112-111)
درباره ی گیومرث
نخستین داستانی را که فردوسی در بخش اساطیری شاهنامه ، به نظم درمیآورد، داستان گیومرث است که این داستان در چاپ خالقی مطلق دارای 70 بیت است .
نام "گیومرث " در پهلویبه صورت:GyӦmard) GayӦmattتفضلی ،ص128)و در اوستا به صورت ) GayӦ-maretanبار تولمه ،ستون 503 و504) و در متون فارسی میانه ( Gḕhmurd )،Gyhmwrd ( بویس ،ص 43) و در پازند به صورت GayӦmardبه کار رفته است( نیبرگ،جII ص 82) و معنی آن "زنده ی میرا " ، "زندگی میرنده یا فانی " است.( فرهنگستان زبان وادب فارسی ، 1390، آموزگار،ص 299 به بعد).
این نام در فارسی و عربی به صورتهای گیومرث، کیومرث،کیو مرد، کیومرس ، کیومرز وکهمورث ، جهمورث، آمده است که همه صورتی دیگر از "گیومرث " است که بدان خواهیم پرداخت ، اما گیومرث دو نام یا لقب متفاوت هم دارد که عبارتند ار"گرشاه " و "گل شاه":
1- گرشاه:شاه کوهها:
ز هنگام " گلشاه " تا یزدگرد ز گفت من اید ، پراگنده ، گِرد ( 6/264/4416 مول)
" گرشاه " مرکب است از "گر":"گل" بفتح اول = گر، کوه + شاه که جزء اول آن در اوستا "گئری " :کوه است و مجموعا به معنی شاه کوههاست ، چه" کر" بمعنی کوه و پشته است وگیومرث دراوائل ظهوردر کوهسار می زیسته است .(آنندراج) و به قول فردوسی:
که خود چون شد او بر جهان کدخدای نخسین به کوه اندرون ساخت جای
سر تخت وبختش بر آمد ز کوه پلنگینه پوشید خود با گروه 7/21/1خ
2- گلشاه:
تصحیف گر شاه:مخصوصا که با روایت های اسلامی از خاک بودن انسان قرابت داشته است.حمزه ٔ اصفهانی این کلمه را به «ملک الطین » ترجمه کرده و تصور نموده که «گِر» مبدل «گِل » به کسر اول است و این اشتباه است ،چه بر طبق سنت زرتشتیان گیومرث در کوه می زیسته ، بدین مناسبت او را«گرشاه » گفتند.ولف نیز در فهرست خود به تبع فرهنگ نویسان ما کلمه را "گیلشاه " خوانده به معنی اردنکونیگ :پادشاه زمین ) گرفته است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گیومرث را" گلشاه" خوانند و وجه تسمیه اش آن است که چون در زمان او غیر از آب و خاک ،چیزی نبود که متّصرف شود او را بدین نام خواندند و بعضی گویند گیومرث آدم علیه السّلام است و چون او را از گِل آفریده اند، به این نام موسوم گردانیدندو بعضی گویند اول کسی که بر روی زمین پادشاهی کرد کیومرث بود و اورا به این نام نامیدند. (برهان ).
لقب شخص اول آدمی است که پارسیان کیومرث خوانند و عربان آدم دانند و کیومرز را "بزرگ زمین "معنی کرده اند ،چه کی به معنی بزرگ و مرز زمین است و بعضی کاف عجمی دانسته و "زنده ی گویا" تفسیر کرده اند .
یکی از پادشاهان کیومرث بود و هر کس چیزی میگوید از عجم که وی آدم بود و خلق از اوست و او را گل شاه خوانند. (قصص الانبیاء ص 32 ].
گل شاه[3]اول کسی کی پادشاهی جهان کرد و آیین پادشاهی و فرماندهی به جهان آورد، او بود و گبران، او را آدم ـ علیه السلم ـ میگویند اما دیگران تسلیم نمیکنند[4]، لیکن در آنک پادشاه اول بوده است، خلافی نیست و عمر او هزار سال بوده است و او را گل شاه گفتندی، یعنی پادشاه بزرگ، اما پادشاهی جهان، با آیین، چهل[5]سال کرد.
اول مردی که به زمین ظاهر کرد مردی بود که پارسیان او را گل شاه همی خوانند. (مجمل التواریخ و القصص ص 21).
