یاد روز سعدی بر دوستداران این شاعر بزرگ خجسته باد
علی اصغر خان حکمت شیرازی و بنای آرامگاه و مجسمۀ سعدی
دکتر منصور رستگار فسایی
علی اصغر خان حکمت شیرازی و بنای آرامگاه و مجسمۀ سعدی
در هنگام وزارت فرهنگ حکمت، بسیاری از ساختمانهای فرهنگی و بعضی از آرامگاههای مشاهیر بنا شد و تعمیرات بسیاری از آثار باستانی انجام گرفت، اما حکمت بنای آرامگاه سعدی را در هنگامی به انجام رسانید که بیش از ده سال
بود از وزارت برکنار شده و در سمت ریاست انجمن آثار ملی و دبیر کل یونسکو در ایران انجام وظیفه میکرد.
تا سال 1327، آرامگاه سعدی عبارت بود از یک ساختمان ساده و دو طبقه آجری، مرکب از چند اطاق، در طبقۀ زیرین
تا سال 1327، آرامگاه سعدی عبارت بود از یک ساختمان ساده و دو طبقه آجری، مرکب از چند اطاق، در طبقۀ زیرین
که یک متر از سطح فضا بلندتر بود. در همین مکانی که اکنون سنگ مزار سعدی قرار دارد، اتاقی بود و دور سنگ قبر، محفظۀ آهنی نصب شده بود. این بنا، به هیچ وجه شایستگی مقام شامخ سعدی، این استاد عالیقدر سخن را نداشت، بنابراین به پیشنهاد انجمن آثار ملی فارس که مرحوم علی سامی 36 سال متوالی افتخار عضویت و دبیری آن را داشت و مساعی انجمن آثار ملی ایران، مخصوصاَ کوششها و علاقهمندی خالصانه و مخلصانۀ شادروان علیاصغر حکمت شیرازی، ساختمان جدید آرامگاه سعدی به دست مهندسین ایرانی و کارگران شیرازی ساخته شد و در اردیبهشت ماه سال 1331 پایان پذیرفت، مساحت تمام محوﻃﮥ آرامگاه سعدی بیشاز هشتهزار متر است و قسمتهای زیربنا 261 متر مربع و بقیه را باغ آرامگاه تشکیل میدهد...».1
حکمت پساز بنای آرامگاه حافظ، پیوسته درپی آن بود که برای آرامگاه شیخ سعدی نیز اقدام کند. او دریادداشتهای روز 15/1/1324 خود مینویسد:«... عمارت بقعۀ سعدیه بنایی است که کریمخان زند برپا کرده و اخیراً یعنی در سال 1304 آقای ابراهیم قوامالملک بر آن تجدید دیواری نموده و اشجار کاجی جدید، کاشته و فضایی حاصل کرده است و خیلی خراب و کثیف است، اگر خداوند توفیق دهد و بر آن بنایی یادگاری ساخته گردد، کمال توفیق است. هوای تنگ سعدی خیلی گرم است و به واسطۀ کثافت و گرما، مگس بسیار دارد...».2
بالاخره در سال 1327 حکمت برنامۀ خود را برای ایجاد آرامگاهی نوبنیاد برای سعدی عملی میسازد و در خاطرات خود مینویسد:«... برای ساختمان سعدی تلگرافی به حاجی محمد نمازی کردند به واشنگتن که کمکی به بنای سعدی بنماید»3 و در جایی دیگر مینویسد: «... از حافظیه به مقبرﮤ سعدی رفتیم که بسیار جای کثیف و خرابه و نابهنجاری است».4 حکمت در روز سوم فروردین در شیراز جلسۀ انجمن آثار ملی ایران را تشکیل میدهد... مذاکره در جلسه عصر روز شنبه صورت گرفت که برای شروع ساختمان آرامگاه سعدی بنا شد جلسۀ تشریفاتی فراهم شود و کلنگ شروع بنا را بزنند. برنامۀ مجلس تهیه شد و رقعۀ دعوت نیز تهیه گردید و تلگرافی نیز به جناب آقای مستشارالدوله صادق رییس انجمن، مخابره و تفصیل اطلاع داده شد.
