یادی از دکتر محمد شفیعی
دکتر محمد شفیعی را من برای نخستین بار در شهریور ١٣٣٧ ملاقات کردم ، معاون دانشکده ی ادبیات بود ولی در واقع رییس تام الاختیار دانشکده به شمار می رفت زیرا دکتر صورتگر مؤسس ورییس اسمی دانشکده ادبیات شیراز،همه ی اوقاتش را در تهران به کار تدریس در دانشکده ی ادبیات تهران و دیگر مشاغلی که در آنجا داشت صرف می کرد وتنها برای خالی نبودن عریضه هر از چند ماه سری به شیراز و دانشکده ی ادبیات می زد و حتی وقتی پس از عزل دکتر قربان ازریاست دانشگاه شیراز در زمان نخست وزیری امینی در سال ١٣۴٠برای اندک مدتی به ریاست دانشگاه شیراز منصوب شد، بازهم در شیراز اقامت نکرد ،اصولا روح لطیف و شاعر منش و آزاده و شوخ صورتگر به وی اجازه ی کار اداری و جدی را نمی داد اما در عین حال حسن تشخیصی عالی داشت که آن را می شد در انتخاب استادان و مدیران دانشکده ادبیات شیراز بخوبی دید، در بدو تأسیس دانشکده درخانه ای استیجاری در خیابان منوچهری ، دکتر سلیم نیساری را که مدیری بسیار لایق بود ، به معاونت خود برگزید و نیساری باکوششی در خور ستایش دانشکده را با دو رشته ی زبان و ادبیات فارسی و زبان انگیسی به راه انداخت وپس از وی در سال ۱۳۳۶دکتر محمد شفیعی را که از شاگردان دوره ی دکتری او در دانشکده ی ادبیات تهران بود و تجربه
سالها کار اداری و آموزشی داشت، با سمت دانشیاری با اختیارات تام،به معاونت دانشکدهی ادبیات شیراز برگزیدو همکلاسیها ی اورا که همگی از شاگردان پیشین خود وی و شادروان علی اصغر حکمت شیرازی در دوره دکتری ادبیات تهران بودند، به عنوان استاد با وی همراه ساخت ،دکتر مژده ، نورانی وصال، دکتر توران شجیعی از جمله ی همکاران وی بودند.
دکتر شفیعی تا آن هنگام علاوه بر تحصیل در دوره دکتری دانشکده ی ادبیات دانشگاه تهران ،در وزارت آموزش و پرورش به خدمت مشغول بود و تا سمت معاونت مدیر کل تعلیمات عالی و روابط فرهنگی ارتقاء یافته بود و سابقه ی شش سال تدریس رشتههای علم الاخلاق و علم اجتماع در دانشکده پلیس را هم در کارنامه ی خود داشت.
شفیعی در سال ۱۳۴۲به تصویب هیئت امناء دانشگاه پهلوی شیراز به مقام استادی ارتقاء یافت و شورای مرکزی دانشگاهها در آبان ماه ۱۳۴۵شایستگی مقام استادی او را تصویب نمود و از آن تاریخ تا زمان بازنشستگی با داشتن پایه ۱۰استادی وزارت آموزش و پرورش به تدریس خود در دانشگاه پهلوی شیراز ادامه داد.
