قدسي شيرازي و حافظ
«قدسي» تخلص شاعرانه مرحوم ميزرا محمد، ابن مرحوم الحاج ميزرا سلطانعلي دارابي است كه از سادات رفيعالدرجات و از خواص شاگردان شيخ مفيد بود[1]، فرصتالدوله شيرازي كه همدرس و همسال قدسي بود و قدسي خواهر وي را به همسري خود، درآورده بود، درباره وي مينويسد:
«اسم شريفش ميرزا محمد ابن ميرزا فتحعلي، ابن ميرزا سلطان علي از سادات رفيعالدرجات حسينياند و ابا عن جد، فرمانروايي دارابجرد فارس را داشتهاند وجناب «قدسي» اصلاً از بلده مذكوره است. ولي مولد و موطن او دارالعلم شيراز است. الحال (1311 ه.ق) كه به تسويد اين كلمات نگارش ميرود، از عمرش بيست و پنج سال گذشته، از عهد صبا تا كنون، جاهد مناهج علم و صاعد معارج عمل است و از خواص شاگردان عالم عامل و نحرير فاضل، جناب شيخ مذكور است و در خدمت آن جناب از علوم ادبيه و كلام و حكمت و غير ذلك، بهرهها برده و كتابي در كلمات و كرامات آن استاد جليل و مولاي نبيل (شيخ مفيد) نوشته و آن را «حظائر القدس» نام نهاده، كتابي ديگر تصنيف نموده، مشتمل بر تفسير بفصل آيات و شرح بعض احاديث و مطالب ديگر از حكم و غيرها، مسمي به «فردوس الكمال»، علاوه كه چشم حقبيناش بر علوم روشنايي يافته، تأثير دست سحر آفرينش به خامه آشنايي گرفته، در نوشتن نستعليق، بر خطوط متقدمين، خط نسخ كشيده و از شيوهها، سبك ميرعماد حسني عليهالرحمه را اختيار نموده و طرز پسنديدهي او را كه به طول زمان از ميان رفته بود، پديدار ساخته و رواج داده است، بالجمله با اين كه سالها ربقه مودتش با اين فقير، مبرم بود در اين اوان به مصاهرت نيز خويشي افزود و اكثر اوقات، علومي را كه با هم از يك، مدرّس استفاده مينماييم ، به مذاكره ميپردازيم، در گفتن اشعار عربي و فارسي ، صاحب ذوق سليم و طبع مستقيم است ، از لآلي منظوم كه گاهگاه ، از افكار ابكار خويش به سلك اشارت و عبارت، مرتب ساخته، دفتري پرداخته از قصيده و مسمط و مثنوي و غزل و رباعي … اين غزل حكمتآميز به زبان پارسي (سره) ابداع نموده است:
كه بن بود يزدان به جز خويش داند در آن جا كه ره ني، كه ره ميرساند
خـرد آفرين را خـرد كـي بـرد پي كـه ديـدن بـه مهـر فـروزان تـوانـد
به رخشنده خور، هر كه بيننده تابد همـانـا كــه بينــايي او را نمــانـد
چو تابنده مهر است و خشنود يزدان كـه بـر آفـرينـش فـروزش رسـانـد
بـود جايـگه بـر ســـپهر بلنــدش هر آن كس كه از بند تن، جان رهانـد
خرد جو، خرد جو كه ز اين خاكدانت خـرد بـر بلنـد آســمان بـر نشــانـد
همـانا كه نيروي «قدسي» به دانش بداند هر آن كس كه اين چامه خواند[2]
شعاعالملك در تذكرهي شعاعيه سخن تازهاي دربارهي زندگي قدسي ندارد و تنها بر خوشنويسي او تأكيد گذارد:
«دعويش در خوشنويسي بيحد ، در نوشتن خط نستعليق دعوي ميري كند و از همگنان نكتهگيري، شيوهي خاص دارد كه بر خودش اختصاص ]دارد[ و كتاب ـ آثار عجم را به مركب چاپ ، او نوشته …»[3]
