دکتر منصوررستگار فسایی
آزمونهای دانایی و توانایی درحماسه ی ملی ایران :شاهنامه
دگر آنک او بآزمون خرد بکوشد به مردی و گرد آورد (9 داستان شاپور اردشیر)
ایا آزمون را نهاده دو چشم گهی شادمانی گهی درد و خشم
شگفت اندرین گنبد لاژورد بماند چنین دل پر از داغ و درد
چنین بود تا بود دور زمان بنوی تو اندر شگفتی ممان
یکی را همه بهره شهدست و قند تن آسانی و ناز و بخت بلند
یکی زو همه ساله با درد و رنج شده تنگدل در سرای سپنج
یکی را همه رفتن اندر نهیب گهی در فراز و گهی در نشیب
چنین پروراند همی روزگار فزون آمد از رنگ گل رنج خار
هر آنگه که سال اندر آمد بشست بباید کشیدن ز بیشیت دست
ز هفتاد برنگذرد بس کسی ز دوران چرخ آزمودم بسی
وگر بگذرد آن همه بتریست بران زندگانی بباید گریست (18 تا 38 داستان محمود)
داستانسرایی هدفمند ودگرگونه ی فردوسی به دلیل خصلتهای هنری و فرهنگی خاص خود، ،خلاقیتها وویژگیهایی دارد که این اثر را مستقل و یگانه می سازد ،به نحوی که،نه تنها ازمعروف ترین داستانهایی از نوع خود در ادبیات حماسی ایرانبرتری دارد،بلکه به دلیل وحدت هدف، رویه و پرداخت اثر و محتوای آن ، از آثار همگون خود در ادبیات دیگر سرزمینهای جهان نیز ،متمایز است.
خمیر مایه ی اصلی و جان این تفاوت ها، در منطقی است که ذهن نو اندیش و خرد گرای فردوسی ، در هنگام نظم شاهنامه از آن بر خوردار است و با استفاده از رمزگرایی و استخدام ابزارزبانی و هنری و فرهنگی تفسیر پذیر ، داستانها ی خارق العاده و شگفت انگیز رابه نوعی " منطقی " و " انسانی" وقابل پذیرش می سازد مثلا در اوج داستانهایی شگفت انگیز و اسطوره یی چون اکوان دیو،به خواننده خاطر نشان می کند که همه چیز را با " معیار خرد " بسنجد تا معنی رموز را دریابد وبه عمق پیام و ماهیت رمز آمیز اسطوره ها ی شگفتی زا ، پی ببرد:
جهان پر شگفتی است چون بنگری ندارد کسی آلت داوری
که جانت شگفت است و تن هم شگفت نخست از خود اندازه باید گرفت
خردمند کاین داستان بشنود ، به دانش گراید بدین نگرود
ولیکن چو معنیش یاد آوری شوی رام و کوته شود داوری (خ 18/289/3)
تو این را دروغ و فسانه مخوان به یکسان روشن زمانه مدان
از او هر چه اندر خورد با خرد دگر بر ره رمز معنی برد (خ 114/12/1)
و در جایی دیگرگوید:
تو مر دیو را مردم بد شناس کجا او ندارد د ز یزدان سپاس
کر آن کو گذشت از ره مردمی زدیوان شمر ، مشمرش آدمی (خالقی مطلق 135/297/3)
به همین دلیل است که اگر چه در داستانهای حماسی وقایع شگفت انگیز، معمولا جزیی از ابزارکار هنرمندان و وسیله یی برای جذب خواننده به شمار می آید وخواننده نیز معناو ماهیت این گونه آثار راپیشاپیش می داند و بدان علاقمند است ، اما در شاهنامه که پر از داستانهای شگفت اساطیری و حماسی است ، فردوسی می کوشد تا با نگاه خاص خود،هر پدیده ی شگفتی زایی را، با تمهید مقدماتی خردمندانه ، چنان زمینه سازی کند که در نهایت وقایع شگفت آور ،خرد پذیر و باور کردنی و معقول جلوه کنند و با معیار ها و ارزشهای ملی و فرهنگی ایرانی همساز باشد. و تا حد ممکن ، دروغ و نا ممکن شناخته نشود، و به همین دلیل است که اگر چه در شاهنامه دوست و دشمن و خوب و بد، دارای توانمندیهای خاص خویشتنند اما هیچ کس و هیچ چیز، صرفا به دل خواه فردوسی ،قدرت بیش از حد ، پیدا نمی کندوآزمونهای دانایی و توانایی وسیله یی مهم برای معقول ومنطقی کردن رفتارقهرمانان شگفت انگیزند که از بوته ی آزمایشها سر فراز بیرون آمده اند و در نتیجه به عنوان "قهرمان " مورد قبول وپذیرش مردم قرار گرفته اند.
آزمونها ی دانایی و توانایی درداستانهای شاهنامه ،عبارت ازیک سلسله کنش های فکری یا عملی مستقیم یا غیر مستقیم است که برای شناخت شایستگی فکری ومعنوی یا جسمانی و مادی کسانی که خواهان رسیدن به مقام یا منصبی بزرگ هستند ،انجام می گیرد و قهرمان را در صورت توفیق در این آزمونها، نه تنها به هدف همزمان خود می رساند ، بلکه درخاطره جمعی جامعه نیز ماندگار، می سازد ،
تمرکزاین گونه آزمونها بر حسب هدفی که دارند ،ممکن است بر خردمندی و دانایی یا فضیلتهای معنوی مورد احترام در هنگام آزمون باشند یا بر تواتمندیهای جسمی و تنی و شجاعت و دلیری وغلبه ی قهرمان بر دشمنانش تکیه داشته باشد،یا تر کیبی از هردو باشد زیرا در بسیاری از داستانهای حماسی شاهنامه ،تواناییهای جسمی با تواناییهایهای معنوی هوشیارانه همراه و جدایی نا پذیر است ، به عنوان مثال سام نریمان، زال ، رستم ، اسفندیار، گودرز وگیو و...بسیاری دیگر از پهلوانان شاهنامه در ماجراهای گوناگون ، به همان آندازه که در آزمونهای جسمی پهلوانانه موفق هستند ، در آزمونهای هوشمندانه وخرد ورزانه نیز سرافرازند ،اما طوس سپهسالار و گرگین اگرچه در آزمون های پهلوانی توفیق می یابند آما از آزمون خرد و دانایی که واکنش مدبرانه به وقایع است چندان موفق عمل نمی کنند و مورد قبول نیستند.اما کسانی چون بزرگمهر نیازی به گذراندن آزمونهای پهلوانانه ندارند زیرا در آزمونهای دانایی محض، توانمندیهای تنی پهلوانانه مطلقا مورد توجه قرار نمی گیرد.