دراساطیر ایرانى اولین انسان و در تعبیر شاهنامه فردوسى، نخستین شاه است. ترکیب گلشاه یا گلپادشاه که درطبرى و التنبیه والاشراف براى کیومرث به کار رفته، معلول تعبیر دگرگونى خاک به انسان یا خاک ىبودن انسان است؛ بدین معنى که کیومرث اولین موجود بشرى است که از گل آفریده شده است. در مجمل التواریخ نوشته شده است: «او را گلشاه همى خوانند، زیرا که پادشاهى او الاّ بر گِل نبود»؛ که در این تعبیر مىتوان کیومرث را پادشاه مخلوقات خاکى، یعنى آدمیان، دانست.
در بلعمی ، امده است که :" که او مردی نیکو روی و نیکو نیت بود واورا"سیاح" خواندند ." ( تاریخ بلعمی ، بهار،صص 8) ، همو نام همسرش را " ایلده" ودختری به نام " ماریه" و پسری به نام "ماری " می داند.( همان ،صص 126)
گیومرث، در ماه فروردین خود را نخستین فرمانروای جهان میشمارد و در کوهها جای میگزیند و خود و همراهانش جامههای پلنگینه میپوشند. کیومرث دد و دام و مردمان را آرامش میبخشد و همگان او را دوست خویش میشمارند مگر اهریمن بدکار که بر شکوه کیومرثی رشک میبرد و میخواهد آن را نابود سازد.
خزروان دیو ،پور اهریمن سپاه ساخت و در اندیشه تاختن بر کیومرث بود که فرشته پیامآور ایزدی، سروش، در پیکر مردی پلنگینه پوش، بر کیومرث آشکار شد و او را از اندیشه پلید اهریمن آگاه کرد و کیومرث فرزند خود سیامک را به رویارویی خزروان دیو، فرزند اهریمن فرستاد، امّا در نبردی که میان سیامک و خزروان درگرفت، سیامک کشته شد و کیومرث در نخستین سوک انسان و سوگواری بر مرگ فرزند، سالی را جامه پیروزهرنگ پوشید تا آنکه سروش او را از این کار بازداشت و به نبرد با دیوان فرمان داد و کیومرث، هوشنگ را به نبرد با دیوان فرستاد و او با پیروزی بر دیوان و کشتن آنان، نخستین پیروزی را برای کیومرث به ارمغان آورد و کیومرث پس از سی سال پادشاهی درگذشت و هوشنگ به جای وی پادشاه ایران شد.
در گرشاسپ نامه در ذکر سفر گرشاسپ به جزیره ی "بنداب" می خوانیم که گرشاسپ تابوت گیومرث را در انجا می یابد:
یکی خانه دیدند از لاژورد بر آوردهاز شفشه ها،زرّ زرد
یکی پهن تابوت،زرین،دراوی جهان زاوچوازمشک بگرفته بوی
گیومرث بد خفته بر تخت زر پر از زرّ و یاقوت بود و گهر
بفرمود گرشاسپ کان رازجای بیارندبیرون میان سرای
(گرشاسپ نامه)
کریستن سن در کتاب " نخستین انسان ، نخستین شهریار" می نویسد:"...در فهرست قهرمانان افسانه یی ، هوشنگ ، و تهمورث ،میان گیومرث که موجود عجیب الخلقه ی پیش از آفرینش انسان واقعی بوده و نمونه ی انسان اولیه شده است و " جم" که نمونه ی هندو ایرانی نخستین انسان است ،قرار دارد این موضوع ما را بر آن می دارد که که معتقد شویم ، که هوشنگ و تهمورث ، در اصل نمونه های نخستین انسان و نخستین شاه بوده اند و بعد از جدایی هندیان وایرانیان ، در دنیای افسانه ای ، ایرانیان وارد شده و جم را، از نخستین پایگاه بیرون رانده و خود آنان نیز در دوره ی جدید تری ،جای خویش را به گیومرث داده اند ..." ( همان ص 167)
به گفته ی کریستن سن : "...به روایت فردوسی ، گیومرث ،اولین شاه و کسی است که تمدن را به میان آدمیان آورده، اما او نخستین انسان نیست ، وی ادمیان را تربیت می کند ، به آنان می آموزد که لباس بپوشند وبرای خود غذا تهیه کنند ،قانون گذار بزرگی است که جانوران نیز چون آدمیان به او حرمت می گزارند واوست که دین را می اورد ،