مرحوم شيخ مفيد، داور نيز كه قدسي شاگرد و مريد او بوده است ، كمال قدسي را در خط ميستايد و مينويسد:
«خط نستعليق را خوب مينويسد ، بلكه سرآمد اهل آن خط است و به صاحب مرآت الفصاحه (شيخ مفيد) انس زياد دارد.»[4]
مرحوم ديوان بيگي، در تذكره حديقهالشعرا، ضمن آن كه به برخي از خصوصيات شخصي و دوران جواني قدسي توجه ميكند، مينويسد:
«قدسي جوان ظاهرالصلاح آرامي است ، و به تحصيل نزد جناب شيخ مفيد اشتغال دارد از وضع بياناتش ميرسد كه سواي مراتب تعليم و تعلم، سمت اخلاص و مريدي هم دارد ، طبع هم دارد و اصرار در گفتن شعر و پيروي مضامين مينمايد، بلكه گاهي هم عرفانبافي ميكند، ليكن هم اول عمر است، هم در شيراز، انجمن شعرا منعقد نميشود كه تصحيح و تكميل كنند ، همين قدر است كه از روي طبع گفته ميشود تا حظ و بخت و اشتهار و اقبال چه كند.»[5]
نكته مهمي كه ديوان بيگي دربارهي قدسي بيان ميكند آن است كه «قدسي» در اين اواخر با اعيان سادات دشتكي شيراز كه حالا به فسايي مشهوراند هم مواصلت و مناسبتي به هم رسانيدهاند» و اين نكته نشان ميدهد كه قدسي بعداً با خواهر فرصتالدوله ازدواج كرده است كه به قول فرصت «در اين اوان به مصاهرت نيز خويشي افزوده است.»[6]
مرحوم ركنزاده آدميت در كتاب ارزشمند دانشمندان و سخنسرايان فارس مينويسد:
«قدسي را در اواخر عمر در گردن مرضي و در دست رعشهاي پيدا شد و بسيار تنگدست و درويش شد و با نهايت سختي و عسرت زندگي ميكرده، ولي مناعت طبع را از دست نداده بود و با نوشتن و فروختن قطعات به خط خود اعاشه ميكرده ، قدسي در سال 1321 شمسي در شيراز وفات يافت.»[7]
استاد حسن امداد دربارهي سال تولد، قدسي سخن ميگويد و مينويسد:
«به سال 1288 ه.ق در شيراز به دنيا آمد و در سال 1321 شمسي درگذشت و در غرب حافظيه رخ در نقاب خاك كشيد.»[8]
ماحصل آن چه از زندگي و احوال و آثار قدسي خواندهايم، آن است كه:
1ـ «قدسي»، تخلص شاعر است و او شاعري را از جواني آغاز كرده است واز هنگامي كه 25 سال داشته است به شاعري نامور بوده است، فرصت، داور، ديوانبيگي، شعاع و آدميت و ديگران به اين صفت ويژه او اشاره كرده و وي را در شعر فارسي و عربي استاد دانستهاند: «كتبه العبد المذنب المحتاج، ابن الحاج ميرزا سلطان علي، محمد الحسيني، متخلص بالقدسي»
فرصتالدوله، ضمن شرح احوال او در «آثار عجم» و «دريايكبير»، بسياري از اشعار او را ذكر كرده و نوشته است كه در «گفتن اشعار عربي وفارسي، صاحب ذوق سليم وطبع مستقيم است، لآلي منظومي كه گاهگاهي از افكار ابكار خويش به سلك اشارت و عبارت ساخته، دفتري پرداخته از قصيده و مثنوي و غزل و رباعي»[9] اما شعاع، ضمن ضبط چند بيت شعر از وي در بارهي شاعري قدسي مينويسد كه: «اين اشعار برگزيدهي گفتار اوست كه در نظر خودش بسيار نيكوست.»[10] و ديوانبيگي هم تقريبأ همچون شعاع ميانديشد و مينويسد: « طبع هم دارد و اصرار در گفتن شعر وپيروي مضامين مينمايد بل كه گاهي هم عرفانبافي ميكند ليكن هم اول عمر است وهم در شيراز انجمن شعرا منعقد نميشود كه تصحيح و تكميل كند.»[11]