آزمونها ی دانایی وتوانایی هر گز به مرگ و نابودی قهرمان منتهی نمی شود وبر عکس، پیروزی در این آزمونهاست که مقدمه یی می شود که قهرمان برای قبول مسؤلیتهای بزرگ و رسیدن به مقاماتی چون پادشاهی و وزارت و دبیری و پهلوانی به رسمیت شناخته شود و مشروعیت عام ومحبوبیت و پذیرش عمومی پیدا کند بنابر این ،بدون گذراندن این آزمونها، رسیدن به منزلت و مقام و منصب بزرگ ،برای قهرمان ، امکان پذیر نیست.
این قبیل آزمونها که گاه رسما و زمانی با علایم و اشاراتی خاص انجام می شود ،همیشه قبل از اوج کار قهرمان و در ادامه ی فعالیتهای زندگی وی صورت می پذیرد و آزمون کنندگان که معمولا ازافراد موجه و مورد احترام یا ازکسانی هستند که قبلا خود از چنین آزمونهایی سربلند در آمده اند ، در حضور گروهی از ویژگان ، که در حقیقت شاهدان آزمون هستند دو گونه آزمون فکری( معنوی ) و تنی( توانایی های جسمانی ) را انجام می دهند که در بطن خود طیف وسیعی از آزمونهای فرعی را نیز در بر می گیرند و فردوسی هوشیارانه و بسیار به جا و به موقع وبدون این که به این قبیل آزمونها جنبه خستگی آوری ببخشد ، با رعایت تمام جوانب داستان پردازی ،با جاذبه های عمیقی که درکشش داستانها ایجاد می کند ، این آزمونها را به طبیعی ترین و شیرین ترین و منطقی ترین ابزار برگزیدگی و توجیه شایستگیها ی قهرمان خود ،تبدیل می سازد .
بسازیم تا چون بود روزگار سر آید مگر بر من این کارزار
کنون آزمون را یکی کارزار بسازیم تا چون بود روزگار
گر ایدونک یزدان بود یارمند بگردد ببایست چرخ بلند
نه آن شهر ماند نه آن شهریار سرآید مگر بر من این کارزار
اگر دست رستم بود روز جنگ نسازم من ایدر فراوان درنگ
شوم تا بدان روی دریای چین بدو مانم این مرز توران زمین ( مسکو10 تا14 داستان خاقان چین )
به طور کلی می توان این آزمونها را به سه گروه تقسیم کرد:
1-آزمونهای دانایی باپشتوانه ی توانایی پهلوانی: گاهی بسیار واضح و صریح هستند مثل هنگامی که منوچهر می خواهد رسما دانایی زال را بیازماید:
بخواند آن زمان زال راشهریار کز او خواست کردن سخن خواستار
بدان تا بپرسند از او چند چیز سخنهای پوشیده، در پرده، نیز
نشستند بیدار دل بخردان همان زال ،با نامور موبدان
بپرسید مر زال را موبدی از آن پیش بین ، تیز هش بخردی
که از ده و دو دو تاه سرو سهی که رُسته است شاداب و با فرهی
از آن هر یکی بر زده شاخ ،سی نگردد کم و بیش بر پارسی
دگر موبدی گفت کای سر فراز دو اسب گرانمایه و تیز تاز
یکی زاو به کردار دریای قار یکی چون بلور سپید آبدار
به رنج اند و هر دو، شتابنده اند همان یکدگر را نیابنده اند ...( خ1225/247/1)
چون زال به همه ی پرسشها په درستی پاسخ می دهد،
چو زال این سخنها بکرد آشکار از او شادمان شد دل شهریار
به شادی ،یکی انجمن بر شکفت شهنشاه گیتی ،زها زه بگفت
یکی جشنگاهی بیاراست شاه چنان چون شب چارده چرخ (خ1283/253/1)
در شاهنامه، یکبار افراسیاب ،به اشارت پیران ، برای اثبات این که کیخسرو درآینده برای وی خطری نخواهد بود،یک " آزمون نادانی" ترتیب می دهد و کیخسروکه هنوز کودکی خردسال است، ،با راهنمایی پیران خود را به نادانی می زند تا از کشته شدن به دست نیای خود افراسیاب رهایی یابد ودر این آزمون موفق می گردد گیو پهلوان به توران میآید و او را به همراه مادرش فرنگیس به ایران باز میگرداند و کیخسرو دژ بهمن را میگشاید و کاوس او را به جای خویش بر تخت شاهی مینشاند و خود بر کرسی مینشیند:.
مهمترین کارهاى فریدون عبارتاند از:
1. غلبه بر اژدهاى سه سر، سه چشم و سه پوزه که در واقع ضحاک، شاه تغییر چهره
داده آن است و اسیر کردن و به بند کشیدن وى در دماوند کوه که او را به عنوان قهرمانى
اژدها کش مظهر نیروى راستى قرار مىدهد.
2. عظمت اندام او با هیچ انسانى قابل قیاس نیست.
3. از چهره او نور مىتابد.
4. با سروش مرتباً درارتباط بود و نصایح و فرمانهاى او را اجرا مىکرد.
5. سروش به او افسون و باطل کردن جادو را آموخته بود، سنگى بزرگ را به افسون
متوقف مىکرد و خود را به افسون چون اژدهایى جلوه مىداد و افسونهاى ضحاک را
باطل مىکرد و کشیتبان ماهر را به کرکس مبدل کرد و به پرواز درآورد.(گویرى، 1372:59)
یا وقتی که فریدو ن اژدها فش فرزندان خود را می آزماید یا دانایان درگاه انوشیروان در آغاز ورود بزرگمهر به دربار چنین آزمونی را با پرسشهای خود از بزرگ مهر به عمل می آورند وانوشیروان با زه و زهازه گفتن خود توفیق وی را دراین گونه آزمونها تأیید می کند. اما گاهی آزمونها فقط توانمندی اندیشه ها را در نظر ندارند بلکه بنیاد های اخلاقی و معناهای دیگری را هم می سنجند:
وبزرگمهر در مجالس انوشیروان ،آزمون دانایی را پس می دهدبدون این که پهلوان باشد و در مقابل ، آزمون کیخسرو به وسیله افراسیاب آزمون اثبات بی خردی است که در معنایی دیگر اثبات هوشیاری کودکی است که می خواهد بزرگترین شهریار اساطیری ایران باشد .
اما گذر سیاوش از آتش آزمون معنوی بی گناهی است همچنان که رستم در مواجهه با زن جادو در یکی از خانهای سفر خود به مازندران ،ازآزمون پاک دامنی سر بلند بیرون می آید.