صبح روز شنبه 7/1/1327 بنا بر خاطرات حکمت:«... آقای حسین فصیحی متخلص به شیفته، خلفالصدق مرحوم شوریده فصیحالملک به دیدن من آمد، عضو انجمن آثار ملی فارس است و اینک که میخواهند عمارت سعدیه را تجدید کنند، بسیار نگران است که مقبرۀ والد او که در جوار سعدی مدفون است، از میان برود، به او اطمینان دادم که چنین امری واقع نخواهد شد، برحسب پیشنهاد اینجانب، در برنامه تشریفات امروز برای او قرائت قطعه منظومی به مناسبت اقدام به ساختن آرامگاه برای شیخ سعدی منظور شده بود و فصیحی قطعهای ساخته بود».5
جالب این است که حکمت تا آن روز برای تهیۀ نقشۀ آرامگاه سعدی هم اقدام کردهبود: «... مسیو گدار، رییس کل باستانشناسی که برای نقشۀ ساختمان سعدیه آمده است، دیشب وارد شده و امروز ناهار را با من صرف نمود، ورود او بسیار به موقع و محلّ حاجت است، عصر دو و نیم «بعداز ظهر» به بقعۀ سعدیه رفتیم، اعضای انجمن آثار ملی فارس نیز بودند، مجلس پذیرایی فراهم بود، جماعت کثیری از نخبۀ وجوه و محترمین و تجّار و روسای ادارات و فرهنگیان، به دعوت آمده بودند، ابتدا من چند کلمه در خیرمقدم و تشکر سخن گفتم... مردم فارس حقیقتاً از این اقدام خشنود هستند و پساز زدن کلنگ، مجلس خاتمه پذیرفت و انجمن آثار ملی شعبۀ فارس با حضور اینجانب و مسیو گدار مقارن ساعت 6 در استانداری تشکیل و تا ساعت 5/8 مشغول مذاکره بودیم... امید است اکنون که شروع به عمل میشود، به طور آراسته و پسندیده و با اطمینانخاطر اقدام گردد...».6
بخشی از قطعۀ فصیحی (شیفته) که در مراسم کلنگ زنی آغاز ساخت آرامگاه سعدی قرائت شد، به شرح زیر است:
از این که بقعۀ سعدی ز نو شود آباد
همین نه من که جهانی است ز این بشارت شا
کهن شد آری اساسی که بود بانی آن
کریمخان که خدایش همی بیامرزاد7
بنای سخته و پردختهای کنون باید
به پای کردن بر گور آن بزرگ استاد
زمانه کار چنین را به دست انجمنی
که بر حفاظت آثار ملزمند، نها
امید سعدیه هم همچو حافظیه شود
ز یمن همّت حکمت، علیاصغر راد
به خاصه آنکه چو گردد ممد عطیۀ شاه
ز کار بسته تواند هزار عقده گشاد
هر آنکه خیری از او بر وجود خلق رسد
خدای در دو جهانش جزای خیر دهاد
مناسب است همینجا ز گفت سعدی خواند
دو بیت را که در آن داده داد دانش و داد
جهان نماند و خرّم روان آدمیئی
که باز ماند از او در جهان به نیکی یاد
نداشت چشم بصیرت که گِرد کرد و نخورد
ببرد گوی سعادت که صرف کرد و بداد
بنای ختم سخن هم به گفت سعدی به
که آفرین خدا، بر روان سعدی باد
حکمت پساز زدن کلنگ بنای آرامگاه سعدی در روز شنبه 19/9/1328 دوبار به شیراز آمد و به قول خودش: «... امروز عازم مسافرت شیراز هستم. همراهان عبارتند از: آقای مستشارالدوله صادق رییس انجمن آثار ملی، اللهیار صالح عضو هیأت مدیرۀ انجمن آثار ملی، مهندس علی صادقی، مهندس ساختمان آرامگاه سعدی و دکتر امیر اسفندیاری. به شیراز میرویم تا ساختمان آرامگاه سعدی را که به خرج انجمن ساخته میشود، معاینه نماییم. (حکمت در این هنگام رییس هیأت مدیرۀ انجمن آثار ملی بود)... ساختمان سعدیه را ( در روز 21/9/1328) معاینه کردیم... ساختمان پیشرفت بسیار کردهو فقط سقف گنبد بزرگ باقی مانده والّا سفتکاری به کلّی پایان یافته و بسیار مجلّل و زیبا شده است...». حکمت در روز 23/9/1328 در استانداری فارس در باب ساختمان سعدی صحبتهایی میکند8 و در اریبهشت سال 1330، بار دیگر برای مشاهدۀ ساختمان آرامگاه سعدی به شیراز میآید و رضایت و شادی خود را از دیدن حاصل زحماتش در بنای آرامگاه سعدی چنین بیان میدارد: «... عصر به تماشای آرامگاه رفتم. بحمدالله که ساختمان آن به پایان رسیده و تزیینات آن، خاتمه یافته و زحمت دو ساله به آخر رسیده است، خدا را بر این نعمت شکر کردم، ساعتی در فضا نشسته و تماشای منظرۀ عمارت را مینمودم و بر این توفیق که خداوند عنایت فرمود، زبان دل و جان، متشکر و سپاسگزار بودم».9