دکتر محمد شفیعی در چشن فارغ التحصیلی دانشجویان ادبیات فارسی در خرداد ماه 1340
در سال ١٣٣٧ دکتر شفیعی مردی بود ٣٨ ساله که لاغر اندام و سرحال و پر جنب و جوش بود، ورزشکا ر و شاعر پیشه بود وبه لهجه ی اصفهانی غلیظی صحبت می کرد، زن و فرزندان داشت و با استادان و دانشجویان صمیمی و بی تکلف بود و در اولین برخورد ترا مجذوب شخصیت و لیاقت و مهربانی خود می کرد ، من در آن سال رتبه اول ششم ادبی در فسا شده بودم و مطابق قرار دادی که صورتگریا دکتر شفیعی با وزارت فرهنگ آن زمان منعقد کرده بودند، قرار شده بود دانش اموزان رتبه ی اول ششم ادبی شهرستانهای فارس بدون کنکور دررشته ی ادبیات یا زبانهای خارجی دانشکده ادبیات شیراز پذیرفته شوند و ماهانه ١۵٠ تومان هم کمک هزینه بگیرند و پس از فارغ التحصیل شدن ،نیز به عنوان دبیر به استخدام فرهنگ شهرستان خود در آیند، من به همین دلیل
در شهریور ١٣٣٧ برای ثبت نام به دانشکد ه ادبیات شیراز رفتم تا در رشته ی زبان انگلیسی که به نظرم می رسید آینده ای بهتر از رشته ی ادبیات فارسی داشته باشد ،نام نویسی کنم ،ولی آقای شمس الدین دستغیب که در آن هنگام مدیر آموزش دانشکده بود، آب پاکی روی دستم ریخت و گفت ما فقط برای رشته ی زبان و ادبیات فارسی با وزارت فرهنگ قرار داد بسته ایم و چون نشان دادن بخشنامه ها و اصرار من برای این که به موجب بخشنامه من می توانم به رشته ی زبانهای خارجی بروم ، فایده ای نبخشید ، کاربه دیدار با دکترشفیعی معاون دانشکده کشید که او هم همان حرفها را تکرار کرد و افزود:" پسرم من خودم دکتر ادبیات فارسی هستم و این رشته را هم دوست می دارم تو هم به این رشته برو و با استعدادی که داری ادامه بده و مطمین باش که اگر تحصیل در این رشته را به کمال برسانی ، آینده ات از لیسانس زبان بهتر خواهد شد."، نمی دانم که منطق سخنان او مرا قانع کرد یا خیر روزگار یا هردو که من با آرامش خاطر به رشته ی ادبیات رفتم و همان راه را ادامه دادم و همیشه از واسطه ی خیر شدن دکتر شفیعی سپاسگزار شدم.
دکتر شفیعی در دانشکده ی ادبیات مصدر خدمات مهمی شد کتابخانه ی دانشکده را توسعه داد و همان شد که به کتابخانه ی ملاصدرا و بعدتر به کتابخانه ی میرزای شیرازی در دانشگاه شیراز تبدیل گشت، در دوره ی او ساختمان جدید دانشکده ادبیات در چهار راه حافظیه ساخته شد و دانشکده به محل جدید و فعلی خود منتقل شد، رشته های تاریخ و زبان فرانسه به رشته های دانشکده افزوده شد ودکتر شفیعی همیشه خود یکی دو درس را در رشته ی ادبیات تدریس می کرد، کلاسهایش پر شور و با احساس بود و برایش فرصتی بود تا ذوق شعر گویی و شعر خوانی خود را به نمایش بگذارد، در سال ١٣۴٠ عاشق دختری شیرازی شد که از دانشجویانش بود و کارش به ازدواج با وی انجامید و سر و صدای فراوان در شیراز عشق آفرین بر پا کردولی چند سال بعد آتش آن عشق سرد شد و کار به جدایی کشید و شفیعی باز به خانه و زندگی وهمسرپیشنش بازگشت.
وقتی که من و دکتر افراسیابی و دکتراسکندری در سال ١٣۴٩ دربخش فارسی دانشکده ادبیات شیرازاستخدام شدیم ، او هنوز در دانشگاه شیراز کار میکردو من افتخار داشتم که مدتی با او در بخش همکار و هم اطاق باشم و این ، فرصتی بسیار مغتنم بود که این مرد بزرگوار و دوست داشتنی را بهتر بشناسم و قدرش را بیشتر بدانم.
دکتر شفیعی با آغاز دوران بازنشستگی خود به اصفهان زادگاه خویش ، باز گشت، ولی در آنجا نیز رابطه اش را با دانشگاه آزاد ادامه داد و چون مدرک لیسانس حقوق قضایی را هم داشت ، کار وکالت دادگستری را هم در این دوران برمشغله ی آموزشی افزود.
دکتر شفیعی از آنجا که دختر ش در شیراز شوهر کرده بود و در این شهر سکونت داشت ،تا پایان عمر گهگاه سری به شیراز می زد و فرصتی فراهم می آورد تا ما شاگردانش بازهم او را ببینیم و ازمصاحبتش لذت ببریم.
او در شاعری " کویر" تخلص می کردواشعارش در مجلات ادبی معتبر به چاپ می رسید، برخی ازاشعارش رانیز در سال ۱۳۷۷در مجموعه ای به نام " فریاد کویر" منتشر کرد که به قول جناب دکتر صلواتی:"...در مقدمه کتاب شعرش به قسمتی از گذشتهها و روحیّات و مطالعات خود اشاره کرده است و درد دلهای خود را با احساسی که داشته، بیان داشته است؛ او تخلّص خود را” کویر” انتخاب کرده تا سادگی، پاک بازی، محرومیّت، وسعت، بیپیرایگی و تنهایی خود را نشان دهد.