شادروان علياصغر حكمت شيرازي در يادداشتهاي روز دوشنبه دهم جماديالاول سال 1332 هجري قمري برابر با 6 آوريل1914، از ملاقات خود با قدسي و ديدن مجموعه اشعار او ياد ميكند و مينويسد:
« به مسجد نو آمديم و در سايهي درختها نشستيم، ميرزايقدسي آمد، كتاب خطي داشت و ميگفت ديوان اشعار من است، قصيدهاي در عرفان و حقايق و معرفت نفس خواند كه مطلعش اين است كه:
آدمي را ز ازل تابه ابد مرحلهها است
در فنـا ثابت و سـاير سـوي اقليم بقاسـت
بسيار معاني متينه را انشاء نموده بود، از مشاراليه آن كتاب را خواستم كه ببينم ، وي ابا كرد و نداد…»[12
2ـ قدسي، خطاط است و به ويژه در خط نستعليق استاد و « بر خطوط متقدمين، خط نسخ كشيده و از شيوهها، سبك ميرعماد حسني را اختيار نموده و طرز پسنديدهي او را كه به طول زمان از ميان رفته بود، پديدار ساخته و رواج داده است و به قول داور (:شيخ مفيد) خط نستعليق را خوب مينويسد، بل كه سرآمد اهل آن خط است اگر چه برخي از همزمانانش چون شعاعالملكشيرازي به اين مهارت وي به گونهاي ديگر نگريستهاند كه: «دعويش در خوشنويسي بيحد است و در نوشتن خط نستعليق، دعوي ميري ميكند و از همگان نكتهگيري.»
قدسي، آثارالعجم فرصتالدوله را به مركب چاپ مينويسد و ديوان حافظ مشهور به قدسي، به خط اوست «بسا كه فقير جزوي را به مركب چاپ مينوشتم و پس از نوشتن بر غلط آن ،آگاه ميشدم يا آن كه نسخه تازهاي به دست ميآمد و كلمه يا بيتي مغاير با آن چه موجود بود، آشكار ميشد بر حاشيه، مينگاشتم زيرا كه اين همه تغيير و تبديل و حك و اصلاح، كمال عسرت داشت.»[13]
قدسي، در اين چاپ از ديوان حافظ، همه جا، خود را محرر وكاتب ديوان ميخواند كه متن و حواشي ديوان حافظ را در سال 1322 ه.ق تحرير كرده است.
به قول مرحوم ركنزاده آدميت، در اواخر عمر با وجود رعشهي دست و ناراحتي گردن، با نوشتن و فروختن به خط خود، اعاشه ميكرد و مناعت را از دست نميداد.
3ـ قدسي تصحيح و تنميق كنندهي ديوان حافظ است و به قول خودش، آن را از سال 1314 ه.ق آغاز و به سال 1322 به پايان ميرساند:
«خداي متعال ميداند كه در اين سنوات چه شبها را به روز آوردم كه در فكر تدقيق و توفيق اين ديوان خجسته بنيان بودم و چه روزها را شام كردم، راه انجمنها پيمودم و به مشورت ادبا و شعرا، گرهي از اين كارگشودم و هشت سال است كه در اين كارم، گاه تصحيح نموده و گاه، مينگارم»[14]
وي تصحيح ديوان حافظ را در روز جمعه سوم ربيعالثاني سال 1322 به پايان ميرساند، اما در هشت سالي كه صرف تصحيح اين ديوان ميكند ميكوشد تا با امانت و حوصله و دقت محققانه در حد فهم خود و دانشهاي زمان وي اين كار را انجام دهد و براي اين كار:
اولاً: كاملا با همان مشكلات و مسائلي روبهروست كه امروزه نيز هر مصحح ديوان حافظ در روزگار ما با آن مواجه شده است و دچار حيرت و سرگرداني و حتي يأس شده است!