بالاخره روز افتتاح آرامگاه نزدیک میشود و حکمت لحظه به لحظه خاطرات خود را با هیجانات، شادیها و نگرانیهایش، ثبت میکند و نشان میدهد که مردی باسابقه و تجربه و شأن و حکمت، چگونه روز و شب خویش را وقف آرامگاه سعدی میکند. حکمت بار دیگر در 1/2/1331 به شیراز میرسد در این سفر شادروان دکتر لطفعلی صورتگر با اوست: «صبح روز 2/2/1331 به آرامگاه سعدی رفتم ، معادل 250 جلد کتابهای مختلف برای هدیه به کتابخانۀ آرامگاه سعدی همراه داشتم. آنروز به آرامگاه بردم و آقای [دکتر علی محمد مژده] به اتفاق یک نفر از اعضای معارف، مشغول ثبت و نگهداری شدند، تا قبلاز ظهر در آرامگاه بودیم، متأسفانه در نگاهداری و درختکاری و گلکاری دقت نشده است».10
«صبح روز سوم اردیبهشت کمیسیونی داشتیم، برنامههای پذیرایی روز و شب سعدی را که به افتخار افتتاح آرامگاه او، روز پنجشنبۀ آینده تشکیل خواهد شد، مطرح کردیم...».11 «روز 4/2/1331 اعضای انجمن آمدند و سخن از برنامههای روز افتتاح میرفت. در مراجعت سری به سعدیه زدم، پاسبان و مستحفظ نیامده بود و انتظامی نداشت، با تلفن به رییس شهربانی و رییس قشون تأکید کردم... ساعت چهار [بعداز ظهر روز 5/2/1331] به اتفاق سپهبد آقاولی و جهانبانی به سعدیه رفتیم و ترتیب امر و پذیرایی را آقای مهدوی داده بود، مبلغ یکهزار تومان وجه به او دادهبودم».12 «روز 6/5/1331 عصر به آرامگاه سعدی رفتم، معلوم شد وزیر بینظیر معارف ( دکتر حسابی) از تهران آمده و رییس معارف و اجزای فرهنگ به حکم وظیفه به استقبال او رفتهاند و در نتیجه کارها معطل مانده، اینگونه وزراء عسل که نمیدهند، نیش هم میزنند».13 «...صبح 7/2/1331،به آرامگاه سعدیه رفتم و به فرش و سایر تزیینات و سایر امور رسیدگی کردم، دکتر حسابی وزیر فرهنگ دیشب آمده است و متوسل به استاندار شده بود که به او اجازۀ صحبت بدهند. او نیز از اینجانب خواهش میکرد، البته مانعی نداشت، هرچند از قدیم گفتهاند: مرد آن است که لب ببندد و بازو بگشاید...».14 «روز 8/2/1331،... بعداز ظهر به سعدیه رفتم. رفقای آثار ملی نیز آمده بودند. مهندسین نیز آمده، کارها هم رو به انتظام است، ولی رییس فرهنگ از بیپولی مینالد و آمدن وزیر فرهنگ هم باری به دوش او شده است».15
روز پنجشبه 11/2/1331 شمسی برای حکمت بسیار جالب است: «... امروز به نام سعدی و یاد سعدی هستیم از اینرو آن را « روز سعدی» مینامیم و میخواستیم امشب را هم « شب سعدی» داشتهباشیم... ولی متأسفانه بر اثر جهالت دکتر حسابی وزیر فرهنگ آن مجلس منغّص شد... سه بعداز ظهر، برای انجام مراسم افتتاح آرامگاه سعدی به آنجا رفتم، مدعوین به تدریج میآمدند و جمع کثیری از وجوه و معاریف شیراز و واردین محترم تهران دعوت شدهبودند، هوا مساعد و آفتاب درخشان بود... اعلیحضرت پیاده شده، از میان صفوف مدعوین گذشته، در جلو پلکان آرامگاه، ایستادند، این حقیر به عنوان رییس هیأت مدیرۀ انجمن آثار ملی، گزارش مفصّلی ایراد کرده و توضیحات مفصل در باب ساختمان و غیره داد و اعلیحضرت نطقی ایراد کردند و با مقراض طلا، نوار ابریشمی سهرنگ را بریده و آرامگاه افتتاح گردید، بعداز آن به درون آرامگاه رفته، آنجا تاج گلی نثار مقبرۀ شیخ نمودند، بعداز آن، از این حقیر توضیحات مختلف خواستند، در باب عبارت تاریخچه که بر روی سنگ،کتیبه شده گفتند این عبارت را شما نوشتهاید؟ به سبک سعدی است. بعد دکتر صورتگر و صادق سرمد قصایدی که انشا کرده بودند قرائت کردند، قصیدۀ صورتگر بسیار موقع قبول یافت و مورد تحسین قرار گرفت».16 بخشی از شعر صورتگر چنین است:
صبح کاین چادر نیلی ز فلک برگیرند
سیهی را اثر از صفحۀ خاور گیرند...
هنری مردم دانا چو به بستان آیند
مجلس انس بهآیینتر و بهتر گیرند...
نغمۀ باربد از پنچۀ مطرب خواهند
غزل سعدی از نای نواگر گیرند
خسرو ملک سخن آنکه زبانش را خلق
تالی تیغ شرارافکن حیدر گیرند
بهر ثبت سخنش نادرهگویان جهان
همه چون مکتبیان خامه و دفتر گیرند...