فردوسی که مبنای توصیف خود را از سلطنت گیومرث ،روایتی از یک دهقان که" پژوهنده ی نامه ی باستان " است ذکر می کند، در این مورد باید از یک منبع خاص استفاده کرده باشد ، زیرا روایت او در نکات اساسی با روایتهای منابع ساسانی مورد پژوهش ما ، متفاوت است ،اشاره به این که فرمانروایی گیومرث درلحظه ای آغاز گردید که خورشید در برج حمل وارد شد ، به خداینامه بر می گردد و محتمل است که توصیف زیبایی درخشان گیومرث ، از همان اصل باشد...اما در داستان فردوسی ، ذکری از "مشی" و "مشیانه " نیست و "سیامک " در کتابهای پهلوی و قدیمترین آثار ، دستکاری شده ی پسر " مشی " و "مشیانه " است و در شاهنامه فردوسی ، پسر "گیومرث " است، فردوسی ، نسلی را پس از "سیامک" حذف کرده است ، به طوری که "هوشنگ" بنابر داستان او ، پسر سیامک به شمار رفته است ،بعد فردوسی در داستان ستیز گیومرث با دیوان ، به سیامک و هوشنگ ، نقشی داده است ، پسر اهریمن نیز در شاهنامه ظاهر می شود ،بدون این که نام او(:أرزور) ذکر شود ، اما شرح ستیز ،در آنجا به نحوی است که با آنچه در منابع یافته ایم ، تفاوت دارد ، گیومرث ، پسر اهریمن را نمی کشد ،بلکه این پسر اهریمن است که سیامک را می کشد و بعدها هوشنگ پسر سیامک ، که گیومرث اورابه جای پسر در گذشته ی خود به فرزندی پذیرفته ، به کینه خواهی بر می خیزد و خود ، پسر اهریمن را می کشد ، در شاهنامه نکته ای هست دالّ بر این که این روایت از جدال، در مقایسه با روایت مینوی خرد ، ( 27 بند 14و15)متاخر تر است ، سروش که پیام آور ایزدان است ، توطیه های پسر اهریمن را علیه سیامک بر او آشکار می کند وسیامک که بدینگونه آگاه شده است، به ستیز با این دیو ، بر می خیزد ، اما از پای در می اید ،بنابر این پا درمیانی سروش بی فایده است وبدین گونه ،حتی خلاف ایجاز طبیعی حماسه است ، با وجود این، احتمال دارد که سیامک در صورت اصلی افسانه ، در مبارزه با پسر اهریمن ، نقشی خاص خود داشته است،به هر حال این نکته ی قابل توجهی است که نام سیامک و أرزور ، هردو در اوستا می اید ،اما به عنوان نام دو کوه،بنابر این چنین تصوری پیش می اید که شاید در داستان پسر اهریمن ،آن گونه که در مینوی خرد آمده وبیرونی هم نقل کرده است ، از سویی ، در روایت فردوسی از سوی دیگر، فقط باز مانده های ناچیزی ، از یک اسطوره ی باستانی برای ما بر جا مانده که شاید هیچ ارتباطی با گیومرث نداشته باشد....( نخستین انسان ، نخستین شهریار ص 113)
کریس تن سن ،ریشه عقاید گنوستیک را در اسطوره ی گیومرث می داند و می نویسد:
"...بنابر قول گنوستیکها خدا در ماوراء عالم محسوس و حتی در آنسوی جهان معقول است. او پدری است که از نام و نشان و گمان برتر است و فکر بشری را به دامن کبریای او دسترس نیست. جهان به واسطهٔ اشراقات دائمی که از ذات این خدای اصلی صادر میشود، بوجود میآید و مراتب این تجلیات نزولی است یعنی هر یک از اشراقات نسبت به ماقبل خود فرومایهتر است تا منتهی گردد به عالم مادی که آخرین اشراق و ناپاکترین تجلیات است ولی در این جهان مادی شوقی هست که او را به مبداء الهی باز پس میکشاند. ماده یعنی عالم جسمانی منزلگاه شر است اما یک بارقهٔ الهی