2-آزمونهای توانایی با پشتوانه ی دانایی. درشاهنامه می بینیم که پهلوانانی چون رستم با برخورداری از تواناییهای تنی فوق العاده ،خردمندی و تیز هوشی فراوانی دارند می توانند حتی دیوان را که در شاهنامه در مواردی معلم انسانها هستند بفریبد و و بر آنها پیروز شود،و خردمندانه بیژن را از چاه برهاند و نیرومندانه سنگ چاه اکوان را بر گیرد ودر دریا به همان اسانی با نهنگان بستیزد که در خشکی با دشمنانش چه انسان و چه حیوان( شیر کشی ) و جادو گران و اژدهایان می جنگد. اما همه ی این ماجرها آزمون توانایی است که رستم را به مقام " جهان پهلوانی " می رساند
آیا رفتن کاووس و همراهانش به مازندران ، نوعی گذر از آزمون قدرت در رقابت با رستم نبود که کاووس در آن آزمون شکست خورد و بعدا رستم در این آزمون به پیروزی رسید ،زیرا اگر جز این بود چرا از همان آغاز ،رستم در سفر به مازندران ، کاووس را همراهی نکرد و تا ناچار باشد پس از ان همه دشواریها ، یک تنه به رها کردن کاووس و ییروزی بر دیوان ماززندران بپردازد
اما گاهی آزمونهای جسمانی صرفا بر نیرومندی بدنی و زور بازوی پهلوانان استوار است همانند هنگامی که دو پهلوان با هم در صحنه ی نبرد روبرو می شوند و پیش از هر کاری دست یکدیگر را به دست می گیرند و می فشارند تا درچه ی نیرومندی و مقاومت حریف را بسنجند مثل داستان رستم در مازندران :
چو چشم تهمتن بدیشان رسید به ره بر درختی گشن شاخ دید
بکند و چو ژوپین به کف برگرفت بماندند لشکر همه در شگفت
بینداخت چون نزد ایشان رسید سواران بسی زیر شاخ آورید
یکی دست بگرفت و بفشاردش همی آزمون را بیازاردش
بخندید ازو رستم پیلتن شده خیره زو چشم آن انجمن
بدان خنده اندر بیفشارد چنگ ببردش رگ از دست وز روی رنگ
ز بالای اسب اندر آمد به پای شد هوش از آن مرد رزم آزمای ( رفتن رستم به مازندران)
در مازندران نیزپهلوانی مازندرانی دست ففرهاد را هم به همین منظور می فشارد:
یکی دست بگرفت و بفشاردش پی و استخوانها بیازاردش
نگشت ایچ فرهاد را روی زرد نیامد برو رنج بسیار و درد
ببردند فرهاد را نزد شاه ز کاووس پرسید و ز رنج راه (1تا 3 رفتن کاووس به مازندران ).
در داستان رستم و اسفندیار،هم آزمون توانایی با "دست فشردن " صورت می گیرد و دو پهلوان در آغازم دیدار با هم ، دست یکدیگر را برای آزمون توانایی چنان می فشارند که از ناخن یکی خون فرو می ریزد ولی پهلوان به روی خود نمی آورد:
بیفشارد چنگش میان سخن زبرنا بخندید مرد کهن
ز ناخن فرو ریختش آب زرد همانا نجنید زان درد ،مرد
گرفت آن زمان دست مهتر به دست چنین گفت کای شاه یزدان پرست
خنک شاه گشتاسب آن نامدار کجا پور دارد چو اسفندیار
همی گفت و چنگش به چنگ اندرون همی داشت تا تا چهر او شد چو خون
همی ناخنش پر زخوناب کرد سپهبد بُروها پر از تاب کرد
بخندید از او فرخ اسفندیار چنین گفت کای رستم نامدار ....( داستان رستم و اسفندیار 757 تا 764)
آزمونها ی توانایی فریدون با گذر از آب اروند رود که آزمایش توانایی را سرفرازانه ،پشت سر می گذارد و فرزندان وی در بازگشت از سفر هاماوران ، هنگامی که پدر آنها به شکل اژدها بر آنها آشکار می شود ، در نام آوری و توانمندیهای معنوی و مادی مورد آزمایش قرار می گیرند .
گاهی دو نوع اول این آزمونها ،تفکیک نا پذیر و از هم جدا ناشدنی هستند وتوأما توانمندیهای معنوی و وقدرتهای مادی وجسمانی قهرمان را به اثبات می رسانند: رستم و اسفندیار در هفت خان های خود ،با ترکیبی از این دونوع آزمون ظهور می کنند و گیو در جستجوی کیخسرو و بر گرداندن وی به ایران از همین آزمونهای دوجانبه سر فراز بر می آید،غلبه ی هوشنگ بر مارو پدید امدن آتش در دوره ی اساطیری شاهنامه تر کیب گذر از آزمون مادی و معنوی برای رسیدن به شاهی است و غلبه ی تهمورث بر دیوان ،نماد توانمندی مادی اوست که برتری معنوی دیوان را ناچیز می کند و لی در عمل ، رونق دانایی و خط و فرهنگ و آبادی را سبب می شود. جام جهان نما ی جمشید و کیخسرو ،نماد گذر از آزمونهای دانایی و توانایی وسر آغاز بروز اقتدارات آنها وتوانمندیهایی است که قهرمان بدان وسیله می تواند اوج قدرت معنوی خود را بروز دهد و اثبات کند.
در داستان اکوان دیو ، می بینیم که اگرچه رستم ، از لحاط توانایی جسمی ازاکوان ضعیف تر است ، اما این دانایی رستم است که وی را ازمرگ می رهاند.
درحوزه ی هنر و فرهنگ نیز چنین آزمونهایی وجود دارند :سیاوش در بازی چوگان و تیر اندازی ودلاوریهای میدانی از آزمون بزرگ افراسیاب سر افراز به در می آید و باربد در باغ خسرو پرویز ، در شبی تیره و تاریک که دور از چشم رقیبانی چون سرکش صورت می گیرد آزمون هنرمندی را از سر می گذراند وبزرگ مهربا گشودن راز جعبه یی سر بسته و دریافتن راز بازی شطرنج و ساختن بازی نرد ،در آزمون برتری فرهنگی پیروز می شود .
آزمون بهرام گور و بر داشتن تاج شاهی از میان دوشیر ، نمونه ی بارز همین نوع آزمون توانایی محض است:
پس، بهرام را گفتند که ما پیش از تو با خسرو پیمان بستهایم و او را به شاهی برگزیدهایم و زیر بند و سوگند او هستیم و گروهی دوستدار توایم و دستهای نیز خواهان خسرو هستند. بیا تا تاج را به میان دو شیر نهیم و بدین سان یکی از شما دو تن، که تاج را بر میگیرد، پادشاه باشد.
پهلوان گشسب را دو شیر بود که به زنجیر بسته بودند، آن را به موبدان سپرد تا تاج شاهی را در میان آن دو که بر پایه تخت شاهی بسته شده بودند، نهند.