سعدیا راستی ار کاخ نوت باید ساخت
حکمت پساز زدن کلنگ بنای آرامگاه سعدی در روز شنبه 19/9/1328 دوبار به شیراز آمد و به قول خودش: «... امروز عازم مسافرت شیراز هستم. همراهان عبارتند از: آقای مستشارالدوله صادق رییس انجمن آثار ملی، اللهیار صالح عضو هیأت مدیرۀ انجمن آثار ملی، مهندس علی صادقی، مهندس ساختمان آرامگاه سعدی و دکتر امیر اسفندیاری. به شیراز میرویم تا ساختمان آرامگاه سعدی را که به خرج انجمن ساخته میشود، معاینه نماییم. (حکمت در این هنگام رییس هیأت مدیرۀ انجمن آثار ملی بود)... ساختمان سعدیه را ( در روز 21/9/1328) معاینه کردیم... ساختمان پیشرفت بسیار کردهو فقط سقف گنبد بزرگ باقی مانده والّا سفتکاری به کلّی پایان یافته و بسیار مجلّل و زیبا شده است...». حکمت در روز 23/9/1328 در استانداری فارس در باب ساختمان سعدی صحبتهایی میکند8 و در اریبهشت سال 1330، بار دیگر برای مشاهدۀ ساختمان آرامگاه سعدی به شیراز میآید و رضایت و شادی خود را از دیدن حاصل زحماتش در بنای آرامگاه سعدی چنین بیان میدارد: «... عصر به تماشای آرامگاه رفتم. بحمدالله که ساختمان آن به پایان رسیده و تزیینات آن، خاتمه یافته و زحمت دو ساله به آخر رسیده است، خدا را بر این نعمت شکر کردم، ساعتی در فضا نشسته و تماشای منظرۀ عمارت را مینمودم و بر این توفیق که خداوند عنایت فرمود، زبان دل و جان، متشکر و سپاسگزار بودم».9
بالاخره روز افتتاح آرامگاه نزدیک میشود و حکمت لحظه به لحظه خاطرات خود را با هیجانات، شادیها و نگرانیهایش، ثبت میکند و نشان میدهد که مردی باسابقه و تجربه و شأن و حکمت، چگونه روز و شب خویش را وقف آرامگاه سعدی میکند. حکمت بار دیگر در 1/2/1331 به شیراز میرسد در این سفر شادروان دکتر لطفعلی صورتگر با اوست: «صبح روز 2/2/1331 به آرامگاه سعدی رفتم ، معادل 250 جلد کتابهای مختلف برای هدیه به کتابخانۀ آرامگاه سعدی همراه داشتم. آنروز به آرامگاه بردم و آقای [دکتر علی محمد مژده] به اتفاق یک نفر از اعضای معارف، مشغول ثبت و نگهداری شدند، تا قبلاز ظهر در آرامگاه بودیم، متأسفانه در نگاهداری و درختکاری و گلکاری دقت نشده است».10
«صبح روز سوم اردیبهشت کمیسیونی داشتیم، برنامههای پذیرایی روز و شب سعدی را که به افتخار افتتاح آرامگاه او، روز پنجشنبۀ آینده تشکیل خواهد شد، مطرح کردیم...».11 «روز 4/2/1331 اعضای انجمن آمدند و سخن از برنامههای روز افتتاح میرفت. در مراجعت سری به سعدیه زدم، پاسبان و مستحفظ نیامده بود و انتظامی نداشت، با تلفن به رییس شهربانی و رییس قشون تأکید کردم... ساعت چهار [بعداز ظهر روز 5/2/1331] به اتفاق سپهبد آقاولی و جهانبانی به سعدیه رفتیم و ترتیب امر و پذیرایی را آقای مهدوی داده بود، مبلغ یکهزار تومان وجه به او دادهبودم».12 «روز 6/5/1331 عصر به آرامگاه سعدی رفتم، معلوم شد وزیر بینظیر معارف ( دکتر حسابی) از تهران آمده و رییس معارف و اجزای فرهنگ به حکم وظیفه به استقبال او رفتهاند و در نتیجه کارها معطل مانده، اینگونه وزراء عسل که نمیدهند، نیش هم میزنند».13 «...صبح 7/2/1331،به آرامگاه سعدیه رفتم و به فرش و سایر تزیینات و سایر امور رسیدگی کردم، دکتر حسابی وزیر فرهنگ دیشب آمده است و متوسل به استاندار شده بود که به او اجازۀ صحبت بدهند. او نیز از اینجانب خواهش میکرد، البته مانعی نداشت، هرچند از قدیم گفتهاند: مرد آن است که لب ببندد و بازو بگشاید...».14 «روز 8/2/1331،... بعداز ظهر به سعدیه رفتم. رفقای آثار ملی نیز آمده بودند. مهندسین نیز آمده، کارها هم رو به انتظام است، ولی رییس فرهنگ از بیپولی مینالد و آمدن وزیر فرهنگ هم باری به دوش او شده است».15
روز پنجشبه 11/2/1331 شمسی برای حکمت بسیار جالب است: «... امروز به نام سعدی و یاد سعدی هستیم از اینرو آن را « روز سعدی» مینامیم و میخواستیم امشب را هم « شب سعدی» داشتهباشیم... ولی متأسفانه بر اثر جهالت دکتر حسابی وزیر فرهنگ آن مجلس منغّص شد... سه بعداز ظهر، برای انجام مراسم افتتاح آرامگاه سعدی به آنجا رفتم، مدعوین به تدریج میآمدند و جمع کثیری از وجوه و معاریف شیراز و واردین محترم تهران دعوت شدهبودند، هوا مساعد و آفتاب درخشان بود... اعلیحضرت پیاده شده، از میان صفوف مدعوین گذشته، در جلو پلکان آرامگاه، ایستادند، این حقیر به عنوان رییس هیأت مدیرۀ انجمن آثار ملی، گزارش مفصّلی ایراد کرده و توضیحات مفصل در باب ساختمان و غیره داد و اعلیحضرت نطقی ایراد کردند و با مقراض طلا، نوار ابریشمی سهرنگ را بریده و آرامگاه افتتاح گردید، بعداز آن به درون آرامگاه رفته، آنجا تاج گلی نثار مقبرۀ شیخ نمودند، بعداز آن، از این حقیر توضیحات مختلف خواستند، در باب عبارت تاریخچه که بر روی سنگ،کتیبه شده گفتند این عبارت را شما نوشتهاید؟ به سبک سعدی است. بعد دکتر صورتگر و صادق سرمد قصایدی که انشا کرده بودند قرائت کردند، قصیدۀ صورتگر بسیار موقع قبول یافت و مورد تحسین قرار گرفت».16 بخشی از شعر صورتگر چنین است:
صبح کاین چادر نیلی ز فلک برگیرند
سیهی را اثر از صفحۀ خاور گیرند...