که در طبیعت انسان به ودیعه است. راه نجات را به او نشان میدهد و او را در حرکت صعودی که از میان افلاک میکند، دستگیری نموده، به عالم نور میرساند. این اعتقاد گنوستیکهای متأخر راجع به اساس نظام جهان است. آنها انسان یا انسان نخست را وجودی نیم خدا میدانستند و ظاهراً این مفهوم را از اساطیر ایرانی (کیومرث) گرفته بودند. بعضی از گنوستیکها انسان نخست را آدم دانستهاند و بعضی او را مسیح ازلی گفتهاند و طایفهای بر آن بودند که حقیقت انسان نخست در آدم حلول کرده و پس از آن به صورت مسیح ظاهر شدهاست. اوست نخستین مولود خدای بزرگ که در ماده نزول کرده و جان جهان محسوب است. او را نیم خدا و عقل و کلمه هم میگفتند. با ایجاد این انسان، قوس نزول در ماده شروع شده و بوسیلهٔ او نزاع و کوشش برای نجات صورت میگیرد اما نجات میسر نیست، مگر با عنایت الهی، از این جاست که در همهٔ کتابهای گنوستیک ظهور یک نفر رهاننده وعده داده شدهاست. همین اعتقاد بود که گنوستیکها را پیرو دین مسیحکرد زیرا که منجی موعد را عیسی مسیح دانستهاند ..." ( ایران در زمان ساسانیان،ص 57 و58)
کارهای مهمّ گیومرث:
ایین تخت و کلاه یعنی بر تخت شاهی نشستن و تاجگذاری کردن ،نه به معنی ظاهری و تشریفاتی آن، بلکه به معنای بنیان گذاری سلطنت و پادشاهی ، نخستین دست آورد گیومرث است.
گیومرث ،که خودو همراهانش جامه هایی از پوست حیوانات بر تن داشتند ، لباسهای تازه و خورد وخوراکهای نو پدید آورد و دد ودام در سایه ی او ارام گرفتند ، او نخستین کسی است که با سروش فرستاده ی ایزدی که به صورت " پری پلینگینه پوش " بر او آشکار شده است ،دیدار می کند و از توطیه های اهریمن آگاه می شودو فرزندش "سیامک " را به نبرد با اهریمن و فرزند وی " خزروان دیو" می فرستد وبا کشته شدن سیامک به دست خزروان،نخستین قربانی جدال پنهانی اهریمن و ایزد، سیامک است که سبب پدید آمدن رسم سوکواری و سیاه پوشی می شود ولی باز با راهنمایی سروش ، گیومرث به سوکواری یک ساله ی خود پایان می دهد و رسم کین خواهی را بنیاد می نهد وفرزند زاده اش هوشنگ را به نبرد با خزروان می فرستد و هوشنگ اورا می کشد وانتقام خون پدر را می گیرد .
شخصیتها در داستان گیومرث
داستان گیومرث از معدود داستانهای شاهنامه است که علاوه بر انسانها یی چون گیومرث ، سیامک و هوشنگ، شخصیتهای چون ایزد، سروش ، اهریمن ، دیوان ، در آن نقش آفرین هستند و می تواند نمودار رفتار های انسان نخستین و دخالت مستقیم نیروهای ماوراء طبیعی در زندگی ایشان باشد.
1-گیومرث:به قول فردوسی نخستین شاه و بنا بر منابع کهن ، نخستین انسان است که فردوسی بی آن که به پدر و مادر و نحوه ی رشد او اشاره کند،از اختلاف آراء در مورد وی سخن می گوید :" هیچکس براستی به یاد ندارد که در جهان، نخستین شاه که بوده است و چه کسی پیش از دیگر شاهان، به شاهی نشسته و در جهان آوازه بزرگی و شهریاری درانداخته است و بردیگر توانمندان برتری یافته است؛
مگر از پدر یاد دارد پسر بگوید تو را یک به یک در به در[19]
که نام بزرگی که آورد پیش که را بود از آن مهتران مایه بیش
2-سیامک در شاهنامه پسر گیومرث و پدر هوشنگ است که در نبرد با خزروان دیو ، پسر اهریمنکشته می شود و با کشته شدن وی آیین سوکواری و کینه جویی پدید می آید.