بهرام و خسرو و تخت و تاج را به صحرا بردند و تاج را در میان آن دو شیر نهادند. در این هنگام خسرو گفت که من پیرم و پادشاهم و تو تاج را از من میخواهی. پس تو باید به جنگشیران پیشدستی کنی. بهرام این سخن را پسندید و گرز بر گرفت و به سوی شیران رفت:
بدو گفت موبد که ای پادشا! خردمند و با دانش و پارسا!
تو جان از پی پادشاهی مده خورِش، بیبهانه به ماهی مده
بدو گفت بهرام، کای دینپژوه! تو زین، بیگناهی و دیگر گروه
همآورد این نرّهشیران، منم خریدار جنگِ دلیران، منم
شیران، تا بهرام را بدیدند یکی بند و زنجیر گسیخت و به وی حمله برد و بهرام با گرز گران بر سر وی کوبید و او را بر خاک افکند و به سوی دیگری شتافت و او را نیز با گرز، بیجان ساخت و تاج شاهی را بر گرفت و بر تخت عاج نشست و تاج را بر سر نهاد و خدای را از آن پیروزی سپاس گفت و خسرو، به نزد وی شتافت و او را نماز برد و گرامی داشت و به وی شادباش گفت که:
نشستِ تو بر گاه، فرخنده باد یلانِ جهان، پیش تو بنده باد
تو شاهی و ما بندگان توایم به خوبی، فزایندگان توییم
3-آزمونهای دانایی بی پشتوانه ی توانایی های پهلوانی و جسمانی. آزمونهای دانایی برای شاهان و وزیران و دبیران و دانایان ،معطوف به نیروی تنی آنها نیست و قهرمانانی چون بزرگ مهر باید برای رسیدن به جاه و مقام معنوی افسانه یی خود ، از ازمونهایی متفاوت بگذرند چون تعبیر خواب ، حل معما ها، ودلیل حضور وغیبت بزرگمهر در داستانهای شاهنامه نیز می تواند مربوط به توفیق درهمین گونه آزمایشها باشد که گاهی هم با آزمایشهای متفاوت تنی که مقاومت در برابر شکنجه و عذاب را می آزماید ، مثل شکنجه ها و عذابهایی که بزرگمهر د ر در زندان انوشیروان تحمل می کند و بر حقانیت خود پای می فشارد.
داستانهای غیر حماسی بزرگ مهر و مجالس هفتگانه بحث وگفتگو با وی، می تواند امتحانی بزرگ باشد که بزرگ مهر با آن روبرو است و طبعا جانشین طبیعی مشکلات مخوف پهلوانان است که در هفت خانهای رستم و اسفندیار دیده می شود و در اینجا،هفت مجلس بزرگمهر نیز ، هموار کننده ی راه وی در رسیدن به اوج مقام و منزلت در در گاه انوشیروان است ورهانیدن شاه است از هفتخان مشکلاتی که با آن رویروست .
به یک روز تا شب بر آمد ز کوه ز گفتار، دانا نیامد ستوه (خ4391)
اگرچه برخی از این آزمونها مستقیما نام آزمون را بر خود ندارند ولی عمل قهرمان شایستگی وی را اثبات می کنند مثل این که رستم با کشتن پیل سپید از اولین آزمون پهلوانی خود موفقانه می گذرد و سهراب در ماجراهای مختلف به اثبات پهلوانی خود می پردازد.زنان و مردانی که در این نوع آزمایشهای سر فرازی شرکت می کنند ،گاهی نیز توفیقی به دست نمی آورندو طلسم پیروزی را نمی گشایند و جان خود را بر سر این نوع آزمونها از دست می دهند آنچنان که سهراب اگرچه د رآزمون نیرومندی بررستم غلبه می کند ولی در آزمون دانایی درمی ماند و جان خویش را از دست می دهد و اسفندیاربا آن همه نام آوری ، در تنها ازمونی که پدر برای رسیدن وی به پادشاهی قرار داده و از او خواسته است که رستم را دست بسته به درگاه بیاورد ،همانند سهراب است که اگرچه در آزمون قدرت پیروز است ،در آزمون دانایی شکست می خورد و جان می بازد و سیمرغ در این داستان ، در واقع نماد دانایی آسمانی ومینویی برتر وخاصی است که رستم ازآن بر خوردار است.و بهرام گودرز اگرچه در آزمون نیرومندی شکست می خورد و جان می بازد ، اما در آزمون نام جویی پیروز می شود.جادویی کردن و جادوی جادوان و پریان را باطل کردن ، پیش گویی کردن ، خواب بندی کردن ، خوابگزاری و تعبیر خواب ، گشودن معما ها و طلسم ها ،جام جهان بین و تدابیر دور اندیشانه در اداره ی کشور و... از مقوله ی آزمونهای دانایی هستندستیز با دیوان و اژدهایان و پهلوانان بیگانه و دشمن و پیروزی بر آنها ،کشور گشاییها و سفرهای خطرناک ،از مقوله ی آزمونهای جسمانی و نیرومندی تن و اندیشه است.کشتن شیر ، به وسیله رستم د بر گرفتن تاج شاهی از میان دوشیر به وسیله ی بهرام گور، نیز از همین مقوله است.