«ياللعجب! چون شروع به نوشتن كردم از نسخهاي كه در او گمان صحت بود، در صفحه اول چند غلط بود، پنج شش ورق را نگاه كردم، آه از دل بر آوردم كه اگر تا آخر چنين باشد، كارزار است ودرست نمودن به راستي دشوار، افسوس كه تمام كتاب چنين بود بلكه تمام كتابها چنين»[15]
ثانياً: در آن روزگار نسخههاي خطي فراواني در شيراز است كه قدسي آنها را گرد ميآورد و به مقايسه آنها ميپردازد اما ميبيند كه كفاف نميدهد و گرهي از كار نميگشايد، زيرا بسيار مغشوش است:
« دامن همت بر ميان زدم و از پي جمع دواوين (حافظ) قديمه بر آمدم، زياده از پنجاه مجلد كه به عاريه و ابتياع فراهم آمد، باز ـ اگر حمل بر مبالغه ننمايند ـ كفاف نميداد، نه چنان اين كتاب نفيس (ديوانهاي حافظ) مغشوش گشته بود كه بدين اسباب، خالص آيد.»[16]
ثالثاً: قدسي بر آن ميشود تا نسخهاي را به عنوان، نسخه اصلي براي مقايسه با نسخ ديگر انتخاب كند:
«كتابي كه قطع آن بزرگ است و خطش دو دانگ و به امر سلطان عادل باذل، كريم خان زند نوشته شده و رقم نگارندهاش «محمد عليالحسيني» است و بر بقعهي خواجه عليهالرحمه موقوف است، اگر چه از نسخههاي ديگر بسيار ممتاز است و در اين روزگار متطاول، غالباً بدان مكان ميرفتم و از آن درتصحيح بهرهي ميگرفتم و ليكن، آن هم اغلاط بسيار دارد، تاريخ تحريرش 1191است.»[17]
اما اندكي بعد نسخهاي قديميتر به خط خوش پيدا ميكند كه به سال 970 هجري تحرير شده است ولي بعضي از اوراق آن از بين رفته و جزيي از اواخر آن نابود شده است و چندان باري از دوش مصحح برنميدارد و در چند ورق اول «… تفضيلي شكايتآميز از كتاب بيتميز و ويران گشتن اساسي اين ديوان ذكر نموده و مينگارد كه سلطان فريدونحسين بهادرخان فرمود كه دواوين متعدده و مجلدات كثيره از ديوان لطايف بيان (حافظ) جمع آورند وخود به نفس نفيس با جمعي كثير از فضلاي انيس و ندماي جليس به جمع و تصحيح اين كتاب مستطاب مبادرت فرمودند، چنان چه بسياري از غزلهاي دلفريب جانبخش كه به واسطهي كاهلي و تصرف كُتّاب از صفحهي روزگار مهجور و نامشهور مانده بود، سلك ربط و تنقيح آن بر وجهي دست داد كه فيالحقيقه اكنون رشك نگارخانهي چين و غيرت فردوس برين است.»[18]
قدسي اين نسخه را هم با نسخههاي قبلي ميسنجد و مينويسد كه:
«از غرايب اين كه آن چه را فقير در سالهاي قبلي تصحيح نموده بود، اكثر با اين كتاب (نسخه) موافق افتاد، اما دريغ كه اين كتاب نيز بعضي از اوراقش به جهت اندراس از ميان رفته و به ويژه جزوي چند از اواخر آن به كلي نابود است، چندان باري از دوشم بر نداشت …»[19]
رابعاً: قدسي ميكوشد تا در تصحيح و تنسيق ديوان حافظ، نهايت امانت را به كار برد و در اين راه با مشكلات عظيمي روبهروست كه خود به يكايك آنها اشارت دارد:
«مخفي نيست كه در غزليات خواجه عليهالرحمه، بسا كه قوافي مكرر است و اين ميتواند بود كه يك قافيه را در دو(بيت) شعر يا بيشتر آورده كه يكي را ( بعداً) انتخاب و اختيار فرمايد ( اما) همين طور كه در مسوده بوده، جامع نيز جمع و استكتاب نموده، اين وجهي است و وجوه ديگر نيز دارد.»[20]
خامساً: قدسي ناگزير بوده است كه گاهي صورتهاي بهتر و برتري را كه در نسخههاي مختلف ميديده است، جايگزين دستنوشتههاي قبلي خود سازد و به همين دليل در ترجيح نسخهاي بر نسخهاي ديگر، بر اساس ذوق يا استدلال و منطق اديبانهي خود، صورتي را برميگزيند و در متن يا حاشيه ضبط ميكرده است:
«بسا كه فقير، جزوي را به مركب چاپ مينوشتم و پس از نوشتن، بر غلط آن آگاه ميشدم يا آن كه نسخهي تازهاي به دست ميآمد و كلمه يا بيتي، مغاير با آن چه موجود بود آشكارميشد، بر حاشيه مينگاشتم زيرا كه اين همه تغيير و تبديل و حك و اصلاح، كمال عسرت داشت و بعضي اوقات مغاير را به عمد، بر حاشيه نوشتهام تا بدانندكه اصل آن چه بوده يا آن كه آن چه در متن است بهتر بوده و حاشيه را محض آگاهي بر مغايرت نسخهها، ثبت نمودهام. به هر صورت بيتي و مصرعي و كلمهيي، بلكه نقطهيي، زياد و كم نكردهام مگر آن چه در نسخه ديدهام.»[21]
4ـ قدسي علاوه بر تحرير و تصحيح و تنسيق ديوان حافظ، كوشيده است تا با افزودن توضيحات و حواشي مفيد، اين چاپ ديوان حافظ را براي خوانندگان، پر فايدهتر سازد و براي اين كار دو نوع توضيح را در حاشيهي و هامش كتاب درج كرده است:
الف. توضيحات متن شناسنامه مثلاً: «بادهپيما»: در بعضي از نسخ «باد پيما» بدون «ها» نوشته شده (ص46) يا «اين بيت در چند نسخه كه بعد ملاحظه شد نبود و به جاي آن در بعضي از نسخههاي اين شعر است:
بس كه در خاك درش نالهكنان ديد مرا گفت بـردار سـر عجز ز خـاك درهـا
و اين بهتر است از جهت عدم تكرار قافيه» (ص 48)
ب. توضيحاتي مبني بر معني لغات، توضيح اسامي يا شرح يك بيت مانند:
«بربط»: به فتح دو باء، سازي است شبيه طنبور و بعضي نوشتهاندكه آن معرب «بربت» است يعني سينهي بط كه مرغابي است …( غزل 167)
«جام جهان نما»: در اصل عبارت است از جام كيخسرو كه احوال خير و شر عالم از آن معلوم ميشده …( غزل168)
ناگفته نماند كه توضيحات ارايه شده در حواشي جز معدودي كه فاقد نام نويسنده است، به وسيله داور، قدسي و فرصتالدوله نگاشته شده است كه بيشترين اين توضيحات را مرحوم شيخ مفيد، داور، نگاشته است و به نظر ميرسد كه قدسي،آنها را از تأليفي كه شيخ در شرح ديوان حافظ داشته و متأسفانه امروزه از آن اطلاعي در دست نيست، برداشته است؛ آن چنان كه قدسي در ذيل خود بر ديوان حافظ مينگارد:
«كه بسياري از حواشي، مختصري است از كتابي كه علامه زمان و نحرير دوران، مولانا الرشيدالشيخ مفيد المتخلص به داور در شرح ديوان خواجه عليهالرحمه نگاشتهاند …»[22]
به عنوان نمونه در صد غزل نخست ديوان حافظ،190 توضيح مربوط به داور و 22 توضيح مربوط به خود قدسي است و از فرصتالدوله نيز در كل ديوان بيش از 20 توضيح آمده است.