هنری مردم دانا چو به بستان آیند
مجلس انس بهآیینتر و بهتر گیرند...
نغمۀ باربد از پنچۀ مطرب خواهند
غزل سعدی از نای نواگر گیرند
خسرو ملک سخن آنکه زبانش را خلق
تالی تیغ شرارافکن حیدر گیرند
بهر ثبت سخنش نادرهگویان جهان
همه چون مکتبیان خامه و دفتر گیرند...
سعدیا راستی ار کاخ نوت باید ساخت
شاید ار گنبدش از چرخ، فراتر گیرند
این بنا گشت گر از کوشش «حکمت» برپای
مردم پارس از آن حکمت دیگر گیرند
حق استاد که بر گردن شاگردان است
چون گزارند، ز حق اجر موفّر گیرند
حکمت پساز افتتاح آرامگاه در روز 17/2/1331 با استاندار و شهردار شیراز در حفظ و حراست و آبیاری آرامگاه توصیههایی میکند و روز 19/2/1331 باز به سعدیه میرود. «... انعامی به مستحفظین و مستخدمین آن بقعه اهدا شد» و حکمت پساز آن به طهران بازگشت.17
در داخل آرامگاه سعدی هفت کتیبه از بهترین قطعات گلستان و بوستان و طیبات و بدایع و قصاید شیخ، انتخاب و به خطّ زیبایی توسط استاد بوذری نوشته شدهاست. یکی از این کتیبهها که تا سال 1341 وجود داشت و روبهروی در ورودی آرامگاه قرار گرفته بود، کتیبهای بود که شادروان علیاصغر حکمت آن را نوشته و چگونگی ساختمان و بنای آرامگاه را گزارش کرده بود.
مجسمۀ سعدی
حکمت به اندازهای به سعدی علاقهمند بود که در سال 1329 شمسی که به ژنو رفته بود تا با مقامات صلیب سرخ جهانی ملاقات کند«... تابلویی که از طرف جمعیت شیر و خورشید همراه داشتم، تقدیم نمودم، این تابلو مینیاتور، کار کریمی استاد مینیاتورساز، در تهران است که در آن منظرۀ یکی از اشعار سعدی ـ علیهالرحمه ـ را نشان میدهد که چگونه چند طفل یتیم را نوازش میکند و از دور چند نفر از دولتمندان و توانگران، فرزندان نازپرورده را در آغوش دارند و میبوسند و شیخ به آنها نصیحت میکند و میگوید:
پدر مرده را سایه بر سر فکن
غبارش بیفشان و خارش بکن
چو بینی یتیمی سرافکنده پیش
مزن بوسه بر روی فرزند خویش»
اشعار این تابلو بسیار ظریف را که با قاب خاتم اعلا تهیه شده و در ایران به همین نیت فراهم آمده بود، خانم پری شهیدی به طرز فصیحی به فرانسه ترجمه کرده بود.
حکمت علاوه بر برگزاری کنگرۀ هفتصدمین سال تصنیف بوستان و گلستان و بنای آرامگاه سعدی در ساخت و نصب مجسمه سعدی نیز کوشید. او، در خاطرات روز هشتم اردیبهشت 1330 در شیراز مینویسد: «... مجسمه سعدی، متأسفانه پس از ورود به شیراز به واسطه فقدان آلت جرّاثقال، بر روی پایۀ خود نصب نشده است، برای آن پایۀ زیبایی مطابق نقشۀ مهندس صادق از طرف بلدیۀ شیراز ساختهاند که سه متر و نیم ارتفاع دارد و چون مجسمه نیز سه متر و ده سانتیمتر است، باید اسباب جرّاثقال، آن مجسمۀ پنچ تنی را به ارتفاع هفت متر بلند کرده و روی پایه قرار دهد، ابوالحسن صدیقی، استاد مجسمهساز نیز مأیوس شده، عازم مراجعت به تهران است که از وزارت جنگ جرّثقیلی گرفته به شیراز بیاورد، اگر نشود، ناچار باید به وسایل محلّی و اسباب بدوی و قوّۀ انسانی، آن را بلند کرده، نصب نمود. عبارات کتیبه که در پایۀ مجسمه باید نقر شود، این بنده نوشتهام و این شعر که در دیوان طیّیبات است، نقل کرده، بسیار متناسب افتاده است:
من آن مرغ سخنگویم که درخاکم رود صورت
هنوز آواز میآید که سعدی در گلستانم
این بنا گشت گر از کوشش «حکمت» برپای
مردم پارس از آن حکمت دیگر گیرند
حق استاد که بر گردن شاگردان است
چون گزارند، ز حق اجر موفّر گیرند
حکمت پساز افتتاح آرامگاه در روز 17/2/1331 با استاندار و شهردار شیراز در حفظ و حراست و آبیاری آرامگاه توصیههایی میکند و روز 19/2/1331 باز به سعدیه میرود. «... انعامی به مستحفظین و مستخدمین آن بقعه اهدا شد» و حکمت پساز آن به طهران بازگشت.17
در داخل آرامگاه سعدی هفت کتیبه از بهترین قطعات گلستان و بوستان و طیبات و بدایع و قصاید شیخ، انتخاب و به خطّ زیبایی توسط استاد بوذری نوشته شدهاست. یکی از این کتیبهها که تا سال 1341 وجود داشت و روبهروی در ورودی آرامگاه قرار گرفته بود، کتیبهای بود که شادروان علیاصغر حکمت آن را نوشته و چگونگی ساختمان و بنای آرامگاه را گزارش کرده بود.