اما یکی از مهمترین انواع آزمونهای دانایی و توانایی خطبه هایی است که پادشاهان در آغاز دوران پادشاهی و بر تخت نشستن خود ایراد می کنند و این خطبه ها در واقع درخواست عام پادشاه از مردم برای آزمایش وفاداری او به وعده ها و پیمانهایی است که با مردم بسته است و
در هنگام به تخت نشستن برخى از شاهان و پیروزیهاى آنان، فرصتى مى یابد تا به طرح آرزو هاى بزرگ و عمومى مردم ایران بپردازد و خواست مردمان هر دوره و نیازها و مسائل آنان را مطرح کند. در همه خطبه هایى که تهمورث، جمشید، منوچهر، گرشاسب، کیقباد، لهراسب، بهمن و برخى دیگر از شاهان در هنگام جلوس بر تخت شاهى ایراد مى کنند، پس از ستایش خداوند، از دادگرى، داد و دهش، هوشمندى، هنرورزى، امنیت، کوتاه کردن دست بدان، جذب دانایان، خردمندى و دفع نابخردان و اعتبار و شأن فرزانگان، رایزنى و دستگیرى از مستمندان، ترویج راستى و پرهیز از دروغ، انساندوستى و محبت و مهربانى، پیدا کردن سودمندیها و رام کردن طبیعت و هدایت مردم به راه نیک و دفع دشمنان آنان و بالاخره شادى همه افراد جامعه و ترویج جشنها و سنتهاى جمعى جامعه سخن مى رود، و از همینجا نهتنها مى توان طرح توقّعات کلى مردم و جامعه آرمانى ایرانى را بازشناخت، که نقش عملکرد فردى و خلقیات شخصى ایرانى را هم مى توان از آنها استخراج کرد:
خطبه منوچهر علىرغم کوتاهى خود، بسیارى از این قبیل مسائل آرمانى جامعه ایرانى را نشان مى دهد:
چو دیهیم شاهى به سر برنهاد
جهان را سراسر همه مژده داد
به داد و به دین و به مردانگى
به نیکى و پاکى و فرزانگى
منم، گفت بر تخت گردانسپهر
همم خشم و جنگ است و هم داد و مهر
همم دین و هم فرّه ایزدى است
همم بخت نیکى و دست بدى است
گه بزم، دریا، دو دست من است
دم آتش از برنشست من است
بدان را ز بد، دست کوته کنم
زمین را به کین، رنگ دیبه کنم
ابا این هنرها، یکى بندهام
جهانآفرین را پرستندهام
به راه فریدون فرّخرویم
نیامان کهن بود، اگر ما نویم
هر آنکس که در هفت کشورزمین
بگردد ز داد و بتابد ز دین،
نماینده رنج، درویش را
زبون داشتن مردم خویش را،
برافراشتن سر به بیشى و گنج
به رنجورمردم، نمایندهرنج،
همه سر به سر پیش من کافرند
وز اهریمن بدکنش، بدترند
هر آن دینور، کو نه بر دین بود
ز یزدان و از منش نفرین بود
1/108/24
در داستانها به صورتهای مختلفی انجام می شود، که ابین آزمونها برای مردان عرصه ی نبرد ، ترکیبی است ار آرمون توانایی و دانایی ،مثل آزمونهای زال و کیخسرو ، یا صرفا آزمون دانایی است مثل آن چه برای بزرگمهر در تعبیر خواب انوشیروان وحل معماها ی رومیان و هندیان صورت می گیردهم با نیروی تن و هم با نیروی ابزار کارفردوسی در ساخت کهن الگو هایی است که می تواند به جای آن که دیوان وپریان وقهرمانان بشری وآفرینندگان وقایع شگفت را ، عجیب و ساختگی جلوه دهد ، به انسان شاهنامه ، توانمندیهای منظقی مبتنی بر فرزانگی و توانایی اندیشمندانه یی را ارزانی می دارد که انسان را و شأن والای اورا بر می کشدواورا شایسته ی پیروزی و غلبه ی بر نیروهای فوق طبیعی دشمن وشرورنشان می دهد، و به همین دلیل است که فردوسی هر قهرمانی را ابتدا از کوره های آزمون دانایی یا توانایی گذر می دهد تازمینه ی پذیرش او و اعمالش را در جامعه به طور طبیعی فراهم آورد و مزیت وی رابردیوان و نیروهای خارق العاده ی دشمنان زمینه سازی کند، به عنوان مثال قهرمانان داستانهای شاهنامه نا گزیر پیش از رسیدن به قدرت و شهرت باید آزمونهاییی را بگذرانند که آنان را در عمل سزاوارشأن اجتماعی یا سیاسی و چهلوانی خویش بشازد و در باور عمومی جای ویژه یی به آنان ارزانی دارد که در مقابل حریفان پر عظمت وشگفتی آفرین قرار می گیرند ،پیروزی و بر تری آنان باور کردنی و طبیعی باشد و بتوانند در ذهن جامعه ، مورد قبول عام قرار گیرند و یگانگی ویژه ی "قهرمان " را در افکار عمومی داشته باشند و این پدیده یی است که فردوسی از آغاز تا انجام شاهنامه به صورتهای مختلف از دوره کیومرث تا یزدگرد همواره در همه جا اعمال می کند وبدان وسیله نام آوران ایرانی را بر می کشد و به اوج شهرت و نام افسانه یی می رساند:
گاهی این آزمون ها با شیوه یی کاملا متفاوت صورت می گیرد مثل این که فریدون خود را به صورت ادها بر فرزندانش آشکار می شود و آنان را می آزماید
این آزمون ، همانند گذر از آب وآتش و هفت خان ، قهرمان را با آزمون جسمی و روحی بزرگی روبرو می سازد که توفیق در آن، به نوعی انجام کاری بس خطیر و معجزه آسا ست و این نشان از فره ی ایزدی و حمایت غیبی از قهرمان دارد و جایگزین گذر از رود و آتش داستان به وسیله ی فریدون و کیخسرو و سیاوش در داستانهای حماسی است ، فریدون همچون اژدهایى بر فرزندانش آشکار مىشودوقتى است که فرزندان فریدون
در راه بازگشت به وطن از یمن هستند «فریدون براى آنکه آنان را بیازماید، خود را
بهصورت اژدهایى درآورد. آتشدم و خروشان که در گردوغبار بر هر یک از فرزندانش
آشکار مىشد، مهتر پسر از وى گریخت، زیرا ستیز با اژدها را از خود دور مىدید،
دومین پسر کمان برکشید و خواست تا به جنگ اژدها رود و سومین فرزند بر اژدها بانگ
زد که دور شود و گرنه با او پیکار خواهد کرد، فریدون اژدهافش آنگاه از فرزندان دور
شد و جشنى آراست و با فرزندان گفت که آن اژدها، خود وى بوده است. پسر اولین را که
سلامت جسته بود، سلم و دومین را تور و سومین را ایرج نام نهاد. (رستگار فسائى، 1379
الف: ص 719و 721)
ضحاک یا اژدهاک،انسانى با پیکر مار است و در روایات مختلف اساطیرى، ملى و مذهبى نیز بسیارى ازنیکان، ظهوراتى در پیکر اشیا، حیوانات، گیاهان اژدهایان و غیره دارند و جادوگران هم خود را به شکلهاى متفاوتى در مىآورند و کارهاى شگفت انجام مىدهند.