در متون کهن ،سیامک سر دودمان شاهان پیشدادی است که از نخستین زوج آدمی یعنی "مشی " و"مشیانه" زاده می شود
بلعمی در کیفیت تولد وی می نویسد :" کیومرث را دختری بود ماریه نام و پسری "ماری " نام ،کیومرث آن دو را به یکدیگر داد(بلعمی 121) از ماریه وماری[: مشی و مشیانه] پسری زاده شد که اورا سیامک نام کردند(همان 124) .اما درمنابع دوره ی اسلامی، بیشتر او را فرزند گیومرث گفته اند.
3-هوشنگ ،پسر سیامک و پسر خوانده ی گیومرث که انتقام پدر را با کشتن خزروان دیو می گیرد.(رک هوشنگ در همین کتاب).
5-خزروان دیو: پسر اهریمن که به نمایندگی از پدر،با گیومرث و سیامک و هوشنگ می جنگد و اگر چه در نبرد با سیامک ،پیروزی از اوست، اما در جنگ با هوشنگ کشته می شود.و تنها موردی است که فردوسی همانند روایات زردشتی دیوان را فرزند اهریمن می خواند .
نام خزروان با ضبطهای قدیم تر این نام متفاوت است واحتمالا صورتی دیگر از نام ارزور: ARZUR درپهلوی است ،این نام در اوستا نیامده ولی در مینوی خرد نام دیوی است که به دست گیومرث کشته می شود و در رساله ی فروددین روز خرداد همانند شاهنامه نام فرزند اهریمن است و ابوریحان بیرونی آن را به صورت "خروزه" آورده است.
به نظر می رسد که نبردهای گیومرث و جانشینان وی ،هوشنگ وتهمورث با دیوان ، یادگار نبردهای آریاییها با بومیان در سر زمینهای تازه یافته است که آن قوم را "دیو" می خواندندواحتمالا تمدن و فرهنگی خاص و بهتر از آریاییها هم داشتند و بر کارهایی توانایی داشتند که اریاییان را شگفت زده می کرد بنا بر شاهنامه دانسته های کسانی چون کیومرث وجانشینانش در حد خورد و خوراک و پوشش و رشتن و بافتن واهلی کردن حیوانات بود که همه از لوازم زندگی کشاورزی و عشیره یی است، ولی کار کردهای دیوان بیشتر به زندگی شهری و تمدن ، مربوط است زیرا بنا بر شاهنامه تهمورث دیوان را از شهرها بیرون می کند و چون با انها آشتی می کند ، با آنها زندگی مسالمت آمیز دارد و از آنها کارهایی چون آبیاری ، ساختن گرمابه ها، پرواز ، مهارت در نوشتن انواع خط، کارهای آبادانی چون کشف آتش، برپایی چشنها و مراسمی چون آیینهای سوگواری و شادی و تخت سازی و تاجگذاری و ... را فرامی گیرد.
5-سروش : که پیام آور ایزد برای سروش فرستاده ی ایزدی که دوبار در شکل زیایی پلینگینه پوش بر گیومرث آشکار می شود و اورا از توطیه ی اهریمن و فرزندش خرزوان دیو ، آگاه می سازد
6- ایزد و اهریمن که اگر چه در این داستان به طور مستقیم حضور ندارند ، اما انگیزه های داستان از آنها آغاز می شود و در واقع کارگردان پشت صحنه ی وقایع هستند.
7-پریان،حیوانات ودد و دام هم بنا بر گفته ی فردوسی در این داستان در لشکر کیومرت هستند و دیوان ، سپاه خزروان دیو را تشکیل می دهند.
مکانها در داستان
بر فراز کوهها و ستیغ قله هاست که می تواند نمادی از بزرگی و عطمت گیومرث باشد ، اما در این داستان اشاره یی به مرز ایران یا هیچ کشوری نمی شود و همین امر می تواند گویای این باشد که در این داستان شاهنامه ودو داستان هوشنگ و تهمورث ما یا با انسانهای نخستین و مشکلات آنها یا با آریایی ها ی در پی قدرت و استیلا بعد از جدایی هندیها و ایرانیان سر و کار داریم.