مجسمۀ سعدی
حکمت به اندازهای به سعدی علاقهمند بود که در سال 1329 شمسی که به ژنو رفته بود تا با مقامات صلیب سرخ جهانی ملاقات کند«... تابلویی که از طرف جمعیت شیر و خورشید همراه داشتم، تقدیم نمودم، این تابلو مینیاتور، کار کریمی استاد مینیاتورساز، در تهران است که در آن منظرۀ یکی از اشعار سعدی ـ علیهالرحمه ـ را نشان میدهد که چگونه چند طفل یتیم را نوازش میکند و از دور چند نفر از دولتمندان و توانگران، فرزندان نازپرورده را در آغوش دارند و میبوسند و شیخ به آنها نصیحت میکند و میگوید:
پدر مرده را سایه بر سر فکن
غبارش بیفشان و خارش بکن
چو بینی یتیمی سرافکنده پیش
مزن بوسه بر روی فرزند خویش»
اشعار این تابلو بسیار ظریف را که با قاب خاتم اعلا تهیه شده و در ایران به همین نیت فراهم آمده بود، خانم پری شهیدی به طرز فصیحی به فرانسه ترجمه کرده بود.
حکمت علاوه بر برگزاری کنگرۀ هفتصدمین سال تصنیف بوستان و گلستان و بنای آرامگاه سعدی در ساخت و نصب مجسمه سعدی نیز کوشید. او، در خاطرات روز هشتم اردیبهشت 1330 در شیراز مینویسد: «... مجسمه سعدی، متأسفانه پس از ورود به شیراز به واسطه فقدان آلت جرّاثقال، بر روی پایۀ خود نصب نشده است، برای آن پایۀ زیبایی مطابق نقشۀ مهندس صادق از طرف بلدیۀ شیراز ساختهاند که سه متر و نیم ارتفاع دارد و چون مجسمه نیز سه متر و ده سانتیمتر است، باید اسباب جرّاثقال، آن مجسمۀ پنچ تنی را به ارتفاع هفت متر بلند کرده و روی پایه قرار دهد، ابوالحسن صدیقی، استاد مجسمهساز نیز مأیوس شده، عازم مراجعت به تهران است که از وزارت جنگ جرّثقیلی گرفته به شیراز بیاورد، اگر نشود، ناچار باید به وسایل محلّی و اسباب بدوی و قوّۀ انسانی، آن را بلند کرده، نصب نمود. عبارات کتیبه که در پایۀ مجسمه باید نقر شود، این بنده نوشتهام و این شعر که در دیوان طیّیبات است، نقل کرده، بسیار متناسب افتاده است:
من آن مرغ سخنگویم که درخاکم رود صورت
هنوز آواز میآید که سعدی در گلستانم
مخالفتی که آقایان متشرّعین و مقدّسین شیراز با نصب و ساختمان مجسمۀ سعدی کردهاند و بیانیّههایی منتشر کرده و آن را منافی با احکام دین دانستهاند، اسباب زحمت شد، خوشبختانه در نتیجۀ عقل و متانت علمای شیراز، کار به جنجال و غوغا نینجامیده، خاموش شد، نامهای که اینجانب به آقای حاجی میرزا نورالدّین حسینی نوشتم، تأثیر کرده بود و ایشان عوام را اسکات نمودهاند...».18
حکمت در خاطرات خود از روز 11/2/1331، به مراسم پردهبرداری از مجسمۀ سعدی اشاره میکند و مینویسد: «...امروز به نام سعدی و یاد سعدی هستیم از اینرو آن را « روز سعدی» مینامیم. میخواستم امشب را هم «شب سعدی» داشته باشم و مجلسی به یاد آن استاد بزرگ فراهم کنم که در آن فضلا و گویندگان، اشعار آبدار و مقالات غرّا بخوانند ولی متأسفانه بر اثر جهالت دکتر حسابی وزیر فرهنگ آن مجلس19 منغّص شد و آن انجمن چنان که دل میخواست، فراهم نگردید».