” فریاد کویر” بیش تر از غمها و محرومیتها و شکستهای زندگی و مرگ اقوام و دوستانش میگوید و به قول خودش:
روزی که پا به عرصه عالم گذاشتم
بنیاد عمر یک سره بر غم گذاشتم .."( دکتر صلواتی مقاله ضمیمه همین مطلب)
در اواخر عمر چند بار به بیماریهای قلبی کرفتار شد ولی با نهایت تأسف من نه از مرگ او با خبر شدم و نه تاریخ دقیق در گذشتش را یافتم،(که امیدوارم کسانی که این مقاله را می خوانندأگر اطلاعی در این زمینه دارند ، مرا با خبر کنند)ولی نام او همیشه برای من یاد اور انسانی لایق ، سازنده ، مهربان و ادیبی توانا و بسیار با ذوق است. روانش شاد و با فردوسیان همنشین باد.
استاد دکتر محمد شفیعی
از
دکتر فضل الله صلواتی
محمد دکتر شفیعی در سال ۱۲۹۹در اصفهان متولد شد و تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاه خویش به پایان رسانید. وی در اول مهر ماه ۱۳۲۰با در دست داشتن گواهینامهی دانش سرای مقدماتی به خدمت آموزگاری در آمد و در سال دوم خدمت آموزگاری به دریافت گواهینامهی ششم ادبی توفیق یافت و برای ادامّه تحصیل به تهران رفت.
در سال ۱۳۲۷از دانشکدهی ادبیات در رشته ادبیات فارسی لیسانس خود را دریافت کرد و در سال ۱۳۲۸موفق به گذراندن دورهی لیسانس در رشتهی حقوق شد و به اخذ دانش نامه در رشته قضایی نائل آمد. در سال ۱۳۲۹لیسانس فلسفه و علوم تربیتی از دانش سرای عالی را به دست آورد و در سال ۱۳۳۳شهادت نامههایدورهی دکترای زبان و ادبیات فارسی را به پایان رسانید و سر انجام در اردیبهشت ۱۳۳۴به دفاع از رسالهی دکترای خود توفیق یافت و دکتر در زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران گردید.
استاد دکتر محمد شفیعی در خلال تحصیلات عالیه دانشگاهی در کادر اداری وزارت آموزش و پرورش به خدمت مشغول بود و تا سمت معاونت مدیر کل تعلیمات عالی و روابط فرهنگی ارتقاء یافت و شش سال عهده دار تدریس رشتههای علم الاخلاق و علم اجتماع در دانشکده پلیس بود. در سال ۱۳۳۶به عنوان دانش یار وارد دانشگاه شیراز شد و با حفظ سمت دانشیاری به معاونت دانشکدهی ادبیات شیراز نیز برگزیده شد و در سال ۱۳۴۲به تصویب هیئت امناء دانشگاه پهلوی شیراز به مقام استادی ارتقاء یافت و شورای مرکزی دانشگاهها در آبان ماه ۱۳۴۵شایستگی مقام استادی او را تصویب نمود و از آن تاریخ تا زمان بازنشستگی با داشتن پایه ۱۰استادی وزارت آموزش و پرورش به تدریس خود در دانشگاه پهلوی شیراز ادامه میداد. از تألیفات استاد کتاب” در راه میهن” را میتوان نام برد. او مینویسد:
۱- تولّد من بنده به روایت شناسنامه
نام: سیّد محمّد شفیعی فرزند سیّد احمد متولد به سال ۱۲۹۹هجری خورشیدی بدون ذکر ماه تولّد –درکوچه ارّه کشها حوالی( قبله دعا) نزدیک چهارسوق علی قلی آقا از محلّه بید آباد شهرستان اصفهان.
۲- آغاز تحصیلات
الف: دوران ابتدائی را در مدرسهی ایران به مدیریت شاد روان برهان الدین مهدوی حوالی مسجد سیّد اصفهان گذرانیده در سال ۱۳۱۳تصدیق ششم ابتدائی را گرفتهام.
ب: دورهی اوّل متوسطه را در دبیرستان علیّه به مدیریت مرحوم محاسب الدوله طی کرده و در سال ۱۳۱۶موفق به دریافت مدرک سیکل اوّل متوسطه کلاس نهم شدهام.