تهمورث، اهریمن را بهصورت اسبى در مىآورد و بر آن سوار مىشود و به یارى
همان نیرو دیوان را به کار گل مىگمارد و از آنها خط و هنر مىآموزد و نشان مىدهد که
اراده انسانى بر نیروى دیوى غلبه کرده است و کاووس نوشدارو را در اختیار دارد که
زخمخوردگان را تندرست مىسازد، کیخسرو در جام جهانبین خود، همهجا را مىبیند و
رستم زرهى دارد که نه در آتش مىسوزد و نه در آبتر مىشود و چون آن را مىپوشد،
پرواز مىکند. اسفندیار رویینتن است، اما همچون آشیل[1] که نقطه ضعفش در پاشنه
در شاهنامه ، رسیدن به مقامها و مناصب بزرگ ، نیازمند به دانایی و خرد ورزی است ، به همین دلیل است که چون زال سیمرغ پرورد به در گاه منوچهر می رود ، دانایان و خردمندان با وی به پرسش و گفتگو می نشینند تا درجه ی هوشمندی و خرد وی را بشناسند و پهلوانی وی را در ایران زمین به رسمیت بشناسند:
بخواند آن زمان زال راشهریار کز او خواست کردن سخن خواستار
بدان تا بپریند از او چند چیز سخنهای پ.شیده، در پرده، نیز
نشستند بیدار دل بخردان همان زال ،با نامور موبدان
بپرسید مر زال را موبدی از آن پیش بین ، تیز هش بخردی
که از ده و دو دو تاه سرو سهی که رُسته است شاداب و با فرهی
از آن هر یکی بر زده شاخ ،سی نگردد کم و بیش بر پارسی
دگر موبدی گفت کای سر فراز دو اسب گرانمایه و تیز تاز
یکی زاو به کردار دریای قار یکی چون بلور سپید آبدار
به رنج اند و هر دو، شتابنده اند همان یکدگر را نیابنده اند ...( خ1225/247/1)
چون زال به همه ی پرسشها په درستی پاسخ می دهد،
چو زال این سخنها بکرد آشکار از او شادمان شد دل شهریار
به شادی ،یکی انجمن بر شکفت شهنشاه گیتی ،زها زه بگفت
یکی جشنگاهی بیاراست شاه چنان چون شب چارده چرخ ماه
پایش بود، او نیز چشمانى آسیبپذیر دارد، همچنانکه اسکندر نیز فاقد چشمى بینا
است که در اسطوره بهصورت سیاهى و تاریکى غار و یا خود تاریکى جلوه مىکند و به
همین جهت، آب حیات را نمىیابد. گودرز با خوابى ظهور کیخسرو را در مىیابد و با
موفقیت به خواب خود تحقق مىبخشد. فریدون در خواب سنگ را مىبندد و رستم
کوهپارهاى را با پا نگه مىدارد که بهمن بهسوى او رانده است و افراسیاب خود را در آب
و شاه مازندران در سنگ خود را پنهان مىکند.
اسطوره در حقیقت دو وجه دارد: یکى ساخت عقلى و دیگرى ساخت حسى. اگر
اسطوره تصوّرى خاص از عالم واقع نداشت، نمىتوانست تعبیرى ویژه از آن ارائه دهد،
پس براى فهمیدن خصلت فکرى اساطیر باید به لایههاى عمیق حسى اسطوره برگردیم.
اسطوره بدین معنى ابتدا خصوصیات عینى را درمىیابد و نه خصوصیات ظاهرى و
طبیعى را. عالم اساطیر درواقع جهانى است که در آن کنشها و واکنشها و قواى گوناگون
و نیروهایى مختلف باهم در جدال هستند و اسطوره در هر پدیده طبیعى جدال بین
نیروها را درمىیابد و به همین جهت، جهانبینى اسطورهاى، همچون جریان پر توان، در
کنار جهانبینىِ علمى و جهانبینىِ فلسفى قرار گرفته است(رستگار فسائى، 1380 ب: 25).
از دید دیگرى مىتوان مجموعه تفکرات کاوشگرانه انسان را از حقیقت و کشف
آنچه در ماوراى حس و اندیشه طبیعى او قرار داشته است، ناشى از تفکرات فلسفى
انسان دانست که این اندیشهها در اساطیر مربوط به پیش از خلقت، آفرینش، نظم حاکم
بر جهان، دنیاى مرگ و پس از آن منعکس شده است. به همین جهت مىبینیم در
قدیمترین اسطورههاى مکتوب جهان، یعنى گیل گمش، این فرد در اندیشه فلسفىدستیابى به راز حیات مىسوزد و سرسختانه در جستجوى راهحلى براى مهیبترین
مسئله حیات انسان است که چگونه باید با مرگ روبرو شد و سرانجام به این نتیجه
دستمىیابد که درد مردن را جز با شادمانهگذراندن عمر نمىتوان درمان کرد.
گیل گمش از نخستین آثار تفکرات فلسفى انسان درباره مرگ در قالبى حماسى است
و این امر نیز خاص گیل گمش نیست، بلکه انسان همیشه در اندیشه رهیابى به حقیقت
دنیاى پیش و پس از مرگ بوده است و به درک چگونگى دوزخ، برزخ، بهشت و بازآمدن
از جهان مردگان و زیستن با مردگان و بازگشت به جهان مادى و دنیاى اثیرى فرشتگان و
ایزدان علاقهمند بوده است.
در حماسه مهابهاراتا[2] نیز قدرتهاى خوب و بد انسان در جنگ میان دو سپاه تصویر
شده است. این جنگ نهتنها نشاندهنده مبارزه اجتنابناپذیر بشر در جریان تحول
طبیعت است، بلکه مظهر پیکار درونى هر فرد از خانواده بشریت نیز هست. در این
تجربه ارجونا[3] درواقع همان است که در انتظار هر فرد دیگرى از خانواده بشریت است و
به پیکار بر ضد طبیعت درون خود دست مىزند. طبیعتى که دربردارنده عناصر آشنا و
مایه لذت و توجه وى بوده و در داستان با صفوف دشمن، متشکل از خویشان و دوستان،
نمایانده شده است. پیروزى و شکست ارجونا یا بهعبارت دیگر هر فرد، بستگى به
روشى دارد که در قبال توصیههاىِ کریشنا[4]، یعنى راهنماى درون و شعور آگاه در پیش
مىگیرد. کریشنا با انسان درونى در گفتگو است و انسان درونى نه قید زمان و مکان را
مىشناسد و نه جنسیت را، نه فرهنگ خاص و نه نژاد و ملیت خاص را. انسان درونى
قدرت تفکر و شعور و باطن هر فرد بشر است و ارتباطى با انسان بیرونى ندارد که
متشکل از جنبههاى ظاهرى و ملاکهاى شرطى و ثانوى است و همزمان میل انسان را به
تغییر واقعیتهاى حیات، به قیمت برهم زدن نظم حاکم ولى نامطلوب هستى، بازگو
مىکند.