زمانها در داستان گیومرث
"...بنا به اعتقادات دینی ایران باستان ،اهورامزدا ،کیومرث را در سه هزار ساله دوم از کل آفرینش دوازده هزار ساله می افریندیعنی پس از نخستین حمله ی شرّ به جهان اهورایی،او ششمین آفریده از مجموعه پیش نمونه گیتی است که عبارتند از: آسمان و آب و زمین ،گیاه وگا و یکتا آفریده و گیومرث بود، که نخستین موجود انسانی است که میرا خواهد بود، او موجودی است است درخشان،مانند خورشید ، همان که فردوسی در باره وی می سراید:
همی تافت زاو فرّ شاهنشهی چو ماه دوهفته ز سرو سهی 10/22/1خ
آفرینش او هفتاد روز طول می کشد و او نمونه ی انسان کامل است.
چوندر پایان سه هزاره ی دوم وآغاز سه هزاره ی سومدومین حمله ی اهریمنی به جهان اهورایی آغاز شد همه اب را بر گیومرث فرسادورا مزدا خنمونه های کهن را نابود به گیومرث رسید...”
کریستن سن معتقد است که:" هوشنگ و تهمورث ، در اصل نمونه های نخستین انسان و نخستین شاه بوده اند و بعد از جدایی هندیان وایرانیان ، در دنیای افسانه ای ، ایرانیان وارد شده و جم را، از نخستین پایگاه بیرون رانده و خود آنان نیز در دوره ی جیدید تری ،جای خویش را به گیومرث داده اند ..." ( همان ص 167)
تنها اشاره یی که از کلام فردوسی در مورد زمان داستان وجود دارد ،آن جاست که می گوید فرمانروایی گیومرث درلحظه ای آغاز گردید که خورشید در برج حمل وارد شد که این نکته به قول کریستن سن ، به خداینامه بر می گردد و محتمل است که توصیف زیبایی درخشان گیومرث ، از همان اصل باشد.
نمادها در داستان گیومرث در شاهنامه:
فردوسی در داستان کیومرث از نماد های متعددی بهره می گیرد، برای نشان دادن زندگی ابتدایی او ، اورا بر اوج کوه وبا همراهانی که مردم و دد و دام و پرندگان از آن جمله اند ، نشان می دهد که جامه هایی از پوست شیران و پلنگان را بر انها می پوشد تا در عین آن که بر زندگی بدوی انسان ،اشاره داشته باشد ،بر دلاوری آنان نیز تأکید بگذارد، و پس از آن که خوراکها و پوشیدنیها را پدید می اورد، ( که نماد تمدن وشهر نشینی توانند بود) تاج بر سر می نهد وبه همگان آرامش می بخشد و در واقع نماد جامعه یی متمدن می شود.
اما باور مندی به ثنویت ایرانی – زردشتی ،سبب می شود که این شاه نوپا در گیر نخستین معارضه ی قدرت ، ، نه با همسایگان و دشمنان زمینی خود بلکه با اهریمن بد اندیش گردد ، بدیمعنی که "سروش " فرشته ی پیام رسان ایزدی به گیومرث خبر می دهد که اهریمن بر او رشک می برد و بر آن است تا کیومرث را نابود کند ، و از اینجاست که نبرد خیر وشر در نخستین طلیعه ی دوران گیومرث ، باعث می شود که جهان آرامش خود را از دست بدهد و فرزندان اهریمن و گیومرث در نبردهایی که در می گیرد ، جان ببازند و بدین ترتیب گیومرث ،نخستین انسان ( به روایات زردشتی ) به وسوسه ی اهریمن ، بهشت آرام خود را می بازد و به سوگ می نشیند و رسم سوگواری و کین خواهی را بنیاد می نهد و پس از سی سال پادشاهی، ( که مجمل التواریخ آن را 700 سال نوشته است )، هوشنگ پور سیامک را به جای خود می نشاند ودر می گذرد.
منابع مطالعه در باره ی داستان گیومرث
کریستن سن، نخستین انسان ،نخستین شهریار،1363،ترجمه احمد تفضلی ،ژاله آ موزگارنشرنو،تهران
بهار،مهرداد،پژوهشیدراساطیرایران (پاره نخست ودویم)1375،تهران ،آکه
هینلز ،جان، شناخت اساطیر ایران، 1368،نشر چشمه، تهران
رستگار فسایی،منصور،1369،فرهنگ نامهای شاهنامه،مؤسسه مطالعات وتحقیقات فرهنگی،تهران
فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی،1390، فردوسی و شاهنامه سرایی، تهران )
داستان گیومرث در شاهنامه ی فردوسی
پادشاهی کیومرث[6]سی سال بود
هیچکس براستی به یاد ندارد که در جهان، نخستین شاه که بوده است و چه کسی پیش از دیگر شاهان، به شاهی نشسته است و در جهان آوازه بزرگی و شهریاری درانداخته و از دیگر توانمندان نیرومندتر گشته است.