ج: دورهی دوّم متوسطه در دانش سرای مقدماتی به مدیریت مرحومان ثقفی و پرورنده سپس………………….. در یک سال خدمت پایان یافته و در شهریور ۱۳۲۰فارغالتحصیل دانش سرای مقدماتی شدهام.
۳- آغاز خدمت فرهنگی
الف: اوّل دی ماه ۱۳۲۰به آموزگاری دبستان طالخونچه منصوب شده تا خرداد ۱۳۲۱
ب: از مهر ۱۳۲۱به آموزگاری شهرستان آبادهی ناریس منصوب و سال تحصیلی را در یک بخش اقلید- ابر کوه- آباده به پایان رسانده و به تهران رفتهام.
ج: سال تحصیلی ۲۲-۲۳آموزگار دبستان امید دماوند بودهام.
د: سال تحصیلی ۲۳-۲۴به دبیرستان شاهپور تجریش در شمیران مشغول بودهام.
ه: سال تحصیلی ۲۴در امتحان مسابقه ورودی دانشکده ( الهیّات) دانشکده حقوق رشتهی قضائی و دانشکده ادبیات رشته ادبیات فارسی پذیرفته شدم.
و: سال تحصیلی ۲۵-۲۶به دبیری دبیرستان عظیمیّه شهر ری( حضرت عبدالعظیم) مشغول شدم.
ز: بهمن ماه ۱۳۲۶مدتی کوتاه منشی مخصوص دکتر مصدق مدیر فرهنگ بوده و پس از آن به اداره کل مالیه و روابط فرهنگی به خدمت اداری مشغول شدم.
۴- مدارک تحصیلی
الف: همزمان با انجام خدمت دبیری و اداری در خرداد سال ۱۳۲۷به دریافت لیسانس ادبیات فارسی و در شهریور ماه همان سال به دریافت لیسانس حقوق( رشتهی قضائی) توفیق یافتم.
ب: پس از آن در رشتهی فلسفه و علوم تربیتی به دریافت لیسانس در سال ۱۳۲۹موفق شدم
ج: ضمناٌ دوره دکتری ادبیات فارسی را آغاز کرده و در سال ۱۳۳۴( اردیبهشت ماه) به درجهی دکترای زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران رسیدم
۵- خدمت دانشگاهی
الف: همزمان با خدمت اداری که آخرین سمت من معاونت اداره کل تعلیمات عالیه و روابط فرهنگی بوده در دانشکده افسری- آموزشگاه عالی شهربانی( که بعداٌ به دانشکده تغییر عنوان یافت) تدریس کردم.
ب: در دی ماه ۱۳۳۶به دعوت استاد فقید دکتر صورتگر به شیراز رفتم و با عنوان معاونت دانشکده ادبیات به تدریس و ادارهی دانشکده اشتغال یافتم.
ج: پس از ۵سال عنوان دانشیاری در سال ۱۳۴۱به درجهی استادی توفیق یافتم و سر انجام در بهمن ماه ۱۳۴۹با ۲۹سال خدمت با رتبه( ۱۰) استادی باز نشسته شدم.
د: پس از بازنشستگی همواره به تدریس وتحقیق مشغول بود.
فضل الله صلواتی در پیش گفتار کتاب” مفسران شیعه” مینویسد:
دکتر شفیعی از اساتیدش بیش از همه از زنده یادان: جلالالدین همائی، محمد حسین فاضل تونی، دکتر علی اصغر حکمت، بدیعالزمان فروزان فر، محمد تقی ملکالشعرای بهار، دکتر لطفعلی صورت گر، دکتر عبدالحسین زرّین کوب، عصّار، دهخدا، دکتر شایگان، دکتر محمد معین، دکتر عمید یاد میکرد و خاطراتی از آنها داشت. در اصفهان به اساتید بزرگوار: محمد باقر الفت، بدرالدین کتابی، محمد مهریار، دکتر عباس ادیب و منوچهر قدسی ارادت میورزید که در شعر بلند کویر در منظومهی اصفهان به آنها اشاره میکند.
آثار او عموماٌ اجتماعی و ادبی با گرایش شدید به وطن خواهی و ملت دوستی است، در همه آثارش حرفهایی برای گفتن داشته است که من بیش تر به دو کتاب” مفسّران شیعه” و” فریاد کویر” او تکیه و بررسیها داشتهام.