به یک ناخراشیده در مجلسی
برنجد دل هوشمندان بسی
صبح ساعت ده، مراسم پردهگشایی از مجسمۀ سعدی به عمل آمد. در میدانی بیرون از دروازه اصفهان که به نام سعدی نامیده شده است، مجسمۀ مجلّلی از سنگ مرمر اثر ابوالحسن صدیقی، از طرف انجمن آثار ملی اهدا گردیده است که یک سال است در پردۀ استتار مخفی بود، بحمدالله امروز آن پرده گشوده شد. نخست این حقیر مقالتی در این باب، ایراد کردم و آقای علاء وزیر دربار در جواب، ابراز محبت و قدرشناسی بسیار کردند، آنگاه پرده را گشودند و شهردار شیراز این هدیۀ گرانبها را پذیرفته و سپاسگذاری نمود و مجلس بسیار با خوبی و شادی و خشنودی خاتمه پذیرفت.20
متن خطابۀ حکمت در پردهبرداری از مجسمۀ سعدی در شیراز چنین بود: «در این فرخندهروز که جهان خلعت اردیبهشتی پوشیده و صحرا و بوستان نزهت بهشتی یافته، شایستهترین نامی که میتوان نهاد، این است که آن را «روز سعدی» بنامیم، زیرا امروز علاقهمندان به علم و ادب و معرفت، در شهر تاریخی شیراز، گرد آمدهاند و آرامگاه بزرگترین و فصیحترین سخنآوران سرزمین باستانی ایران، افصح المتکلمین، سعدی شیرازی... افتتاح مییابد. در طلیعۀ این روز خجسته، نخست از مجسمۀ آن سخنسرای نامدار پرده برداشته میشود، مجسمۀ شاعر بزرگ ایران که از طرف انجمن آثار ملی به شهر هنرپرور و ادبدوست شیراز اهدا شده، در این مکان که اینک دوستداران و شاگردان مکتب آن استاد بزرگ حاضر شدهاند، به روزگاران باقی و پایدار خواهد ماند.
این تندیس زیبا را که از روی تصویر اخیر سعدی به قلم هنرور نامی ابوالحسن صدیقی طرح و ترسیم شده و انجمن آثار ملّی آن را مانند صورت سعدی قبول کردهاست، همان استاد از سنگ مرمر تراشیده و سه متر و یکدهم، ارتفاع آن است، مدّت یک سال و نیم در تهیۀ آن صرف وقت کرده و سال گذشته به شیراز حمل گردیده و اینک یک سال است که به انتظار چنین روزی در پردۀ استتار مخفی بوده که بحمدالله تعالی، امروز پرده از رخسار این شاهکار صنعت و هنر برداشته میشود و چشم منتظران به دیدار آن تمثال بیهمال، روشن میگردد، در انتخاب این نقطه (دروازه اصفهان که مجسمۀ سعدی نخست در آنجا بود و سپس به مکان فعلی انتقال یافت) برای نصب مجسمۀ آن گویندۀ عالیقدر، لطیفهای است و آن اینکه اینجا اولین جایگاهی است که مسافران داخلۀ ایران از طرف شمال به این شهر وارد میشوند و در اینجا گرد سفر را افشانده، قدم به شهر تاریخی شیراز میگذارند، چه بهتر که نخستین منظرهای که بر آن دیده میافکنند، نموداری از آن سخنسرای بزرگوار باشد که مفخر فارسیزبانان است و صیت شهرتش به باختر و خاور گیتی رفته و دیوانش مانند تاجی بر تارک ادبیات جهان قرار گرفته و با توجه به قیافۀ این استاد عالیقدر، این بیت را یاد کنند که فرموده:
چشم مسافر که بر جمال تو افتد
عزم رحیلش بدل شود به اقامت...
کاشکی پرده برافتادی از آن منظر حسن
تا همه خلق ببینند نگارستان را»21
حکمت در یکی از سفرهای خود به سوئیس، به دنبال ملاقات با مجسمهسازی بود که برای ساختن مجسمههای برنزی سعدی و ابنسینا آمادگی داشتهباشد. 22
حکمت در خاطرات خود از روز 11/2/1331، به مراسم پردهبرداری از مجسمۀ سعدی اشاره میکند و مینویسد: «...امروز به نام سعدی و یاد سعدی هستیم از اینرو آن را « روز سعدی» مینامیم. میخواستم امشب را هم «شب سعدی» داشته باشم و مجلسی به یاد آن استاد بزرگ فراهم کنم که در آن فضلا و گویندگان، اشعار آبدار و مقالات غرّا بخوانند ولی متأسفانه بر اثر جهالت دکتر حسابی وزیر فرهنگ آن مجلس19 منغّص شد و آن انجمن چنان که دل میخواست، فراهم نگردید».
به یک ناخراشیده در مجلسی
برنجد دل هوشمندان بسی
صبح ساعت ده، مراسم پردهگشایی از مجسمۀ سعدی به عمل آمد. در میدانی بیرون از دروازه اصفهان که به نام سعدی نامیده شده است، مجسمۀ مجلّلی از سنگ مرمر اثر ابوالحسن صدیقی، از طرف انجمن آثار ملی اهدا گردیده است که یک سال است در پردۀ استتار مخفی بود، بحمدالله امروز آن پرده گشوده شد. نخست این حقیر مقالتی در این باب، ایراد کردم و آقای علاء وزیر دربار در جواب، ابراز محبت و قدرشناسی بسیار کردند، آنگاه پرده را گشودند و شهردار شیراز این هدیۀ گرانبها را پذیرفته و سپاسگذاری نمود و مجلس بسیار با خوبی و شادی و خشنودی خاتمه پذیرفت.20
متن خطابۀ حکمت در پردهبرداری از مجسمۀ سعدی در شیراز چنین بود: «در این فرخندهروز که جهان خلعت اردیبهشتی پوشیده و صحرا و بوستان نزهت بهشتی یافته، شایستهترین نامی که میتوان نهاد، این است که آن را «روز سعدی» بنامیم، زیرا امروز علاقهمندان به علم و ادب و معرفت، در شهر تاریخی شیراز، گرد آمدهاند و آرامگاه بزرگترین و فصیحترین سخنآوران سرزمین باستانی ایران، افصح المتکلمین، سعدی شیرازی... افتتاح مییابد. در طلیعۀ این روز خجسته، نخست از مجسمۀ آن سخنسرای نامدار پرده برداشته میشود، مجسمۀ شاعر بزرگ ایران که از طرف انجمن آثار ملی به شهر هنرپرور و ادبدوست شیراز اهدا شده، در این مکان که اینک دوستداران و شاگردان مکتب آن استاد بزرگ حاضر شدهاند، به روزگاران باقی و پایدار خواهد ماند.