مهمترین آزمونهای دانایی و توانایی عبارتند از:
1- گذر ازآب : گذشتن از رودها و دریاها و دست یافتن به آنها یکى از مشکلات همیشگى انسان بوده است و سبب پیدا شدن اسطورههایى چون خدایان دریاها و ایزدان توفان و صاعقه،پریان دریایى، اژدهایان و موجودات خشن دریایى، اسبهاى آبى گنجینههاى پنهان در
دریاها و محافظان آنها و غیره شده است. در اساطیر یونان اوریون و پوزئیدن، پدر وى،
مىتوانستند روى آب دریا راه بروند. دراقوال و باورهاى ادبا هم آمده است که یکى از
صلحاى لبنان «بر کنار برکه کلاسه طهارت همى ساخت، پایش بلغزید و به حوض در
افتاد و به مشقت از آن جایگه خلاصى یافت. یکى از اصحاب گفت: یاد دارم شیخ بر
روى دریاى مغرب برفت و قدمش تر نشد، امروز چه حالت بود که در این قامتى آب از
هلاک چیزى نماند؟ شیخ گفت: مشاهدهالابرار بینالتجلى و الاستتار». موسى نیز از رود
نیل بىآسیبى مىگذرد چون نیل شکاف برمىدارد و موسى و همراهانش را گذر مىدهد.
در اساطیر ایرانى همه فرهمندان به سادگى از آب مىگذرند و گذر از آب نمادى
اساسى از حمایت یزدانىِ قهرمانان ایرانى است. در شاهنامه آمده است که چون کاوه و
مردم به نزد فریدون رفتند، فریدون بیرق کاوه را درفش پادشاهى خود ساخت. در خرداد
روز سپاهى عظیم آراست، پیلان گردونکش و گاومیش توشه او را به سوى اروند رود
بردند. چون به کنار رود رسید و از رودبانان کشتى خواست تا از آنجا بگذرد، ایشان پاسخ
دادند که بىاجازه ضحاک حتى پشهاى نمىتواند از اروندرود بگذرد. بنابراین، فریدون
بىآنکه از عظمت رود بیندیشد، به آب زد و از اروند رود گذشت و به سوى بیتالمقدس
رفت و این امر از نشانهاى فرهمندى او به شمار مىآید.
کیخسرو و گیو نیز چون از سرزمین توران رهسپار ایران مىشوند از آب جیحون
بهراحتى مىگذرند و به ایران مىآیند و این امر نمایاننده آینده روشن و راه ایزدى
کیخسرو بهشمار مىآید.
در چین معتقدند که از سروى شیرهاى برون مىتراود که اگر کسى آن را به کف پاى
خود بمالد، مىتواند بر روى آب راه برود و آناهیتا چنین کارى کرد. در آبانیشت آمده
است که ویستئورو از آناهیتا مىخواهد که قسمتى از رود ویتگوهئیتى را خشک کند تا از
آن بگذرد.
در آب انداختن و به سلامت گذشتن از آب نیز به عنوان «وَرسرد» در ایران باستان
متداول بوده است، بدین معنى که متهم رادر آب مىافکندند، اگر غرق شد که نتیجه
مىگرفتند گناهکار بوده است و به سزاى خویش رسیده است، اما اگر مىتوانست از آب
خارج گردد و آسیبى به وى نرسد مىپنداشتند که بى گناه است. قدما معتقد بودند که
آب، گناهکار را نجات نمىدهد و بى گناه را از بین نمىبرد. بنابراین، حق با کسى است که
بتواند از آب بدون خطر بگذرد و حق خود را ثابت کند. در شاهنامه فردوسى، همچنانکه
اشاره شد، در دو مورد حق به همین ترتیب ثابت شده است: یکى عبور فریدون از اروند
رود است و دیگر گذشتن کیخسرو و همراهانش از رود جیحون (سخنرانىهاى دومین دوره
جلسات... 1350. ص 198و 201). داستان زاییده شدن داراب و نهادن او در صندوق
چوبین و افکندن او به آب فرات هم که بىشباهت به داستان موسى نیست از این مقوله
است. داستان زاییدهشدن دوقلوهاى رموس و رمولوس[5] در اساطیر یونان نیز از همین
نوع است. این دو کودک را در سبدى نهادند و بعد آن را به رودخانه افکندند؛ آب
رودخانه طغیان کرد و آن دو کودک را در سایه درخت انجیرى قرار داد. در آنجا
مادهگرگى به آن دو کودک رحم کرد و پستان به دهن آن دو گذاشت و آنان را از مرگ
نجات داد تا آنکه چوپان شاه که از آن ناحیه مىگذشت، آنها را نزد همسر خود برد و
بزرگ کرد (گریمال، 1356: ج 2، ص 807و 808).
2- گذر از آتش: مضمون بسیارى از اسطورههاى مهم ایران است که با «وَر گرم» که به قصد اثبات بىگناهى صورت مىگرفته است، ارتباطى نزدیک دارد. این عمل در زبانهاى اروپایى اوردالى[6] خوانده مىشود و به منظور تشخیص حق ازباطل انجام مىگرفت و در اوستایى آن را «وَرَه» و در پهلوى «وَر» نامند و بر دو قسمتماست:
ور گرم و ور سرد. ور گرم عبارت است از گذر از آتش و ور سرد گذر از آب است.
چون سیاوش مورد اتهام سودابه قرار گرفت که قصد تجاوز به وى را داشته است، براى
اثبات بىگناهى خود به گذر از آتش تن در داد، ولى از آتش تندرست بیرون آمد و
بىگناهى خود را اثبات کرد. همین آیین در میان هندوان نیز وجود داشته است: در رامایانا
مىخوانیم:
سیتا همسر راما به دلیل اینکه مدتى در بند اهریمن گرفتار بود، خود را در آتش افکند
تا پاکى خود را اثبات کند: آتشى برفروخت و با دستهاى بسته زانو زد و خویش را در
زبانههاى فروزان آتش افکند، در حالى که تماشاگران شیون و ناله برآورده بودند، اما
آتش سیتا را در تاج درخشان خود، مانند خورشید، نگاه داشت و این داورى ایزدى،
پاکى و بىآلایشى سیتا را به همگان نمود (شایگان، 1346: ج 1، ص 246).
همین ماجرا را درباره ابراهیم و گلستان شدن آتش بر وى مىبینیم که در تعبیر اساطیر
ایرانى مىتواند به نوعى ورگرم تعبیر شود (داستان ابراهیم و آتش). سمندر و ققنوس نیز
از آتش برمىآیند و آسیب نمىبینند.
محىالدین عربى به طبیعت سمندرى اهل دوزخ و آسیب ندیدن آنها از آتش اشارتى
عرفانى دارد. (رستگار فسایى، 1369: 427)
3-گذر از هفت خان:که نمونه های آن را درداستانهای رستم و اسفندیار دیده ایم.