5- چاپ قدسي از ديوان حافظ:
اولين بار ديوان حافظ به سال 1169ش برابر 1206 ق و 1791ه.قمري در كلكته به دستور مستر جانس انگليسي با تصحيح ابوطالب تبريزي به چاپ رسيد و پس از آن چاپهاي معروف حكيم پسر وصال، اولياء سميع به زيور طبع آراسته شد و تا آن جا كه ميدانيم پيش از چاپ قدسي 48 چاپ مختلف تاريخدار از ديوان حافظ به انجام رسيده بود.[23]
خستين چاپ ديوان حافظ قدسي در سال 1276 ش برابر با 1314 ق، يعني 107 سال پس از چاپ جانس به قطع رقعي و در 496 صفحه در بمبئي و به چاپ قدسي معروف شد و به شهرت و احترام و اعتبار خاصي در جامعه ادبي، دست يافت آن چنان كه تا قبل از چاپ قزويني ـ غني يكي از متداولترين و مشهورترين چاپهاي ديوان حافظ به شمار ميآمد و بارها در هند و ايران به چاپ رسيد مهمترين چاپهاي تاريخدار بعدي ديوان حافظ قدسي در سال 1322 (: 1283 شمسي) در 499 ص در مطبع ناصري بمبئي، در سال1323 در قطع خشتي در هند و در سال 1353 به وسيلهي انتشارات ابنسينا در تهران با مقدمه شادروان علياصغر حكمتشيرازي و يك بار در شيراز به وسيله اتحاديه مطبوعاتي فارس در 496 به طبع رسيد كه عنوان روي جلد كتاب چنين بود: «كليات ديوان حافظ شيرازي به تصحيح و تحشيه دوازده نفر از دانشمندان و شعراي مشهور با ترجمه لغات مشكله، كاملترين و صحيحترين نسخه معروف به حافظ قدسي.» ( كه معلوم نيست مستند تصحيح و تحشيه دوازده نفر از دانشمندان و شعراي مشهور چيست).
در سال 1364 انتشارات اسكندري تهران اين نسخه را در 512 صفحه به قطع وزيري انتشار داد و در همان سال اين نسخه از ديوان حافظ «با شرح ابيات و توضيح لغات، بر اساس نسخه قدسي» با مقدمه و تحقيق عزيزالله كاسب در تهران به وسيله انتشارات رشيدي در 716 صفحه به زيور طبع آراسته گشت.
آخرين چاپ ديوان حافظ قدسي به تصحيح آقايان دكتر حسنذوالفقاري و ابوالفضل عليمحمدي در تابستان 1381در 828 صفحه به وسيله نشر چشمه در تهران به انجام رسيده است كه در اين نسخه، حافظ چاپ قدسي با چهار نسخه چاپي معتبر يعني چاپهاي قزويني ـ غني ـ خانلري، سايه و سليم نيساري مقابله شده است و كشفالابيات و فرهنگ لغات به آن افزوده گرديده است، متن قدسي حروفچيني شده و ديگر به خط قدسي نيست و متأسفاته ذيل قدسي كه در صفحات 483 تا487 چاپ اتحاديه مطبوعاتي فارس آمده است و قدسي در آن داستان نگارش و تصحيح اين چاپ را در آن جا آورده است، ندارد و در برابر بعضي از رباعياتي كه در چاپ قدسي نيامده و در سه نسخه ديگر ضبط شده به متن اضافه شده است بدين ترتيب اين چاپ كه از جامعيت و تازگيهاي چندي برخوردار است، ديوان چاپ قدسي را امروزي كرده است و براي خوانندگان روزگار ما خواندنيتر ساخته است و داراي فوايد علمي و ادبي و متنشناسانه فراوان است.