مگر از پدر یاد دارد پسر بگوید تو را یک به یک در به در[7]
که نام بزرگی که آورد پیش که را بود از آن مهتران مایه بیش
امّا من چنین میپندارم که نخستین شاه، «کیومرث» بود و راه و رسم بزرگی و شهریاری را او پدیدار کرد. او و همراهانش در اوج کوهها میزیستند و جامههایشان از پوست پلنگان و شیران بود. کیومرث، خوراکها و پوشیدنیهای گوناگون را آشکار ساخت و آنگاه تاج بر سر نهاد و برتخت نشست و خود را شاه خواند و چون بر تخت شهریاری مینشست نور ایزدی[8] چون خورشید درخشان از او میتابید.
کیومرث به مردم و دد[9] و دام[10] و پرندگان آرامش و آسایش میبخشید و همگان از او فرمان میبردند.
دوتا میشدندی برِ تخت او از آن بر شده فرّه و بخت او[11]
به رسم نماز[12] آمدندیش پیش از او برگرفتند آیین و کیش[13]
کیومرث، پسری داشت به نام «سیامک» که خردمند و زیبا و دلیر بود و دل و جان پدرش، از داشتن چنان فرزندی همیشه شادمان بود.زندگی کیومرث شادمانه و با آرامش سپری میشد.
نبودش به گیتی کسی دشمنا مگر در نهان ریمن آهرمنا[14]
اهریمن بداندیش که بر کیومرث رشک[15] میبرد، بر آن بود تا کیومرث را نابود کند و «خَزَروان» دیو، فرزند خود را به جای او به شاهی بنشاند. خزروان لشکری فراوان فراهم آورد و آهنگ نبرد با سیامک کرد؛ امّا خداوند، سروش فرشته زیبای پیامرسان خود را فرمان داد تا در سیمای زیبارویی پلنگینهپوش[16]به نزد سیامک فرستد و او را از بدسگالی[17]های اهریمن و خزروان آگاه سازد و سروش،
بگفتش به راز این سخن در به در[18] که دشمن چه سازد همی با پدر
دل سیامک از شنیدن این سخنان به جوش آمد و خشمناک شد و خود را برای نبرد با دشمن بداندیش، آماده ساخت. پس، از هر سو سپاه گِرد آورد و زرهی[19] از چرم پلنگ بر تن بپوشانید و با لشکری انبوه از دد و دام و دلاوران پلنگخو[20]، به نبرد با اهریمن و خزروان دیو شتافت و با آنان روبرو گشت:
سیامک بیامد برهنه تنا برآویخت با ریمن اهریمنا[21]
بزد چنگ، وارونه دیوِ سیاه دو تا اندر آورد بالای شاه[22]
فکند آن تنِ شاهزاده به خاک به چنگال، کردش کمرگاه، چاک
چون سیامک به دست خزروان دیو کشته شد، همه مردمان و دام و دد و پرندگان سوگوار و غمگین شدند و بر کیومرث گرد آمدند.
چو آگه شد از مرگ فرزند، شاه ز تیمار، گیتی بر او شد سیاه[23]
کیومرث و مردم، جامههای پیروزهرنگ سوگواران، پوشیدند و بر سیامک گریستند و سالی را در سوگ به سر بردند تا آنکه بار دیگر سروش به نزد کیومرث آمد و به او فرمان داد که سوگواری را رها کند و به کینخواهی فرزند بپردازد و زمین را از خزروان پلید، آن دیو بدکار بدآیین پاک سازد، و آیین سوگواری و کینجویی از این هنگام پدید آمد. پس کیومرث از خدای بزرگ یاری خواست و به آمادگی برای نبرد با خزروان بدکار پرداخت و فرزند سیامک را که «هوشنگ» نام داشت به نبرد با خزروان فرستاد تا کین پدر بستاند. هوشنگ در نبردی که با خزروان کرد بر خزروان دیو بد چهر بداندیش پیروز شد و او را بر زمین زد و کشت و پس از این پیروزی، کیومرث نیز درگذشت و هوشنگ به جای او بر تخت پادشاهی
[1]. مردم داستانهای پدران خویش را شفاهآ شنیده بودند و آن را پشت به پشت برای فرزندان خودتعریف میکردند و بخشهای آن را باز میگفتند که اوّلین پادشاه چه کسی بود که از دیگراننامآورتر و توانمندتر بود.