کتاب” مفسّران شیعه”، رساله دکتری او بوده که با محدود بودن مدارک و مآخذ در آن زمان، زحمات بسیاری کشیده و کاری بزرگ انجام داده است. در زمان انتشار، نو آوری در تاریخ تفسیر بوده است، گرچه بعدها دیگر قرآن پژوهان کارهایی در خور، انجام دادهاند و کار دکتر شفیعی را مقدمهی تحقیقات خود قرار دادهاند. این کتاب از گوشه و کنار مورد انتقادات و ارزیابیهای بسیاری قرار گرفت که حتی بعضی از نقدها به نظر او مغرضانه بود و خاطرش را آزرد.
مرحوم شفیعی تفسیرهایی را که تازه انتشار یافته و در دسترس بود، کم تر توضیح داده و من هم بنای خود را بر اختصار گذاشتم.
گرچه پس از پیروزی انقلاب اسلامی کتابهایی در این باره منتشر شده است؛ ولی من دوست داشتم که در خواست دوست خود را انجام داده باشم و نام او را عنوان یک پژوهشگر قرآنی، هم چنان مطرح نمایم و دسته گلی به روح پاک او و از سوی او به قرآنپژوهان جهان تقدیم کرده باشم. خدایش بیامرزد.
آن مرحوم در مقدمه کتاب شعرش” فریاد کویر” که در سال ۱۳۷۷منتشر شده، به قسمتی از گذشتهها و روحیّات و مطالعات خود اشاره کرده است و درد دلهای خود را با احساسی که داشته و در مقدمه آن کتاب بیان داشته است؛ و تخلّص خود را” کویر” انتخاب کرده تا سادگی، پاک بازی، محرومیّت، وسعت، بیپیرایگی و تنهایی خود را نشان دهد.
او دانشمندی پر مطالعه، اندیشمندی احساساتی، خوش بیان و مهربان بود. و دوست میداشت که هر چه دارد ارمغان یاران کند. در کتاب” فریاد کویر” بیش تر از غمها و محرومیتها و شکستهای زندگی و مرگ اقوام و دوستانش میگوید و به قول خودش:
روزی که پا به عرصه عالم گذاشتم بنیاد عمر یک سره بر غم گذاشتم
از دوری وطن، از مرگ خواهر جوان و برادرش، محرومیتها، عملکرد تودهای ها، اشغال آذربایجان، فقدان دوستانش یکی پس از دیگری، مرگ استادانش، شکست ملّی شدن صنعت نفت، کودتای آمریکایی- انگلیسی ۲۸مرداد سال ۱۳۳۲، در بند بودن قلم و زبان و نبودن آزادی در پیش از انقلاب، مریضی و انزوای سالهای آخر عمرش، شکوهها دارد.
قلم شکسته به فرمان گزمهایم و کسی نیست که کارنامه بیداد این عسس بنویسد
و بالاخره در پایان کتاب، درد دلها و حدیث نفسها و وصیت گونههایش بدین عبارت را میسراید:
سخن کوتاه، این غم نامه بستم به کنج انزوای خود نشستم
هر آن چیزی که دل فرمود، گفتم شما را یک به یک بدرود، گفتم
مرحوم شفیعی به مقام شامخ ولایت، حضرت علی (ع) ارادت فوقالعادهای داشت و در بیان، بارها ارادتش را به پیشگاه آن حضرت ابراز میداشت و در کتاب شعرش قصیدههای بلندی به نامهای غدیریّه اول و دوم و ابر رحمت ، درباره آن امام همام میسراید که بسیار قابل توجه است.
خدایش ببخشاید که در تمام عمر دوست میداشت که: مردمی، صمیمی و بی آلایش باشد، و در کلاس درس و در جلسههای سخنرانی و در مجامع یاران، با تواضع و مهربانی و برادری سخن گوید و با اخلاص حرف بزند.
از آن مرحوم سه پسر و دو دختر باقی مانده که دارای تحصیلات عالیه هستند. به نامهای: حمید، مجید، فریبا، افسون و علی، در حال حاضر آنان همه خدمتگزارمردماند، خدایشان موفق دارد.
برچسب : استاد یرجسته ادبیات, دکتر محمد شفیعی, شاعر و مویسنده اصفهانی, محمد شفیعی, نویسنده ی مفسران شیعه