اما اين چاپ ديوان حافظ قدسي، عليرغم زحمات طاقتفرسا و تلاشهايي كه كوشندگان ارجمند آن نشان دادهاند، داراي اين مشكل است كه در اساس داراي اعتبار علمي و تحقيقي نيست و مقايسه چاپ قدسي با چاپهاي قزويني ـ غني، خانلري، سايه و سليم نيساري، تنها ميتواند نقايص و ضعفهاي چاپ ديوان حافظ قدسي را بر ملا سازد زيرا:
1ـ چاپ قدسي هم چنان كه ميدانيم و قبلاً اشاره كردهايم مبتني بر نسخ خطي اقدم و اصح شناخته شده نيست و قديمترين نسخه مورد استناد و تاريخدار آن مربوط به قرن دهم يعني سال 970 هجري است، حال آن كه در چاپ قزويني، نسخي كه به عصرحافظ بسيار نزديك هستند و در قرن نهم كتابت شدهاند، مورد استفاده قرار گرفته است و فيالمثل نسخهي خطي مرحوم سيد عبدالرحيم خلخالي در سنهي 827 نگاشته شده است كه فقط سي و پنج سال بعد از وفات حافظ كتابت شده است و عليرغم اين كه قدسي به 50 نسخه خطي مختلف مورد مقايسه اشاره ميكند، كيفيت هيچيك از نسخهها و مباني گزينش خود را روشن نميسازد و طبعاً به اين نتيجه ميرسيم كه گزينشهاي قدسي ذوقي، اجتهادي و شخصي است و در هيچ جا موارد جزيي و كلي اختلافات نسخ دقيقاً نشان داده نميشود.
2ـ تعداد غزلهاي چاپ قدسي 600 غزل است كه در مقايسه با معتبرترين چاپهاي ديوان حافظ، حدود 105 غزل اضافه دارد. بدين معني كه در چاپ قرويني 495 غزل، چاپ خانلري با 486 غزل چاپ سايه با 484 غزل و چاپ نيساري 476 غزل دارد و اين 105 غزل اضافي، نشان ميدهد كه قدسي يا نويسندگان نسخههاي مورد مراجعه او، با گشادهدستي بسياري از غزلهاي يازده شاعر معروف و بسياري از غزليات شاعران ديگر را بر متن اصلي افزودهاند و غزلهايي از نزاري قهستاني (غزل14 و 8)، حافظ شانهتراش (غزل 16)، سلمان ساوجي ( غزل 22)، ملك جهان خاتون (غزل 75 )، عبدالمجيد (غزل 130)، سلمان (غزل239)، جلالعضد (غزل252)، بهاءالدين زنگاني( غزل 298)، اوحدي مراغهاي (غزل300)، ابنحسام خوسفي(غزل 365)، اميرخسرو دهلوي (545)
3- در بخشهاي غيرغزل تركيببندها، ترجيعبندها، قصيدهها، مخمس، مثنويها، ساقينامهها، قطعههايي كه آمده است كه در نسخ معتبر يكسان نيست.
[1] فرصتالدوله شيرازي، تذكرهي دارالعلم، به تصحيح دكتر منصور رستگار فسايي، انتشارات دانشگاه شيراز، 1375، ص 270.
[2] همان جا، ص 271.
[3] تذكره شعاعيه، به تصحيح دكتر محمود طاووسي، بنياد فارسشناسي، 1380، ص 422.
[4] تذكره مرآة الفصاحه، شيخ مفيد، «داور»، تصحيح دكتر محمود طاووسي، انتشارات نويد، 1371، ص 500.
[5] سيد احمد ديوان بيگ شيرازي، حديقهالشعرا، به تصحيح شادوران دكتر عبدالحسين نوايي، جلد دوم، 1365، صص 1424 و 1425.
[6] همان جا، 1424.
[7] آثار عجم، جلد اول، انتشارات اميركبير، ص 122،
[10] تذكره شعاعيه، ص 422.
[11] حديقه الشعرا، ص 1425.
[12] علياصغر حكمت شيرازي، رهآموز حكمت، به تصحيح دكتر دبير سياقي، حديث امروز، قزوين، 1383، ص146.
[13] ديوان حافظ به خط قدسي، از انتشارات اتحاديه مطبوعاتي فارس، شيراز، ص 486.
[14] ديوان حافظ به خط قدسي، ص 483.
[15] همان جا.
[16] همان جا.
17] همان جا، ص 483.
[18] همان جا، ص 484.
[19] همان جا، 485.
[20] همان جا، ص 485.
[21] همان جا، ص 486.
[22] همان جا، ص 486.
[3] مهرداد نيكنام ، كتابشناسي حافظ، انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1367، صص 1 تا 7