[3]. حیوانات وحشی.
[4]. حیوانات اهلی.
[5]. لطف الهی، مهر خداوندی که ایرانیان آن را «فرّ» یا «فرّه ایزدی» هم میخواندند.
[6]. همه در برابر کیومرث تعظیم میکردند و او را به خاطر بزرگی خداداده او ستایش میکردند.
[7]. تعظیم و بزرگداشت.
[8]. پیش او میرفتند و دینداری و دانش را از او یاد میگرفتند.
[9]. کیومرث جز شیطان حیلهگر که پنهانی با او دشمن بود، دشمنی نداشت.
[10]. حسد.
[11]. کسی که از پوست پلنگ لباس ساخته و پوشیده است.
[12]. بداندیشی.
[13]. فصل به فصل، بخش به بخش.
[14]. جامهای محکم از پوست یا فلز که در برابر تیر و شمشیر بدن را نگهداری میکرد.
[15]. دلاور و شجاع.
[16]. سیامک با تنی برهنه و بیپوشش و بدون زرهی محکم با اهریمن (: شیطان) حیلهگر و مکّار بهجنگ پرداخت.
[17]. اهریمن سیاهچهره، با چنگال سیامک را برگرفت و سرنگون کمر او را به خاک افکند و پهلوی اورا با چنگ خویش درید و او را کشت.
[18]. جهان از غم و اندوه مرگ فرزند پیش چشم کیومرث سیاه شد.
[19]. مردم داستانهای پدران خویش را شفاهآ شنیده بودند و آن را پشت به پشت برای فرزندان خودتعریف میکردند و بخشهای آن را باز میگفتند که اوّلین پادشاه چه کسی بود که از دیگراننامآورتر و توانمندتر بود.
[6]. معنی واژه کیومرث به معنی جان فانی و درگذشتنی است. (فرهنگ نامهای شاهنامه، دکترمنصور رستگار فسایی، ج 2¡ ص 835).
[7]. مردم داستانهای پدران خویش را شفاهآ شنیده بودند و آن را پشت به پشت برای فرزندان خودتعریف میکردند و بخشهای آن را باز میگفتند که اوّلین پادشاه چه کسی بود که از دیگراننامآورتر و توانمندتر بود.
[8]. لطف الهی، مهر خداوندی که ایرانیان آن را «فرّ» یا «فرّه ایزدی» هم میخواندند.
[9]. حیوانات وحشی.
[10]. حیوانات اهلی.
[11]. همه در برابر کیومرث تعظیم میکردند و او را به خاطر بزرگی خداداده او ستایش میکردند.
[12]. تعظیم و بزرگداشت.
[13]. پیش او میرفتند و دینداری و دانش را از او یاد میگرفتند.
[14]. کیومرث جز شیطان حیلهگر که پنهانی با او دشمن بود، دشمنی نداشت.
[15]. حسد.
[16]. کسی که از پوست پلنگ لباس ساخته و پوشیده است.
[17]. بداندیشی.
[18]. فصل به فصل، بخش به بخش.
[19]. جامهای محکم از پوست یا فلز که در برابر تیر و شمشیر بدن را نگهداری میکرد.
[20]. دلاور و شجاع.
[21]. سیامک با تنی برهنه و بیپوشش و بدون زرهی محکم با اهریمن (: شیطان) حیلهگر و مکّار بهجنگ پرداخت.
[22]. اهریمن سیاهچهره، با چنگال سیامک را برگرفت و سرنگون کمر او را به خاک افکند و پهلوی اورا با چنگ خویش درید و او را کشت.
[23]. جهان از غم و اندوه مرگ فرزند پیش چشم کیومرث سیاه شد.