4-پیدا کردن و یافتن کسی یا چیزی مثل هفت سال جستجوی گیو برای یافتن و باز گرداندن کیخسروکه بی شباهت به هفت خان رستم و پیدا کردن و باز گرداندن کاووس و همراهانش به وسیله رستم نیست
5-تعبیر خواب به درستی
6پیکر گردانی فریدون برای آزمودن فرزندانش
، چه در حوزه ی توانایی مثل رستم وچه در عرصه ی دانایی مثل بزرگمهرو داستان های پریوار ،خارق العاده سازد ، می توان به نگریس
باطرح این مقدمه به این نتیجه می رسیم که هفت مجلس انوشیروان، که در آغاز راه یابی بزرگمهر به دربار انوشیروان، صورت می گیرد و درآن شاه و بزرگان ، به طرح سؤالات خود از بزرگمهر می پردازند ، می تواندهمین" آزمون دانایی " باشد که در پایان هریک از آنها ، بزرگمهر نیز " زها زه" می شنود وصله و پاداش دریافت می کند:
نگه کرد کسری به گفتار اوی دلش گشت خرم ، به دیدار اوی
چو گفتی که "زه" بدره بودی چهار بدین گونه بد بخشش شهریار
چو با "زه" ، "زهازه" بگفتی به هم چهل بدره بودی ،زبخشش ،درم
چو گنجور با شاه کردی شمار به هر بدره ،بودی درم ،ده هزار
شهنشاه با"زه" ، "زهازه" بگفت که گفتار او با درم بود جفت
بیاورد گنجور خورشید جهر درم بدره ها ، پیش بوزرجمهر ( همان :1571)
آزمونها ی عملکرد:نمونه سازی :
اسفندیار بای کشتن اژدها جعبه یی می سازد و درآن می نشیند وآن را می آزملید:
آزمودن خسرو پرویز راهب را:
ز پشت صلیبی بیازید دستپرستنده چون دید بردش نمازیکی آزمون را بدو گفت شاهپیامی همی نزد قیصر برمگرین رفتن من همایون بودبدو گفت راهب که چونین مگویچو دیدمت گفتم سراسر سخننباید دروغ ایچ دردین توبسی رنج دیدی و آویختیز گفتار او ماند خسرو شگفتبدو گفت راهب که پوزش مکنبدین آمدن شاد و گستاخ باشکه یزدان تو را بینیازی دهدز قیصر بیابی سلیح و سپاهچو با بندگان کار زارت بودسرانجام بگریزد آن بد نژادوزان رزم جایی فتد دور دستچو دوری گزیند ز فرمان توبدو گفت خسرو جزین خود مبادچوگویی بدین چند باشد درنگچنین داد پاسخ که ده با دو ماهاگر بر سر آید ده وپنج روزبپرسید خسرو کزین انجمنچنین داد پاسخ که بستام نامدگر آنک خوانی و را خال خویشبپرهیز زان مرد ناسودمندبر آشفت خسرو به بستام گفتتو را مادرت نام گستهم کردبه راهب چنین گفت کینست خالبدو گفت راهب که آری همین
بپرسیدن مرد یزدان پرستسخن گفت با او زمانی درازکه من کهتریام ز ایران سپاهچو پاسخ دهد سوی مهتر برمنگه کن که فرجام من چون بودتوشاهی مکن خویشتن شاه جویمرا هر زمان آزمایش مکننه کژی برین راه و آیین توسرانجام زین بنده بگریختیچو شرم آمدش پوزش اندر گرفتبپرس از من از بودنیها سخنجهان را یکی بارور شاخ باشبلند اخترت سرفرازی دهدیکی دختری از در تاج و گاهجهاندار بیدار یارت بودفراوان کند روز نیکیش یادبسازد بران بوم جای نشستبریزند خونش به پیمان توکه کردی تو ای پیرداننده یادکه آید مرا پادشاهی بچنگبرین برگذرد بازیابی کلاهتو (پادشاهی خسرو پرویز 1تا 21)
Mansour Rastegar Ph.D.
Abstract of “Tests of Wisdom and Physical Ability”
Through symbolism and the precise application of interpretable linguistics, art, and culture, Ferdowsi creates the Shahnameh’s wonderful stories in a manner that is not only logical, but also humane: no matter how divine or evil the character, none possesses a superhuman power that a hero can not overcome.
To become a hero, characters in the Shahnameh are put through tests or challenges of their wisdom, knowledge and judgment and/or physical abilities. These often involve either conflict with a divine or malevolent character, solution of a problem of logic or judgment, or overcoming a physical obstacle, such as crossing a body of water or proving one’s innocence by passing through fire. Once the character emerges victorious from these tests – whether by application of wisdom, strength or other physical attribute - they are accepted as heroes in the minds of the readers.
The tests faced by relevant characters in the Shahnameh are presented directly or indirectly and are customized to challenge the character in achieving his goals. These tests can take the following forms:
- Tests of wisdom that are followed by physical challenges. For example, in the story of Zal and Manouchehr, Manouchehr’s principal concern is Zal’s wisdom, rather than his strength. He therefore first tests Zal’s knowledge and only then his physical strengths and abilities. Having passed these tests, Zal is granted the title “hero of the world (Jahanpahlavan)”.
- Tests of strength that are accompanied by tests of wisdom. For example, in the story of Rostam in Mazandaran, Rostam is on a mission to save the imprisoned king of Iran, Kavous. In order to achieve his goal, Rostam, already a world hero, overcomes seven obstacles (Haft Khan) by applying both wisdom and physical ability. The same concept also applies to the story of Esfandiyar who overcomes the Haft Khan in order to rescue his sisters and become the king of Iran.
- Tests solely of wisdom and knowledge. These tests are applied to kings, ministers, and other office holders. For example, Bozorgmehr, the Prime Minister of Anoushiravan, was put through seven different tests of wisdom similar in difficulty to the physical challenges of the Haft Khan.
The only exception to these three tests occurs in the story of Keikhosro, whose father, Siavash was executed by Afrasiab, king of Touran. In this story, even though Keikhosro
is wise, he pretends to be mad in order to save his life.
The most common tests of wisdom and physical ability are:
- Crossing a body of water. In Iranian mythology, heroes are almost always faced with the challenge of crossing a river or, less frequently, a larger body of water.
- Passing through fire. Ancient Iranians believed that those who were innocent of an accusation would not be affected by fire. For example, Siavash must ride through fire on horseback to disprove allegations that he had maintained sexual relations with the Queen.
- Facing the Haft Khan.
- Rescuing hostages or prisoners, such as in the examples of Rostam and Esfandiyar mentioned above.
- Interpreting dreams, such as in the story Bozorgmehr.
- Flying, such as when Kavous trains eagles to fly him to the skies.
- Battles with the Devil (Ahriman) and his children (divs), witches and wizards, and malevolent fairies.
- Metamorphosis, such as when Fereydoon turns himself into a dragon and a witch with the appearance of a beautiful woman.
- Success in answering questions and problems of logic and in solving puzzles and riddles, such as in the story of Bozorgmehr.
- Pre-battle test of strength and endurance in which champions shake hands and squeeze as hard as possible to see who can last longer without expressing pain.