این تندیس زیبا را که از روی تصویر اخیر سعدی به قلم هنرور نامی ابوالحسن صدیقی طرح و ترسیم شده و انجمن آثار ملّی آن را مانند صورت سعدی قبول کردهاست، همان استاد از سنگ مرمر تراشیده و سه متر و یکدهم، ارتفاع آن است، مدّت یک سال و نیم در تهیۀ آن صرف وقت کرده و سال گذشته به شیراز حمل گردیده و اینک یک سال است که به انتظار چنین روزی در پردۀ استتار مخفی بوده که بحمدالله تعالی، امروز پرده از رخسار این شاهکار صنعت و هنر برداشته میشود و چشم منتظران به دیدار آن تمثال بیهمال، روشن میگردد، در انتخاب این نقطه (دروازه اصفهان که مجسمۀ سعدی نخست در آنجا بود و سپس به مکان فعلی انتقال یافت) برای نصب مجسمۀ آن گویندۀ عالیقدر، لطیفهای است و آن اینکه اینجا اولین جایگاهی است که مسافران داخلۀ ایران از طرف شمال به این شهر وارد میشوند و در اینجا گرد سفر را افشانده، قدم به شهر تاریخی شیراز میگذارند، چه بهتر که نخستین منظرهای که بر آن دیده میافکنند، نموداری از آن سخنسرای بزرگوار باشد که مفخر فارسیزبانان است و صیت شهرتش به باختر و خاور گیتی رفته و دیوانش مانند تاجی بر تارک ادبیات جهان قرار گرفته و با توجه به قیافۀ این استاد عالیقدر، این بیت را یاد کنند که فرموده:
چشم مسافر که بر جمال تو افتد
عزم رحیلش بدل شود به اقامت...
کاشکی پرده برافتادی از آن منظر حسن
تا همه خلق ببینند نگارستان را»21
حکمت در یکی از سفرهای خود به سوئیس، به دنبال ملاقات با مجسمهسازی بود که برای ساختن مجسمههای برنزی سعدی و ابنسینا آمادگی داشتهباشد. 22
پی نوشت:
1. شیراز شهر جاویدان، علی سامی، چاپ سوم، انتشارات نوید شیراز، ص229، ر.ک مجلۀ مهر، شماره 3، سال هشتم، خرداد 1331، ص192.
2. رهآورد حکمت، ص 375/1.
3. همان، ص12/2.
4. همان، ص 14/2.
5. همان،ص 19/2.
6. همان، ص 20/2
7. همان، صص21 و 20/2.
8. رهآورد حکمت، ص99/2.
9. همان، ص266.
10. همان،ص346/2.
11. همان.
12. همان، 348.
13. همان، ص348/2.
14. همان، ص350/2.
15. همان، ص351.
16. همان، ص355/2.
17. همان، ص361/2.
18. رهآورد حکمت،ص 269/2.
19. حکمت در جایی دیگر مینویسد: دکتر حسابی وزیر فرهنگ میل دارد در جلسۀ افتتاح سعدی نطقی بکند و خطابه بخواند... متوسل به استاندار شده بود که به او اجازه صحبت بدهند او نیز از اینجانب خواهش میکرد، البته مانعی نداشت هرچند از قدیم گفتهاند:« مرد آن است که لب ببندد و بازو بگشاید».
20. رهآورد حکمت، ص354/2.
21. همان، ص 365/2.
22.همان، ص330/2.
1. شیراز شهر جاویدان، علی سامی، چاپ سوم، انتشارات نوید شیراز، ص229، ر.ک مجلۀ مهر، شماره 3، سال هشتم، خرداد 1331، ص192.
2. رهآورد حکمت، ص 375/1.
3. همان، ص12/2.
4. همان، ص 14/2.
5. همان،ص 19/2.
6. همان، ص 20/2
7. همان، صص21 و 20/2.
8. رهآورد حکمت، ص99/2.
9. همان، ص266.
10. همان،ص346/2.
11. همان.
12. همان، 348.
13. همان، ص348/2.
14. همان، ص350/2.
15. همان، ص351.
16. همان، ص355/2.
17. همان، ص361/2.
18. رهآورد حکمت،ص 269/2.
19. حکمت در جایی دیگر مینویسد: دکتر حسابی وزیر فرهنگ میل دارد در جلسۀ افتتاح سعدی نطقی بکند و خطابه بخواند... متوسل به استاندار شده بود که به او اجازه صحبت بدهند او نیز از اینجانب خواهش میکرد، البته مانعی نداشت هرچند از قدیم گفتهاند:« مرد آن است که لب ببندد و بازو بگشاید».
20. رهآورد حکمت، ص354/2.
21. همان، ص 365/2.
22.همان، ص330/2.